استمرار عکاسانه؛ نقدی بر پروژهی واقعنماییهای مهدی مقیمنژاد
اگرچه هر پایانی، خاستگاه آغازی نو است اما در میانهی این گذار مجالی دست میدهد برای درنگ در آنچه بدستآمده و تأمل در مسیری که طیشده است. پروژهی «واقعنماییها»ی مهدی مقیمنژاد در مدت شکلگیری و حضوری نزدیک به یک دهه، عکاسی ایران را با تجربهای جدید و ویژه مواجه ساخته است. موقعیت امروز ما جاییکه در اکنونِ عکاسیمان قرار گرفتهایم، ما را برآن میدارد تا بهشکل جدی در این تجربهی حاصلشده مداقه کنیم. تدقیق در یک دهه تجربهی عکاسانه، تواما نیازمند نگریستنی کلینگر جهت اشرافیافتن برآنچه رخداده و نیز تحلیلی موشکافانه و باریکبین به منظور آشکارکردن زوایای پیدا و پنهان آن است. نوشتار پیشرو تلاشی مجمل درجهت تحلیل پروژهی موردنظر براساس ملاحظاتی در ایدهها، درونمایهها و خصلتهای عکاسانهی آن است.
آنچه پیش از هر اظهارنظر و تحلیلی در تقدم بیان و ملاحظه قرار دارد، بحث درباب چگونگی نگرش مقیمنژاد به مدیوم عکاسی و بهرهگیری وی از رویکرد خاص و شکل ویژهای از آن است. اگر بخواهیم به پارامترهایی اشاره کنیم که در این شکل از عکاسی مهم مینمایند و در مقام نوعی ضرورت برای آن محسوب میگردند، موارد زیر قابل دستیابیاند: پارامتر نخست «مفهومگرایی» و ایدهمندی است یعنی کلیدیترین و بارزترین ویژگی این شکل از عکاسی، مفهومگرایی یا کانسپت-محوری آن است. رخدادگی و حاصلگشتن این مفهومگرایی از مسیر ایدهمندی و پرداخت درونمایهها میگذرد. صحبت از نوعی مفهومگرایی است که موجب ممزوجگشتن عکاسی با حوزههای دیگر (فلسفه، تاریخ، فرهنگ، جامعهشناختی، روانشناختی، ادبیات و نیز هنر) گردیده است. ویژگی بعدی «پروژه«ای بودن فرآیند عکاسی است. منظور از پروژهای بودن، نوعی پیگیری و استمرار است هم در مضامین و درونمایهها، هم در تکنیکها و شکل عکاسی و هم در پیوستگی حضور در جهت بازنمایی منظرهای مختلف مضامین موردنظر؛ امری که بهشکل تاریخی بنیان آن را بایست در سنت عکاسی آلمان و نمونههای درخشان آن را در تجربیات عکاسانی چون آگوست ساندر، رابرت هاوزر، مکتب دوسلدورف و نهایتا معاصرانی چون آندریاس گورسکی، توماس اشتروس و توماس روف جستجو کرد. پارامتر دیگر شکل «مجموعهعکس» آثار است. دو ویژگی مفهومگرایی و پروژهای عنوانشده ، اساسا ضرورت دستیابی به شکل بازنمایی ویژهای را طلب میکند، جاییکه ما را به گرایش «مجموعهعکس» در عکاسی معاصر رهنمون میسازد. جدایی از شکلهای سنتی و پیشین عکاسی با محوریت تکعکس و برجستهشدن فرآیند مجموعهعکس، مسیری است که عکاسی معاصر در جهت انطباق با جریان غالب هنر معاصر درپیش گرفته است.
بکارگیری این شکل از عکاسی از سوی مقیمنژاد، تلاشی آشکار در جهت آفرینش هنری با مدیوم عکاسی و سوقدادن این رسانه بهسوی قلمروی هنر است؛ جاییکه عکسهایش بیش از آنکه منش اجتماعی-فرهنگیِ پیشفرض و مورد پذیرش رسانهی عکاسی را بازتاب دهند، با استحالهای آگاهانه، پیگیرانه و دیریاب در گذر از نوعی دگردیسی ماهوی، تبدیل به «اثر هنری» میشوند؛ استحالهای که مهدی مقیمنژاد را نیز درمقام یک «عکاس مولف» معرفی میکند، گزارهای که خط تأکید بیشتر زیر واژهی مولف آن کشیده شده است تا عکاس. سرمنشأ ماهیتِ تألیفی عکسهای او، «آفرینشگری» و «آزادی» نهفته در آنها است، دو خصیصهای که هرچیزی را به ساحت هنر همگرا ساخته و به مثابهی اثرهنری شناسایی میکند. آفرینش و آزادی دو سنجهی معتبر، کلیدی و قابل تبسیط به کلیت هنر است که میتوان جهت تحلیل و ارزیابی هرنوع اثرهنری و در این نوشتار مشخصا پروژهی واقعنماییها، بکار بست. آثار مقیمنژاد را میتوان بامحوریت دوسنجهی مورد اشاره و از دو منظر وارد یک جریان تحلیلیِ چالشی و انتقادی کرد: تحلیل مفاهیم، ایدهها و درون مایههای گزینشی ازیکسو و ارزیابی شکلِ بازنمایی و صورتبندی عکاسانهی آنها ازسوی دیگر.
