مرثیهای برای یک رویا؛ نگاهی به فراخوان سیزدهمین دوسالانه عکس ایران
پرسش اصلی این است که دوسالانهی سیزدهم کدام بخش از جامعهی عکاسی را مخاطب قرار میدهد؟ آیا قرار است این دوسالانه برآیندی از بهترینهای عکاسی هنری ایران باشد یا صرفاً فراخوانی در کنار خیل دیگر فراخوانها برای برپایی یک جشنواره و خالی نبودن عریضه. اگر دوسالانه بخش جدی، پیگیر و آکادمیک جامعهی عکاسی را مد نظر دارد، ارائهی چنین تعاریفی واضح و مبرهن هیچ محلی از اعراب نداشته و چنانچه کسان دیگری در حوزهی عکاسی را مخاطب قرار داده است، آب در هاون میکوبد زیرا ایجاد درک و فهمی درست از عکاسی هنری (آرت فتوگرافی) نیازمند مطالعه گسترده، مباحث جدی و دیدن آثار منتسب به گرایش هنری در عکاسی است. اصولاً دوسالانهها و رخدادهایی از این دست فرصتی برای آموزش آنهم از نوعی پایهایترین آنها نبوده و نیست. نکتهای که نگارندگان فراخوان دوسالانه سیزدهم از آن غفلت ورزیدهاند. بعید است کسی که شناختی از عکاسی هنری ندارد با خواندن این چند سطر درکی درستی از این مقوله به چنگ آورد. مگر اینکه دوسالانه سیزدهم هم به سیاقِ بسیاری از جشنوارههای داخلی پیگیر لایهی سطحی و نخست باشد تا تنها بتواند با برگزاری نمایشگاهی از آثار به دیگران بقبولاند که در حال انجام فعلی هنری است. همین است که حتا همان تعریف نیمبند ارائهشده نیز اساسا متناقض و دچار نوعی کجفهمی است و در واقع نشان میدهد که برای انجام این کار به اصطلاح همان خشت اول را نیز کج میگذارد.
نخست اینکه عکاسی هنری را به سختی میتوان مترادف عکاسی مفهومی (conceptual) قرار داد. به قول معروف، گردو گرد است اما هر گردی گردو نیست. عکاسی مفهومی (conceptual) شاخهای از عکاسی هنری به حساب میآید اما همهی عکاسی هنری لزوماً به عکاسی مفهومی (conceptual) خلاصه نمیشود. هنر مفهومی و به تبع عکاسی مفهومی جنبش و نحلهای نسبتاً معاصر در تاریخ هنر و در واکنش به انتزاعگری است که مولفهها و ویژگیهای خاص خود را دارد، حال آنکه عکاسی هنری سالها پیش از شکلگیری گرایش مفهومی در هنر نیز وجود داشته و شکلگیری آن تا حدودی قرین پیدایش خود عکاسی است چرا که عکاسی از همان ابتدا میکوشید خود را به عنوان یک هنر و نه صرفاً در مقام یک فن تعریف کند. اینگونه است که بسیاری از کارشناسان تاریخ هنر حوزهی عکاسی، عکس غریق ایپولیت بایار را نخستین عکس هنری مینامند اما صرفاً به دلیل اینکه همراه با ارائهی یک مفهوم است و با استفاده از عکس اندیشهی مشخصی را به تصویر درآورده جز جنبش عکاسی مفهومی به حساب نمیآید. علاوه بر این، «بهتصویر کشیدن اندیشه مشخص»، «مجموعهای بودن» و «ساختار پروژهای داشتن» نیز که به عنوانِ مولفههای دیگر عکاسی هنری مطرح میشود همگی قابل تعمیم به تمامی گرایشات در عکاسی است همچنان که یک عکاس خبری و یا یک عکاس تبلیغاتی نیز میکوشد تا اندیشه یا مفهوم مشخصی را بهتصویر بکشد، در قالب مجموعه کار میکند و قصعلی هذه.
