«غذای سگ» برای ذهن و روح
نیویورک تایمز
ترجمه: شهاب شهسواری
ایده این مجله در استانبول و در میان بحثهایی همراه با چند لیوان نوشیدنی شکل گرفت. در میان دوستان ترک و خارجی حاضر در جمع آقای اشکنازی مجموعهای از پرزنتیشنها با عنوان«ضیافتهای عکس کلبیمسلکی Cynics Photo Symposiums» را ارائه داد. این مجموعهها تلاش میکردند تا از آن چه شیوه رایج و جاافتاده عکاسی در ترکیه است جدا شوند و برای اینکه با ایدههای پرهیزکاری و سادهزیستی کلبیمسلکان باستان هماهنگ باشند، رایگان باشد.
اشکنازی، مجله «داگفود DogFood» را همراه با «برگ عربیان Berge Arabian»، «لورنس کورنت Laurence Cornet»، «لورا دو مارکو Laura de Marco»،« فردریش لزمی Frederic Lezmi»، «حسین یلماز Hüseyin Yilmaz» و «آرین زوارت Arjen Zwart» پایهگذاری کرد. اشکنازی میگوید: «تمایلات و تکنیک ما آنگونه که سبک عکاسی ترکیه به صورت رایج و کاملا آماده به کار فعالیت میکرد، نبود. یک روز نشستهبودیم در کافه و داشتیم نوشیدنی میخوردیم که به این نتیجه رسیدیم باید یک مجله راه بیاندازیم.»
پیش از این آقای اشکنازی که رزومه کاری نه چندان مرتبطش شامل کار کردن به عنوان نگهبان شب موزه شهری هنر بود، از دانشجویان یک کارگاه عکاسی در ترکیه در مورد فیلمهایی که دیدهبودند و کتابهایی که خوانده بود پرسیدهبود. به یاد میآورد جوابها به ندرت شامل چیزهایی میشد که ارتباطی با عکاسی نداشتهباشد. خیلی ناخوشایند بود که متوجه شد این تیپ از دانشجوهای یقه اتوکشیده تقریبا هیچ چیزی نمیدانند.
اما حس با نشاط جاری در مجله «داگفود DogFood» در واقع ربطی به کلبی مسلکی با آن برداشتی که ما امروزه از آن کلمه داریم، ندارد. در اولین سطرها سرمقاله شماره اول مجله با عنوان«سگ پارس میکند Dog Barks» آمدهاست: «ما به عکاسی در همه قلههایش عشق میورزیم.» ادامه صفحه به تعریفی احساساتی و موسع و آسانگیر در مورد اینکه عکس چیست و چه میتواند بکند اختصاص دادهشدهاست و البته همه فرصتها در نظر گرفتهشده و هیچ دری بر روی عکاسها بسته نشده.
اولین شماره تقریبا شماره ویژه ترکیه بود (شماره سوم هم قرار است شماره ویژه نیویورک باشد) اما در آن میشد تاریخچهای از استودیو یانر در شهر کوچک«اگموند آن زی» در هلند را هم پیدا کرد، یک مقاله در مورد عکسهایی که از پشت صحنه فیلمهای سانسور شده سه دهه گذشته ترکیه گرفتهشده، اثر انگشت تمام صفحه عکاسان ترکیه با عنوان «انگشتهای ماشهای Trigger Fingers» و یک اسنپشات دو صفحهای با مزه از فیلم «من کنجکاوم (زرد) I Am Curious — Yellow» و یک مصاحبه دستنویس با «مایکل اکرمنMichael Ackerman» که در آن اعتراف میکند صبحانه مورد علاقهاش در دوران کودکی سیریالهای مارک کاپیتان کرانچ بود. (و به عنوان یک کلبی مسلک معتقد وقتی از او سوال میشود آیا هیچ شی کوچک یا بزرگی وجود دارد که برای او از هر چیز دیگری عزیزتر باشد جواب میدهد نه.)
