این واقعیت لعنتی! اپلیکیشن «پریزما» و بحران مشروعیت واقعیت
به جای مقدمه: چند روزی است که اپلیکیشن «پریزما (Prisma)» برای کاربران سیستم عامل «اندروید» نیز قابل دسترسی است. چیزی که پیشتر برای کاربران سیستم عامل «IOS» قابل دسترسی بود و در شبکههای اجتماعی مجازی تصاویر بسیاری اعم از تصاویر پروفایل تا پستهای «اینستاگرام» و حتی ذوق ورزیهای کم و بیش هنرمندانه کاربران «تلگرام» و غیره را در بر گرفته است. نتیجه چند ساعته کار با این اپلیکیشن که به مدد هوش مصنوعی امکان تبدیل عکس به نقاشی را در سبکهای متنوع و با تکنیکهای متفاوت به ارمغان می آورد در برخورد اول حیرتانگیز است. آیکن این اپ مثلت سادهای است و در واقع گونهای ساده سازی بصری مفهوم «پریزما» است چرا که این اپ نیز میتواند چون منشوری عکسهای ما را به طیفهای متنوعی از نقاشی تبدیل کند. چیزی که پیشتر، فیلترها و پلاگینهای فتوشاپی این امکان را کم و بیش برای ما فراهم کرده بودند اما دسترسی آسان و نتیجه هیجانبرانگیز «پریزما» چیزی است که ما را وسوسه میکند تا درباره جذابیت واقعیت و بازنمایی آن در عکسها کمی تامل کنیم و لذت غیرواقع را با چاشنی رنگگذاری و تکنیک اجرای نقاشان بزرگی چون هوکوسایی و ... تجربه کنیم. اما تب «پریزما» و گسترش سریع آن در میان کاربران فضای دیجیتال و به طور کلی در گستره عمومی پرسشهای بسیاری را بر میانگیزد. پرسشهایی درباره ماهیت عکاسی، چگونگی بازنمایی واقعیت در عکس، تفاوت سرشتی و ماهوی میان عکاسی و نقاشی، شیوه های ادراک ما از واقعیت و ... در این مجال کوتاه قصد داریم تا بحران مشروعیت واقعیت در عکس را در گستره عمومی _به بهانه گسترش و همه گیر شدن این اپ- مورد بررسی قرار دهیم.
«شما دکمه را فشار دهید باقی کارها با ما» این شعار تبلیغاتی دوربین کداک بود که پیشاپیش به خریدار اطمینان میداد که تصویر عکاسی فاقد «هرگونه خطایی» خواهد بود. از آغاز تاریخ عکاسی تاکنون، عکاسی و نسبت آن با واقعیت همواره مورد تردید، پرسش و محک قرار گرفته است. ستایش از عکاسی را بیشتر به دلیل راستنمایی آن دانستهاند و طردش را به خاطر فاصلهای که همواره با واقعیت داشته است. اختراع و ثبت عکاسی به منزله هنر در روزگاری صورت گرفت که رئالیسم وجه غالب بیان هنری شده بود. از این رو ضابطه واقعیت مهمترین میزان ارزیابی عکسها بود (احمدی،1371، ص264).
نسبت تصویر عکاسی با واقعیت
«رولان بارت» نيز به گونهای ديگر اين مساله را طرح میكند، وی در مقالهای درباره «نظريه بيان تصوير»، به طرح اين پرسش میپردازد كه احساس واقعيتی كه عكس توليد میكند چيست؟ و محدوديتهای عكاسی كدامند؟ «بارت» میگويد: «وقتي به يك عكس نگاه میكنيم حضوری نمیبينيم كه آنجاست چرا كه اين تعريف در مورد هر نسخهای صدق میكند، بلكه حضوری میبينيم كه آنجا بوده است. بنابراين با مقوله مكانی-زمانی تازهای سر و كار داريم: مكان حاضر، اما زمان گذشته. به نظر «بارت»، همين امر كيفيت ناواقعيت واقعی عكس را توضيح ميدهد از منظر وی، پارهای از واقعيت را بايد در يك موقعيت زمانی پيشين يافت چرا كه زماني تصوير جلوی عدسی دوربين هستی داشته است؛ كافی است تا-يك وسيله مكانيكی باز توليد-تنها تصويری ضبط كند تا آن معجزه؛ واقعيتی كه ما از آن در امانيم را به ما هديه بدهد (نقل از متز،1376، ص32-31).
