گفتاری در باب هنر و اصالت
رویکرد بازنگری و بازخوانی آثار هنری همواره با فراز و نشیبهای فراوانی مواجه بوده و هست. در نقد عکس، اصل مومن ماندن به نظر، هدف و پیام هنرمند است. منتقد میکوشد تا جای ممکن به هنرمند و آثارش و نیز توان خلق و آفرینش هنری او مومن بماند و تلاش کند که با استفاده از جنبههای مختلف محتوایی، رویکردهای هرمنوتیک و نشانه شناسانه و با توجه به بستر فرهنگی جامعه به رمزگشایی اثر هنرمند بپردازد.
در روزگار پست مدرن، جامعهی هنر، با یک بن بست فرضی نظری مواجه شد. تمام آثار هنری محتمل، تاکنون خلق شدهاند. هنر تمام شده است. چه تابلوی نقاشی را شما ممکن است بتوانید بکشید که تاکنون کشیده نشده نباشد؟ از چه چیزی و چگونه میتوانید عکاسی کنید که قبل از شما فردی مشابه آن را عکاسی نکرده باشد؟ حتی بسیاری از نسخههای موجود، تا حدی خوب و شناختهشده و ارزشمند هستند، که تکرار آنها حتی با همان کیفیت و ارزش پیشین نیز ناممکن مینماید. سویههایی از هنر مانند از آن خودسازی، تلفیق رسانهها و نیز به چالش کشیده شدن رسانه، برخی از راهکارهای مطرح شده و بهکار گرفته شده هستند. گستردگی مباحث و آثار، تا جایی است که مباحثی مانند شباهت ناگزیر را نیز مطرح ساخته است.
هنرمند برای بیان پیام مورد نظر خود، نیاز به نشانههایی برای نشاندن در عکس دارد. چه باید کرد اگر با توجه به عرصهی محدود دنیا و نشانههایش، دیگران پیشتر از همان نشانهها، چه با هدف مشابه، چه با پیام متفاوت استفاده کرده باشند؟ باور عمومی منتقدان بر این است که اگر بنا است اثری که پیشتر مشابه داشته است، دوباره تکرار شود، انجام آن تکرار بیهوده است.
فلوسر معتقد است تمام عکسهایی که هر دوربین عکاسی و عکاسی که آن را در دست دارد ممکن است بتوانند بگیرند، پتانسیلهای بالقوهی عکاسی و دوربین عکاسی هستند. هر اثری که خلق میشود و خبررسان و موثر و بدیع است، از بالقوه به بالفعل تبدیل شده و ضمن ایفای سهم خود، تمام شده است. تکرار این آثار دیگر کاری بیهوده است. هنرمندان باید به دنبال پتانسیلهای بالفعل نشدهی رسانه باشند.
گاهی مقالههای پژوهشی نگاشته میشود و ضمن بررسی نوشتهها و نظریات پیشین، اشکالی از اشکالهای آن را رفع میکند و یا چیزی به آن میافزایند. عکاسی نیز نوعی از رسانه است و باید به مثابهی ابزاری برای پژوهش هستی به آن نگریسته شود و مورد استفاده قرار بگیرد. اگر اثری بنا است مشابه با اثر دیگر باشد، باید چیزی به آن بیافزاید یا خلا و جای خالی قابل بحثی را در آن پر کند.
در این سلسله بررسیها، آثار مشابه زیادی را بررسی خواهیم کرد و البته سعی میکنیم ضمن حفظ حرمت هنرمند و مومن ماندن به او این پژوهش را انجام دهیم. برای حفظ جنبههای آموزشی، قضاوت را به همراه بررسی، پژوهش و مطالعه به هنرجویان واگذار میکنم و اینجا در حد توانِ یک متن منتشر شده در فضای مجازی، کلیدهایی را در اختیار او خواهم گذاشت.
در این بررسی، عکسهایی از صمد قربانزاده را در کنار برخی آثار دیگر از هنرمندان خارجی خواهید دید که شباهتهای بسیار زیاد و قابل توجهی به یکدیگر دارند. چیزی که در این میانه آزاردهنده است، دردی فرهنگی است که بلافاصله بعد از مشاهدهی دو اثر مشابه، واژهی کپی برداری یا گرتهبرداری را به بحث وارد میکند و رفتارها و هیجانات نسنجیده و دور از اخلاقی را نیز به همراه دارد. این درد، درد جانکاهی است که باید بیشتر به آن بپردازیم و آن را درمان کنیم.