موضوعات مجله اغلب اشاره به گذشته دارند، چه آنجا که در مورد کودکی آقای اکرمن است یا چه آنجا که در مورد دههها و هزارههای گذشتهاند. خانم لورنس کرنت خبرنگار سیار «داگ فود»میگوید: «در مجله از اخبار خبری نیست. اصلا مجله خبری نیست. این مجله از روایتهای ناگفته، اخبار آرشیو شده خیلی خودمانی الهام گرفتهاست. در آن دورنماهایی از گذشته و حال در کنار هم قرار گرفتهاند تا حسی از اجتماع را به وجود بیاورند.»
در این مجله میتوان ردپای یک گرایش کلگرا به عکاس بودن (یا هر شکلی از انسان آگاه و فعال بودن) را دید. هر دوی این موضوعات باعث میشود تا از عکاسها خواسته شود تا فهرستی از کتابها و فیلمهایی که به آنها الهام دادهاست، ردیف کنند. نتیجه شبیه به یک رساله نویسی در مورد موسیقی پانک-راک است اما با ویژگیهایی مهربانانهتر.
از وقتی که رسانههای چاپی مانند چندخداپرستی و آگهیهای نیازمندیها، منسوخ شدهاند، ممکن است تعجب کنید که چرا کسی باید بر روی ۳۶ صفحه با بریدن و چسباندن کلیشههای کاغذی سرمایهگذاری کند. هر چند هر دو شماره مجله به صورت آنلاین هم منتشر شدهاند، اما پدیدآورندگان آن بسیار علاقمندند که داگفود خارج از دنیای دیجیتال هم وجود داشتهباشد. آقای اشکنازی میگوید: «خیلی برای ما مهم بود که یک مجله قابل دست گرفتن و لمس کردن داشتهباشیم. میخواستیم مردم واقعا به آن حرف دهه ۱۹۸۰ دست پیدا کنند، حسی شبیه به دوران اتحاد جماهیر شوروی، زمانی که مردم ادبیات را زیر میز رد و بدل میکردند.»
خانم کرنت میگوید: «قضیه خودمانی بودن و صمیمیت است. مانند زمانی است که شما یک عکس را در کیف جیبی خودتان نگه میدارید، این عکس یک یادآوری فیزیکی از خاطره است.» میگوید این گفتگویی است که بر به اشتراک گذاشتهشدن خودش پافشاری دارد، البته با این تعریف از اشتراک که به معنای دو نفر که در یک اتاق زندگی میکنند و به هم نگاه میکنند و مسائل را با هم به بحث میگذارند. «میتوان به مجله به عنوان یک زمان خوب به اشتراک گذاشتهشده بین عکاس و آنان که در آن مشارکت داشتهاند یا به عکاسی علاقه دارند دانست، برای این مجله رسیدن به این حس بسیار اهمیت دارد.»
در عین حال برای همه کسانی که در این کار مشارکت کردهاند یک ابزار یادگیری و تجربه هم هست. غذای سگ یک خوراک برای کلبیهای بینا و گشوده چشم در عصری کلبی است. آقای اشکنازی میگوید: «فکر میکنم تا حالا متوجه این نکته نشدهبودم که واژه کلبیمسلکی معنی کاملا متضادی از آنچه امروز از آن درک میشود دارد.» او ارتباطهای بسیار زیادی را بین واژه سگ و کلبیمسلکی مورد اشاره قرار میدهد، فراتر از ارتباط ساده ریشه دو کلمه در یونان باستان.
اشکنازی میگوید: «امروز این واژه تا حدودی تحقیر آمیز به کار میرود، انگار میخواهند بگویند این آدم پلشت و بیهدف است، با وجود این در یونان باستان این واژه به معنای نگاهی پرهیزگارانه به زندگی و زندگی در هماهنگی با طبیعت بودهاست نه اینکه آدم دنبال معروفیت و جاهطلبی یا هر چیز مادی دیگری برود. به نظرم این روش زندگی انتخاب جالبی برای انتخاب بود.»