ازمنظر نخست ایدهها و درونمایههای پیگیر مقیمنژاد در پروژهی واقعنماییها، تدقیق در امر پیشین و گذشتهی یافتشده است که در شکلی کلان ماهیتی از نوع «تاریخیگری» دارد. کنکاش تاریخی مقیمنژاد بهدنبال چیست؟ «تاریخ» و پرداختن به آن درآثار مقیمنژاد برای معاصریت و امروز ما چه ضرورتی دارد؟ چگونه احضار و فراخوانی کهنالگوهای باستانی و اسطورهای ما با شکل بودنِ معاصرمان رابطهمند میگردد؟ آیا اندیشیدن در پیشینهی فرهنگی، آیینی و تاریخی ما، از نوع اندیشیدنی روزآمد و تأثیرگذار است؟ آیا توجه به امرپیشین و تاریخ، تلاشی برای یافتن موقعیت کنونی و هویت فرد و جمعی ما است و یا در جهتِ بازنمایی نوستالژیک و حسرتبارِ فقدانها و ازدستدادنهای گذشته است؟
اگرچه اساسا گزینش امرتاریخی بهعنوان ایدهی قابل طرح در آثار هنری سوالاتی بنیادین از این دست را پیش میکشد، اما مقدمتر بر همهی آنها، پرسشی چالشبرانگیز در میان است که از دل پاسخگویی به آن، پاسخهای دیگر نیز زاده میشوند: امرتاریخی درمقام یک «رویداد» یعنی امری که رخداده و یا نهایتا درحال رخدادن است و موجود است، چگونه میتواند نیاز آفرینشگری هنر یعنی خلق چیزها «آنگونه که باید باشند» و نه «آنگونه که هستند» را برآورده سازد؟ امرتاریخی متعلق به گذشته است که دستآخر برای امروز میتواند فراخوانده شود، حال آنکه هنر برای آفرینشِ آزادانهی خود (خط تأکید بر روی آفرینش از نوع آزادانه است) خارج از تعینها و محدودیتهای زندگی به قلمروی «خواست»ها و جهان «آینده»تعلق دارد. بدون شک اگر امرتاریخی میخواهد در قلمروی هنر مستحیل گردد، بایست درگذر از ذهنیت هنرمند و خصلتِ آزادی نابِ هنر، «نوآفریده» شود. امر پیشین درآثار مقیمنژاد در دو فصل آغازین (فصل اول: رویاهای پراکندهی یک روز بلند و فصل دوم: درمیان بادهای شرقی) با بیانی شاعرانه و شخصی در جهت آفرینش تصورات، تخیلات و کابوسهای نشأتگرفته از تجربهی زیستی هنرمند و در دوفصل پایانی (فصل چهارم: تاریخ یافتشده و فصل پنجم: وساطت الهی) با محوریت کنکاش در میراث تاریخی و امرقدسی، بهدنبال ریشهیابی و بازیابی وضعیت و مختصات کنونی و امروزین ما است؛ نوعی تبیین و پیکربندی موقعیت معاصر ما چراکه اکنون و معاصریت ما داشتهای ناگهانی و آنی نیست بلکه در پیوند با پیشینه، سبقهی تاریخی و مسیرطیشدهی ما قابل حصول است. ازاینرو آثار مقیمنژاد در مرز میان روایتِ گزینشیِ تاریخ ازیکسو (البته نه مورخوار و نه بهمنظور مصورکردن تاریخ بل درجهت شکلبندی آن برای رهانیدن از گمگشتگی دهشتناک رخداده برما و مستقرساختن ما در شرایط امروز) و آفرینشِ تاریخِ آینده ازسوی دیگر در سیلان است. حرکت در این مرز، حرکت برروی لبهی تیغ است؛ آنجاکه کار تبدیل به روایتگری تاریخی میشود، از رسیدن به جهانیت هنر ناکام میماند و آنجاکه دست به نوآفریدگیِ تاریخی میزند به قلمروی هنر پرتاب میشود. تأکید مقیمنژاد بر امرتاریخی (خصوصا تأکید بر امرقدسی و متافیزیک دینی) در روشنترین و عالیترین شکل هنری خود باید در جهت احیا و بازنمایاندن «معنویت انسانی» و «اثیری فراموششده و به یغما رفته ما در دوران معاصر باشد، دورانی که تلاش مذبوحانهای در جهتِ ستایش و زیبانمایاندن «نیستانگاری» و «ناامیدی» انسان معاصر داشته است. آری به راستی «نیاز انسان امروز به معجزه بیش از هرزمان دیگر است».