در زمانهای که این حجم از شباهت گاهی واقعا ناگزیر میشود، هنرمند چه میتواند بکند؟ تقریبا هر عکس و اثری را اگر در موتورهای جستو جو بررسی کنیم، مشابهی را برای آن خواهیم یافت. آیا همهی اینها کپیبرداری است؟
هنرمند باید به تجربهی زیستهی خود بپردازد. زندگی خود او که از تک تک ثانیههایش آگاه است و لحظه به لحظه، نشانه به نشانه، اتفاق به اتفاق و دغدغه به دغدغهی آن را با تمام وجود دیده و تجربه کرده است و هیچکس بهتر از او از جزئیاتش آگاه نیست باید عرصهی آفرینش هنری هنرمند باشد. این رمزِ گریز از مشابهتها و همسانیها است.
چگونه میتوانیم در مود اصالت اثر هنری نظر بدهیم. یا به اطمینان برسیم؟ پیشنهاد من این است که هنرجویان نباید تا این اندازه به این مساله توجه کنند و دغدغهمندش باشند. آثار هنری علاوه بر ماهیت تکی هر اثر، از ماهیتی گروهی نیز برخوردارند. چیزی که اصطلاحا، «BODY OF WORK» یک هنرمند خوانده میشود. محتوا و پیام و کیفیت اثر باید تداوم داشته باشد. مجموعهی آثار یک هنرمند، زندگی و شخصیت و تمام آثار او رانیز به مفهوم خود اضافه میکند. چنین قوام و دوامی، اگر شکل گرفته باشد، قابل گسستن نیست.
نکتهی دیگر آگاهی و اعتماد به توان هنری و قدرت بیان هنری هنرمند است. چیزی که با توجه به آثار او شکل میگیرد. هنرجو؛ در دوران هنرجویی میتواند تقلید کند، تکرار کند و به این واسطه، آموختههای خود را غنیتر سازد. زمانی که هنرجو، به مرتبهی هنرمند ارتقا پیدا میکند، زمانی است که به ابزار و رسانه و قابلیت هنری خود تسلط کافی یافته است. زمانی که دیگر خطاهای تکنیکی و اشتباه در شیوهی استفاده از ابزار از او قابل سر زدن نیست.این، لزوم دانش و آگاهی و تسلط به رسانه را مشخص خواهد ساخت.
در غالب آثار سیاه و سفید منتشر شده از صمد قربانزاده، شاهد توان بالایی در تولید هستیم. البته بسیاری از شباهتها نیز در سایهی جای خالی گزاره، استیتمنت و توضیحات لازم، با هجمهای از پرسش روبروست که پاسخش را شاید در ابتدا باید از هنرمند بازپرسیم. موردی که البته در نقد عکس چندان جایگاهی ندارد.
خطاهای تکنیکی اما، مرز باریک میان هنرمند و هنرجو است. موردی که چنانچه پیشتر مورد اشاره قرار گرفت، در اعطای عنوان هنرمند به یک فرد، نقش تعیین کننده دارد. کسی که توان استفادهی درست از ابزار و تکنیک را نداشته باشد، نمیتواند اثر هنری خلق کند. کسی که روش کار با دوربین و نرمافزارهای ویرایشی و دانش کار با رسانه و ضرورتهایش را نداند، نمیتواند به تولید اثر هنری و بیان با رسانه بپردازد. کسی که گرامر زبان و معنای واژگان را نداند، نمیتواند شعر بگوید.
در بررسی آثار ایشان به چند خطای فاحش فنی برخوردم که قابل تامل است. در اولین عکس، برای توضیح مساله، دستکاریهایی انجام دادهام و دو فرد را از میان عکس حذف کردهام. دومین عکس، عکسی است که از صمد قربانزاده منتشر شده است.
اگر به عنوان یک عکاس فتومونتاژ کار، من بخواهم دو انسان را در میان این قاب مونتاژ کنم، البته باید وضوح و نقطهی فوکوس را جایی بگذارم که دو عنصر واضح دیگر قرار است جاگذاری شوند. اما در این عکس فوکوس جایی در انتهای باغ است. برگهای موجود در پیش زمینه و تنه درخت کاملا خارج از فوکوس هستند. بدیهی است که با قرار گرفتن عناصر مورد نظر در آن موقعیت، نوعی وصلهی ناچسب، نتیجه خواهد شد. نکته دیگر در مورد این عکس و سایر عکسهای موجود در این پروژه که در سایت لنزکالچر نیز منتشر شده، خطاهای فاحش عمق میدان است. اگر ابر سفید است، سفیدیهای تنهی درخت نیز باید سفید باشد و توازن سفیدی باید در تمام قاب و عناصر آن برقرار و صحیح باشد.