«سوزان سانتاگ» نیز در کتاب «درباره عکاسی» شرح مفصلی از کاربردها و مصرف عکس در جامعه سرمایهداری امروز میدهد؛ او معتقد بود که «دوربینها واقعیت را به دو طریق- برای جامعه صنعتی- معنا میکنند، به صورت صحنهای تماشایی (برای تودهها) و به صورت ابزار نظارت برای حاکمان» (سانتاگ، 1390، ص188) از این رو تولید تصاویر، یک ایدئولوژی حاکم به وجود می آورد. تغییر اجتماعی جای خود را به تغییر در تصاویر میدهد. در واقع بر اساس سخن سانتاگ امروزه تصاویر جایگزین واقعیت میشود و ما تنها از طریق تولید و مصرف آن است که میتوانیم امر واقعی را از غیر واقعی تشخیص دهیم. واقعیت تنها در چارچوب تصویر است که فهمیده میشود. امروزه به جای آنکه عکسها صرفا به ثبت واقعیت بپردازند، خودشان به هنجار و قاعدهای برای نحوه پدیدار شدن اشیاء در نگاه ما تبدیل شدهاند و به این ترتیب خود تصور واقعیت و واقعگرایی را هم تغییر دادهاند (همان).
سوال اینجاست که چرا «پریزما» نرم افزاری که واقعیت تصویر را تغییر میدهد اینقدر در جهان و کمتر از چند ماه اینگونه محبوب شده است؟ آیا ما از واقعیت به ظاهرعریان عکسهایی که در شبکههای اجتماعی مجازی و ... هر روز به اشتراک میگذاریم به ستوه آمدهایم و به دنبال راههایی هستیم که واقعیت خودمان را بسازیم و یا اینکه به شیوههای دیگر اداراکمان از جهان مجال بروز بدهیم. آیا تعداد فیلترها و اعمال انواع تغییرات در میزان رنگ و اشباع آن ، تغییر فاصله کانونی ، نور و کنتراست و ... و همه این ابزارهای مدیریت تاثیرگذاری که در انواع اپلیکیشن ها و فابریکیشن ها به آسانی در دسترس ماست به حد کافی مطلوب واقعنمایی در عکس نیست؟ و یا اینکه ما از ادارک جهان، خود و دیگری به شیوه عینی و واقعگرایانه خسته شدهایم؟ آیا «پریزما» گونهای بازیگویشی و کنجکاوی بصری ما را چند صباحی ارضاء میکند؟ شاید اصلا تلقی ما از واقعیت و واقع نمایی دستخوش تغییر شده است؟
هر چند به لحاظ فلسفی میتوان گفت که هر گونه وفاداری به نمودها یا ردپای واقعیت مبتنی است بر این پیشانگاره که واقعیت امری داده شده و بیرونی است. مفاهیمی چون عکس به مثابه یک مدرک تجربی یا به مثابهی شاهدی که مدرکی توصیفی عرضه میکند، اساسا مبتنی بر این باورند که واقعیت برای انسان امری بیرونی است و او بی طرفانه میتواند آن را ارزیابی کند. اگر واقعیت به نحوی آنجاست، حضور دارد، بیرونی است و برای ثبت عینی در دسترس است، در این صورت میزان دقت ارجاعی عکس و اهمیت تمایل به عکسگرفتن از برخی مکانها یا رخدادها یا نگاه کردن به تصویر آنها موضوعیت پیدا میکند (هالند 1390، ص45-40). هالند اما با دقت و وسواس بیشتری از «سانتاگ» به عکس و نسبت آن با واقعیت می پردازد؛ او معتقد است که ساختارهای اجتماعی که عکس در آن پدیده آمده است این سندیت و مشروعیت واقعنمایی را به عکاسی بخشیده است و بی تردید با تغییر این ساختارها اجتماعی و فرهنگی چه بسا سندیت عکس نیز دستخوش تغییر شود.
