بیل اپریج؛ ۲۰۱۳ | ۱۹۳۸
اپریج با خانواده خود در دوران کودکی به آمریکا مهاجرت کرد و عکاسی را خیلی زود و به دلیل رقابت خواهر برادری آغاز کرد. وی در این رابطه در مصاحبهای که در سال ۲۰۱۱ با به دنبری نیوز تایمز داشت گفت: «خواهر بزرگتری دارم که همواره هنرمند بسیار خوبی بوده، طراحی میکرد، نقاشی میکشید، مجسمه میساخت و من یک خط راست نمیتوانستم بکشم. میخواستم کاری کنم تا با او رقابت کنم. بنابراین پیشش رفتم و ازش درخواست کردم که به من نشان دهد چطور با دوربین کار کنم.
او در دبیرستان برای روزنامه و کتاب سالانهی مدرسه عکاسی میکرد. در سن ۱۵ سالگی موفق شد تا برای روزنامه محلی ویلمینگتون استار به عنوان عکاس ورزشی کار کند.
او ابتدا در دانشگاه تورنتو به تحصیل باستانشناسی مشغول شد، اما بعدتر به مدرسه روزنامه نگاری دانشگاه میسوری پیوست و در سال ۱۹۶۰ فارغالتحصیل شد.
بلافاصله پس از فارغالتحصیلی، اپریج شانس خوبی پیدا کرد: یکی از عکسهای او توانست در سال ۱۹۵۹ در بخش پیکتوریال انپیپیای جایزه اول را به دست آورد. این موفقیت وی همزمان شد با کسب عنوان عکاس سال کالج و پشتوانهای شد برای اینکه به عنوان کارآموز لایف به خدمت در آمده و آغازی شود تا با نشریات معروف کار کند.
یکی از اولین ماموریتهای وی که نزدیک یک سال به طول انجامید مربوط به گزارشی از دور دنیا برای نشنالجئوگرافیک میشد. پس از آن در سال ۱۹۶۴، اپریج به طور تماموقت به لایف پیوست. همکاری او با لایف تا سال ۱۹۷۲ که این نشریه انتشارش را متوقف کرد، ادامه داشت.
اپریج در جوامع عکاسی بهعنوان معلم و مربی ۳ نسل از عکاسان جوان شناخته میشد.
دیوید کنرلی، زمانیکه برای اورگان ژورنال کار میکرد و ۱۹ سال سن داشت برای نخستینبار اپریج را هنگام سخنرانی سناتور کندی در سال ۱۹۶ دید. این ماموریت برای کنرلی تازهکار در آن زمان بزرگترین ماموریتش محسوب میشد و ترسیدهبود. او در اینباره میگوید:
وقتی به محل رسیدم کاملا از جمعیت لبریز شدهبود، و نمیدانستم چطور از جمعیت رد بشوم تا سیاستمدار مشهور را ببینم. در آن هنگام عکاسی را دیدم که نمیشناختم، و خودم را به او معرفی کردم. او برخورد دوستانهای داشت و گفت:«سلام، من بیل اپریج هستم» او میتوانست حس کند که کمی وحشت کردهام. گفتم:«چطور میتوانم از جمعیتی مثل این گذر کنم؟. هرگز چیزی مثل این را ندیها» اپرینج به عکاس جوان احساس ترحم کرد و به من گفت که پشت بارانی که تن کرده بود را بگیرم. مثل موسی که آب را به دو قسمت کرد جمعیت را رد کرد. به نزدیک جایگاه رسیدیم، و نقطهای را نشان داد و گفت :آنجا جایی است که باید باشی، آن بهترین زاویه است، عالی عمل خواهی کرد.» و حق با او بود. عکسی که من از آن زاویه گرفتم یکی از عکسهای مورد علاقه من از میان سیاستمداران شد. و این با کمک اپریج ممکن شد.»
اپریج با مجموعههای بسیاری که برای لایف عکاسی کرده به خاطر آورده میشود ، اما آنچه بیشتر از باقی عکسها شناختهشده، مربوط میشود به عکسی از بابی کندی پس از اینکه در هتل امبسدر مورد هدف گلولهی سیرهان سیرهان دانشجوی ۲۴ ساله اردنی قرار گرفت و زخمی بر کف رستوران این هتل در ژوئن ۱۹۶۸ در لسآنجلس افتاده بود و پادوی ۱۷ ساله هتل بالا سر او نشسته بود.
اپریج بارها در هنگام گفتن روایت آن لحظات پر هرج و مرج اظهار داشته:«شما تنها یک فتوژورنالیست نیستید، شما یک تاریخنگار هستید.»
از دیگر مجموعه عکسهای به یاد ماندنی اپریج میتوان به مجموعه عکسی که از ورود بیتلز به آمریکا داشت، نام برد. او از این گروه در نخستین روزهای حضورشان در نیویورک عکاسی کرد و فرصت این را پیدا کرد تا از اعضای این گروه محبوب برای مجله لایف، یک به یک عکاسی کند. اپریج در جواب جان و رینگو که از وی پرسیده بودند چه کاری دوست دارد تا جلوی دوربینش انجام دهند به آنها گفته بود که از آنها نمیخواهد که کاری انجام دهند و تنها میخواهد که آنجا باشد.
ادرین آریچیو همسر اپریچ درباره او، به نیویورکتایمز گفته:«آقای اپریج یک رابطه عاشقانه همیشگی با عکاسی داشت و هیچوقت هم از این کار دست نکشید. او همیشه درباره همهچیز کنجکاوی میکرد. او عمیقا باهوش بود و هرگز بدون دوربین خانه را ترک نمیکرد. او تا زمانیکه مریض شد، عکاسی میکرد. او عاشق عکاسی بود و این زندگی او بود»