ضعف در شناخت توازن سفیدی، خطای فاحش دیگری است که در برخی عکسها به سمت آبی و در برخی دیگر به سمت قرمز و ماژنتا میرود. برخی عکسها به شدت سرد و بیروح، برخی دارای سفید، و برخی دارای خطای فاحش در توازن سفیدی هستند.
چنین خطاهایی در مورد این آثار جای تامل دارند. بهویژه وقتی این آثار از آثار متاخر عکاس باشند، شک در دانش، آگاهی و شناخت کافی از تکنیک و ویرایش، اولین و بزرگترین سوالی است که به ذهن مخاطب منتقد راه پیدا میکند. آیا این یک خطای تکنیکی ناشی از سهلانگاری است و باید به قدرت سایر آثار توجه کرد؟ یا باید توان و دانش و قدرت آفرینش هنری هنرمند با استفاده از رسانه عکاسی را بیشتر مورد بررسی قرار داد؟ در این مورد نیز حکمی صادر نمیکنم. بدون تردید با توجه به گذشتهی این عکاس، پاسخ دادن به این سوالها آنهم با قدرت و قاطعیت نیازمند بررسی، پژوهش و جست و جوی بسیار بیشتری است.
اما هنرجویان عزیز باید با توجه به این مثال نقش بسیار مهم تکنیک را در فرآیند آفرینش هنری نیز مد نظر داشته باشند. دقت کنید که اگر فردی قادر به استفاده درست و دقیق از ابزار و تکنیک و ظرافتهای رسانه، در حد مهارت استفاده از زبان برای یک شاعر نباشد، باید هنوز او را هنرجو به شمار بیاوریم. آثاری که توسط چنین فردی منتشر شده باشد، نقدپذیر نخواهد بود. چرا که او حتی توان بیان و تکلم با استفاده از رسانه را نیز ندارد. چطور ممکن است چنین کسی بتواند پیامی درست و دقیق را منتشر کند؟
البته، زندگی هنرمند، چنانچه بابک احمدی در ساختار و تاویل متن نیز نقل میکند، مثل بازی شطرنج است. اینکه تا امروز کجای بازی ایستاده و شرایط به چه صورت است، مبتنی بر آن چیزی است که قبل از این انجام و ارائه داده است. اما یک حرکت اشتباه، میتواند در هر مرحلهی از بازی، موجب باخت نهایی شود.
سلام
لکاحسان جان مرسی از نکاتی که بیان کردی؛
بله در عکاسی امروز ما (ایران) همیشه با این نوع عدم خلاقیت و پناه بردن به دامان تقلید ( البته نه به معنای فلسفی ) و باز آفرینی کورکورانه برای فقط برگزاری نمایشگاه بدون پیش بینی عواقب این مسئله مواجهیم. با احترام به زحمات عکاس محترم آقای صمد قربانزاده باید بگویم که در کار فتومونتاژ آگاهی کامل و تسلط بر رسانه عکاسی و ابزار عکاسی که دوربین و کارکرد آن نیز جزء آن میباشد لازم و ضروری است و بکار گیری آن در روند تولید اثر هنری نیز کاری بس مشکل و طاقت فرسا است.
لازم بذکر است که باید خوشحال بود که در عکاسی ما کسانی هستند که بر خلاف روند عکاسی آکادمیک ، که آثار تولید شده آنها فاقد ارزش عکاسانه و معنایی بود، دست به تولید متفاوت اثر هنری میزنند اما نباید از این امر نیز غافل شد که به بهانه متفاوت بودن هر نوع اثری را دارای ارزش دانست و آنها را برتر شمرد. خیلی از آثار آقای قربانزاده فاقد ارزش تولید و ارائه بوده وچیزی جز کنجکاوی و علاقه ایشان را در کارش نمیتواند یافت .
شخصا به کارهای خلاقانه و متفاوت احترام میگذارم اما نه به قیمت بی تفاوتی هنرمند به من به عنوان مخاطب ایشان .