با این توصیف آیا «پریزما» و کاربرد اپلیکیشینهایی از این دست پیشبینی تغییر مشروعیت عکس و عکاسی برای واقع نمایی در گستره عمومی است؟ و یا نوید تغییر ساختارهای اجتماعی و فرهنگی حاکم بر جامعه را میدهد، ساختارهایی که پیش از این عکاسی را به فربهترین فرم واقعنمایی تبدیل کرده بودند اما اکنون با دگردیسی آرام این ساختارهای اجتماعی و فرهنگی گمان آن هست که این فرم مسلط واقع نمایی نیز دگرگون شود. آنگونه که هالند میگوید: «سرشت نشانه در چارچوب نظامهای نشانهای امری با اهمیت است، اما نکتهی جالب این است که با اینکه میدانیم که عکس تاثیرپذیر، ساختگی و تصنعی و غیر قابل اعتماد است، اما هم زمان مایلایم باور کنیم که عکس نوعی مدرک و واقعیتر از سایر انواع تصاویر است. میتوان گفت که آنچه موجب اصالت عکس شده است بیش از آنکه ماهیت خود تصویر باشد ساختار فعالیتهای اجتماعی و پراکنده و نامنسجمی است که عکاسی را به وجود آوردهاند. هر تغییر بنیادی در این ساختار باعث نگرانی ما در مورد جایگاه عکس میشود. ما نه تنها میدانیم که هر عکسی ممکن است دستکاری شده باشد، بلکه میدانیم که درک و دریافت ما از دنیای نشانهها نیز ممکن است دستخوش دگرگونی شده باشد. مجموعهای از تغییرات فنی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، نه تنها عکاسی، بلکه کل فرهنگ دیداری را دگرگون کرده است»(هالند، 1390، ص98).
آیا با تغییر چارچوب های نظامهای دیداری عکس و عکاسی همچون امروز مشروعیت لازم برای واقع نمایی را خواهد داشت؟ به نظر میرسد نه تنها فرهنگ دیداری ما دستخوش دگرگونی شده است بلکه همزمان انتظارات ما از عکس و عکاسی نیز تغییر کرده است و عجیبتر آنکه انتظار ما از واقعیت و چگونگی بازنمایی آن در نظام های دیداری و بصری نیز متحول شده است. با این اوصاف اکنون نمی دانیم که عکسی که با اپ پریزما تغییر یافته است را چه بنامیم؟ عکس دستکاری شده؟ نقاشی؟ عکس –نقاشی؟ تصویر پریزمایی؟ تنها میدانیم که بسته به میزان اعمال فیلترها با تصویری مواجه هستیم که ما بین عکس و نقاشی است.
به نظر رازلر، هر تعبیری از وجود بحران در ارزش واقعیتنمایی عکاسی، بدفهمی اساسی آن چیزی است که در حال رخدادن است. او پذیرفت که ممکن است دیگر به عکس به عنوان راهی برای بیان واقعیت نگاه نکنیم، اما به معنای آن نیست که مدعی شویم «واقع نمایی از بین رفته است» یا اینکه «عکاسی به پایان رسیده است»(رازلر 1991، ص53). اگر گمان کنیم تحولات در حال وقوع را صرفا یا اساسا فنآوریهای جدید به وجود آوردهاند، یا اینکه برخی از اشکال ذاتی «سرشت عکاسی» دستخوش تغییر شدهاند، در اشتباه خواهیم بود. به باور رازلر ، «باید به گسترهی متنوعتری از عوامل فرهنگی توجه کنیم تا دریابیم که عقاید و باورهای ما دربارهی عکس، هم چون بسیاری چیزهای دیگر، در حال تغییر هستند» (لیستر 1390، ص402-401).
بحران واقعنمایی و عکاسی
اکنون باورهای ما نسبت به عکس دگرگون شده است و سقف انتظارات ما از عکاسی بسیار بالا رفته است. در ساده ترین و ابتداییترین حالت ما عکاس را به عنوان مشاطهگر و معجزهگری برای رفع عیوب ارثی و ذاتیمان در عکسهای عروسی و آتلیهای و ... می پنداریم و از او می خواهیم که ما را نه شبیه به خود بلکه شبیه به انگاره ما از خودمان به تصویر کشد! بر این گمانیم همه عکس ها دستکاری شده اند مگر آنکه خلاف آن ثابت شود و این گزاره به یکی از رمزگان اداراکی روزگار ما بدل شده است. شاید در میان طرفداران واقعگرایی در عکس و مخالفانشان سخن «آلن سکولا» بتواند تا حدودی جمعبندی مناسبی برای این بحث باشد؛ آنجا که میگوید:
«در نظر روشنفکران و خبرگان رسانهای و در جو ایدئولوژیک امروزی این دو تفکر غلط قدیمی که میگفت عکسها حقیقت را میگویند، تسلیم این تفکر غلط جدید شده که عکسها حقیقت را نمیگویند. مؤثرترین نگاهی که میتوان به عکسها داشت تکیه کردن به تضاد و تنش میان این دو تفکر غلط و عطف توجه به تضاد میان لحظه پیشافیلمی و صورتی است که عکاسی و دستگاه عکاسی بر آن تحمیل میکنند. در واقع عکسها رونوشت رخداد پیشافیلمی هستند، اما هیچگاه رونوشتی بیمیانجی نیستند» (نقل از ادواردز، 1390، ص117-170).