از منظر دوم یعنی بررسی صورتبندی و بازنمایی عکاسانهی ایدهها، کار مقیمنژاد یک تجربهی درخشان و بهرهگیری او از تمهید عکاسانهی «فتومونتاژ» یک انتخاب آگاهانه و هوشمندانه است. مقیمنژاد با اشرافی کامل بر چیستی مدیوم عکاسی و سیرتاریخی این رسانه، برای خلق آثار عکاسانهی خود به درستی قالب فتومونتاژ را بهعنوان شکلی از عکاسی که آفرینشگری مولفهی ذاتی آن است، برگزیده است. فتومونتاژ بهعنوان شکلی از عکاسی تمام نیازمندی مقیمنژاد جهتِ خلق تصاویر ناموجود و بیارجاع در جهانِ واقعی را برطرف ساخته است چراکه این تکنیک عکاسی، تصاویر عکاسانه را از حالت تقلیلگرا (گزینش تنها بخش محدود و مشخصی از واقعیتِ پیشروی دوربین و ثبتِ مستقیم آن) به حالت افزونگرا (افزودن و ترکیب عکسها درجهتِ آفرینش تصویر جدید) دگردیس میسازد. بهعبارتی دیگر تمهید عکاسانهی فتومونتاژ ازیکسو آفرینشگری و آزادی موردنیاز در فرآیند تولید تصاویر را برای مقیمنژاد به ارمغان آورده و از سوی دیگر نیاز به باورپذیری و راستنمایی تصاویر برساخته را با تمسکجویی از خصلت «واقعگراییِ» موردتوافق و پذیرفتهشدهی رسانهی عکاسی پاسخ میدهد. انتخاب عنوان «واقعنمایی»ها اشاره به تصاویر برساختهای است که با اینکه هیچ مابهازای بیرونی نداشته و در جهانِ واقعی، نامتعین و ناموجودند اما وانمود میکنند که واقعی هستند و این واقعیبودنِ ناراستِ خود را از موثقبودگی تاریخی و سنتی تصاویر عکاسانه به عاریت گرفتهاند. برهمین اساس استفادهی مقیمنژاد از مدیوم عکاسی، آن هم شکل فتومونتاژ نشان از انطباقپذیری رسانهی انتخابی با ایدهمندی و مفهومگرایی موردنظر او است؛ امری که حضور عکاسی و تأثیرگذاری آن در این پروژه را بدل به یک الزام و ضرورت کرده است. همین حضور کلیدی و تأثیرگذار عکاسی، شکلگیری درونمایهای تلویحی را نیز (مبنی بر اندیشیدن در باب عکاسی و شرایط جدید بوجودآمده در ماهیت عکسها و دگرگونیهای رویداده درپی ظهور تصاویر برساخته و تصویرپردازی دیجیتال) در قلمروی این رسانه موجب گردیده است.
نکتهی پایانی اینکه فارغ از تمام چالشها و مباحث انتقادی مطرحشده در نقدها و نوشتههای متعدد، تلاش مهدی مقیمنژاد در طول یکدههی گذشته برای تجربهگرایی در رویکرد «عکاسی بهمثابهی هنر» و پیگیری مستمر آن موجب گردیده تا امروز نمونهی چشمگیر و قابل ارجاعی از این شکل از عکاسی را در اختیار داشته باشیم؛ پیگیری و استمراری که در پیشینهی عکاسی ایران اگر نگوییم بیسابقه اما کمسابقه بوده است.برای دیدن عکسهای بیشتر به وبسایت مهدی مقیمنژاد مراجعه کنید.
عکس کاور: برشی از عکس مهدی مقیمنژاد
با سلام و سپاس
کسی که هیچ کس نبودبسیار استفاده بردم بنده از علاقه مندان کارهای آقای مقیم نژاد هستم متن بسیار زیبا و وزینی بود که بیشتر مخاطب را درگیر فهم خود متن و نگارنده می نمود تا موضوع مورد بحث[ استمرار عکاسانه...] و متاسفانه به نوعی دامن زدن به خاص نمودن هنر خاص نه کمک نمودن برای کشف ارزشهای نهفته از منظر یک متخصص و یا راه شناس.
جسارت بنده را به بزرگواری خود ببخشید اما تنها یک اشاره کوچک به نیت، و ذات دور از پلشتی و مملو از نور و امید این بزگوار[مهدی مقیم نژاد] برای ساخت یک پیش فرز ذهنی محکم به دور از ایسم پذیریهای رایج برای نوآموزانی همچون بنده حقیر و اندکی سادگی در نگارش مفاهیم ارزشمند، عمیق و مورد نیاز، جامعه ی مان می توانست در ارتباط صمیمانه و بهرمندی هرچه بیشتر مخاطبان و انتشار سریعتر مطلب کمک شایانی داشته باشد. که به نظر بنده ما برای وصل کردن آمدیم نی برای ...