در واقع آنچه باعث بروز خطای فاحش گنجاندن تمامی گرایشات عکاسی (حتی عکاسی تبلیغاتی) در گرایش عکاسی هنری میگردد، آن است که کَمیت این فراخوان در ارائهی تعریفی درست از عکاسی هنری لنگ میزند. در واقع مولفههایی که این فراخوان در تعریف عکاسی هنری بر آن انگشت میگذارد مولفههایی بسیار کلیگویانه بوده که تا حدودی قابل تعمیم به تمامی گرایشات عکاسیاند حال آن که نگارندگان این فراخوان از بازگو کردن آن مولفههای اصلی و پایهای ناکام میمانند. در واقع به عنوان مولفههای برسازندهی عکاسی هنری میتوان به مواردی چون ارزش نمایشی و فقدان کارکرد بلاواسطهی آثار اشاره کرد. در واقع عکاسی هنری درست برخلاف عکاسی مطبوعاتی، پرتره و یا تجاری فاقد هرگونه ارزش مصرفی بوده و ارزشمندی و جایگاه خود را صرفاً مدیون ارزش نمایشی خود است؛ در جایی که یک عکس خبری یا تجاری برای بازتولید و بازتکثیر در یک مجله و نشریه و با یک هدف کارکردی مشخص تهیه میشوند، عکاسی هنری این گونه نیست. از دیگر مولفههای عکاسی هنری باید به فرایند بودن آن اشاره کرد؛ عکاسی هنری فرایندی است که همواره در معرض بازاندیشی و تجدیدنظر است و اتفاقا آنقدرها نیز بر اساس اندیشهای مشخص و ازپیشتعیینشده عمل نمیکند بلکه بر اساس ایدهای است که در جریان نقد، پژهش و تفکر بالنده میشود که بهندرت در دیگر ژانرهای عکاسی بهوقوع میپیوندد.
گذشته از این تعریف گنگ، بهنظر آنچه باید بیش از این مورد انتقاد، بحث و بررسی قرار گیرد، کلیت رویکرد دوسالانه است. بار دیگر تاکید میکنم دوسالانه بیشتر از آن که جایی برای آموزش مفاهیم پایهای باشد، خوشایند است که فرصتی برای گردهم آوردن بهترین تلاشها و نتایج باشد. متن فراخوان سیزدهمین دوسالانه بهنظر بیشتر آن رویکردی در عکاسی امروزی را مخاطب قرار میدهد که از آن با عنوان عکاسی جشنوارهای یاد میشود و فاقد آن نگاه اصولی و جدی به عکاسی هنری است. البته در اینجا قصد ارزشگذاری نیست زیرا رویکرد جشنوارهای به عکاسی نیز امروزه به گرایشی مسلط در عکاسی بدل شده و از پایگاههای خاص خود برخوردار است اما مساله این است که برای این رویکرد و برای عکاسان جشنوارهای دهها و دهها مسابقه، جشنواره و فستیوال برای زورآزمایی موجود است که از قضا فراخوانهایشان بیشباهت به فراخوان حاضر است، اما انگشتشمارند رخدادهای جدی برای عکاسانی که دیگرگون به عکاسان مینگرند. افسوس، دوسالانهای که زمانی بستری بود برای گردهمآمدن بخشی از سرآمدان عکاسی و همچنین محفلی برای معرفی استعدادهای قابل اعتنا امروز رفتهرفته میرود تا به خیل جشنوارههای نهچندان جدی بپیوندد.
و سر آخر اینکه متعجبام از آن استاد گرانقدری که فراخوان را خوانده است و صرفاً به یک تبریک و تسلیت بسنده میکند. که اگر سکوت اختیار میکرد میپنداشتم یا فراخوان را نخوانده یا بیاعتنایی پیشه کرده اما چطور فردی که نامش با هنر و عکاسی ایران عجین است و در مقام آموزگار رسالت روشنگری و نقادی دارد، از دیدن کاستیها و خطاهای بدیهی این فراخوان بازمیماند و تنها نگران گنجینه موزهی هنرهای معاصر است. استاد عزیز آیا این واکنش شما را نمیتوان مصداقی بارز از آن محافظهکاری افراطی که هنر و در کل جامعهی ما از آن رنج میبرد، دانست؟
آنچه در فوق آمد در واقع چکیده دغدغه شخصی من درطول هفته گذشته بود بعد از خواندن متن دوسالانه . نویسنده با شرافت کامل انتقاد را بیان نموده امثال من از ایشان حمایت میکنیم... جشنواره ای که میتونه ستون محکمی واسه عکاسی زخم خورده امروز ایران باشه تبدیل به یه تئوری سقیل و پیچده گردیده و ...
عباس عزیزپوراز دوسالانه ای که دبیرش اسماعیل عباسی در بهترین توصیف مترجم چند کتاب عکاسی است (یعنی ایده ای از خود ندارد) چه انتظاری میتوان داشت؟ با احترام به همه اعضای شورای برنامه ریزی، کدام یک از ایشان آثار قابل توجهی در زمینه عکاسی هنری خلق کرده است که حالا بتواند آن را برای دیگران شرح دهد و حتی ایده های تازهای هم داشته باشد؟ در پایان بگویم که انتقاد بسیار به جایی به آقای حمید سوری داشتید. متاسفانه این نان قرض دادن ها برای فرصت سازی در آینده دامن بسیاری از فعالان هنر ما را گرفته است.
شایانبسيار عالي و حساس،
ميلادفقط مي شه رفرنسي كه ازش معناي عكاسي هنري رو استخراج كردين معرفي كنيد؟
بهمن جلالی روحت شاد
محمد