در این میان آیا می توان اپلیکیشن پریزما را تنها یکی از انواع بیشمار میانجیها یا واسطههایی دانست که تا حدودی جبرهایی چون واقعنمایی را که سالها دوربین عکاسی بر ما تحمیل کرده است, کاهش داده است؟ آیا تخفیف واقعنمایی در عکس بوسیله فیلترهای پریزما خود گونهای دیگر از واقعنمایی نیست؟ و آیا ما از این همه واقع نمایی به ستوه نیامدهایم؟
منابع:
احمدی، بابک. 1371، از نشانه های تصویری تا متن [تهران]: نشر مرکز.
ادوادز، استیو. 1390، عکاسی، ترجمه مهران مهاجر، نشر ماهی.
بارت، رولان.1389، پيام عكس، ترجمه راز گلستانی فرد،[تهران]: مركز، چاپ اول.
لیستر، مارتین. 1390، " عکاسی در عصر تصویرپردازی الکترونیک"، ترجمه سولماز ختاییلر و ویدا قدسی راد د: ولز (ويراستار)، عكاسي: درآمدي انتقادي، ترجمه محمدنبوي و ديگران، [تهران]: مينوي خرد، چاپ اول.
سانتاگ، سوزان. 1390، درباره عکاسی، ترجمه نگین شیدوش [تهران]: حرفه هنرمند.
متز،کریستین. 1376، نشانهشناسی سینما، ترجمه روبرت صافاریان [تهران]: کانون فرهنگی هنری ایثارگران.
هالند، پاتریشیا.1390، "خوشا نگریستن به عکسهای شخصی و عکاسی مردمپسند"، ترجمه سولماز ختاییلر و ویدا قدسی راد د: ولز (ويراستار)، عكاسي: درآمدي انتقادي، ترجمه محمدنبوي و ديگران، [تهران]: مينوي خرد، چاپ اول.
عکسها از سایت پریزما.
افسانه کامران، پژوهشگر مطالعات فرهنگ دیداری
- این یادداشت در شماره 330، دو هفته نامه تندیس، 19مرداد 1395 به چاپ رسیده است.
پیدایش سبکی در نقاشی در اواخر دهه 960 با نام قتورئالیسم، برای هر کس که با عکاسی ارتباط دارد، توجیه ناپذیر به نظر می رسد،چرا که قابلیت استفاده از فناوری عکاسانه و حضور همیشگی عکس ها خود به مشکلات نقاشی کردن به شیوه ای که همچون عکس به نظر آید، می افزاید.برای بسیاری از عکاسان،آثار قتورئالیسم نوعی توهین به صداقت رسانه ها بود و برای بسیاری از نقاشان، نقاشی های فتورئالیستی، پیوندهای نامناسبی بودند که به علت پذیرش بی چون و چرای نمودهای عکاسانه ارزشی نداشتند.
مازن هواشمامروزه مشخص است که ارتباط بین تصاویر بر مبنای دوربین و تصاویر نقاشی شده پیچیده تر و شدیدتر از آن چیزی است که اغلب فتوژورنالیست ها از آن حمایت می کردند و منتقدانشان از آن بیزار بودند.از آن دسته هنرمندانی که این مسئله را برای ما ثابت می کند چاک کلوز است، که در پرتره های از روی عکس کشیده اش در دهه 1970، اشتیاق یک نقاش به مقیاس و سطح را با علاقه ی یک عکاس به بازنمایی و جزئیات، ترکیب کرده است.(بحران واقعیت،1389،ص146)
ممنونم از شما خانم دکتر کامران عزیز!
مهدی فروغیاما یک سوال:
آیا پیکتوریالیستهای قرن نوزدهم هم از این همه واقع نمایی به ستوه آمده بودند؟
از حوزهی هنر که بگذریم و حوزهی زندگی روزمره برگردیم، آیا کسانی که از سالها قبل در پارکها یا برخی مراکز صنایع دستی به طراحان سیاه قلم پول میداند تا یک طراحی مدادی از خودشون داشته باشند هم از واقع نمایی دوربین عکاسی به ستوه آمده بودند؟
یک مثال بیربط اما قابل تامل دیگر که یادم میاد مجسمههای مینیاتوی its me (ر.ک me3dstore.com) هستش. پرینتهای سه بعدی که بعد از اسکن سه بعدی شما گرفته میشه و هزینه اش یکی دو سال پیش بالای یک میلیون تومن بود. خب اون رو هم میشه با سردیسهایی که مجسمهسازان میسازند قیاس کرد. هرکدوم مشتری خودشو داره. چون اینجا بحث سلیقه است. برای مثال من خودم دوس دارم از خودم عکس خوب داشته باشم، دوست هم دارم که دوست نقاشم یک پرترهی اکسپرسیونیستی از من کار بکنه. اما پریزما رو دوست ندارم. در نهایت میخوام بگم که پریزما بیش از اونکه محصول گذر زمان، تغییر رویکرد جامعه نسبت به مدیوم عکس و مسایلی از این قبیل باشه، یک دست آورد تکنولوژیک زودگذر هستش که تنها بخشی از مخاطبان رو درگیر خودش کرده، همونطور که تمام اقسام دیگر «بازنمایی خود» تنها بخشی از جامعه رو درگیر میکنه. به یاد بیاریم که تنها و تنها بخشی از قشر متوسط به آتلیه میرن تا پرترهی آتلیهای (اسپرت و حاملگی و فلان و...) از خودشون داشته باشند.
مهدی عزیز
افسانه كامرانممنونم از اینکه متن را خواندی، همان گونه که خودت هم اشاره کردی بحث من در حوزه هنر نبود و بیشتر به حوزه زندگی روزمره اشاره می کرد و کاربردهای واقع نمایی عکس در زندگی ما. اگر دقت کرده باشی من خیلی خیلی با احتیاط و همواره به صورت سوال این بحث را مطرح کردم و در واقع خودم هم به قطعیتی نرسیدم. نقل قولهایی که از رازلر و ادواردز و دیگران هم آورده ام گونه ای ضد و نقیض دارد این بحث واقع نمایی عکس و عکاس را مشروع و ضد آن جلوه می دهد. حتی درباره اینکه پریزما گونه ای ذوق ورزی مد روز هم باشد اشاره کردم.
اما قبول کن که تاریخ عکاسی رو همین دستاوردهای تکنولوزیک تغییر داده و اصلا اداراک دیداری ما بی واسطه و بدون تاثیر از تکنولوژی و تغییرات اون نیست. ( بنگرید به سارواس و فرولیچ)
پس اگر توافق داری که در متن چنین چیزی نیست می ریم سراغ تیتر!
قبول دارم تیتر این متن کمی اغراق آمیزه. چون خودم به شخصه بر این گمانم که واقع نمایی ( از آنچه که تاکنون در عکس داشته ایم) در زندگی روزمره در حال کمرنگ شدنه. گونه های دیگر بازنمایی چون تصویرسازی در حال جایگیزنی و چرخشه. باز هم می گم که بر این گمانم و خب هیچ یقینی در این حرفم نیست.
بدون تعارف دلم می خواست با طرح مسایلی که خیلی به عکاسی هنری ربط ندارد اما دقیقا در گستره عمومی و در مطالعات فرهنگ دیداری مردم بی تاثیر نیست چالش های ماهیتی و ماهوی عکاسی را دوباره طرح کنم. دقیقا به همان دلیلی که تو دوست نداری از پریزما استفاده کنی ، عده زیادی هستند که از این اپ خوششان آمده است، فکر کنم مطالعه چرایی این انتخاب ها بخش کوچکی از مطالعات فرهنگ دیداری باشد. این دستاورد کوچیک تکنولوژیک که بارها و بارها در فرم های مختلف و در اپ های گوناگون تکرار شده و ارتقاء پیدا می کنه نشان از چیه ؟ چه جوری اونو تفسیر می کنی ؟ آیا فقط برای گذران اوقات و بازیه ؟ حتی اگه گونه ای بازی برای گذران وقت هم باشه به نظرم مطالعه این رفتارها لازمه چون داره در اداراک بصری ما مداخله می کنه. چون بعد از مدتی وقتی یه نقاشی اکسپرسیونیستی که دوستتون کشید از شما رو بذاری به عنوان عکس پروفایلت ، خیلی ها مثل من شاید فکر کنند که اینو پریزما درست کرده!
در اهمیت این موضوعات هیچ شبهه ای نیست! بلکه صرفا تفسیر من از این واقعیاتی که داره پیرامون ما رخ میده میتونه متفاوت باشه. سپاس از شما که در این مسیر قدم برمی دارید.
مهدی فروغی