زیهزیکس ( ZZYZX) گرگوری هالپرن: رویاپردازی در کالیفرنیای قرن ۲۱
ترجمه: شهاب شهسواری
«لسآنجلس مکانیست بسیار وسیع، گیجکننده، سخت و عجیب، این ویژگیها تا حدی قدرتمند هستند که باعث میشود شما از کار کردن در مورد آن منصرف شوید.» اینها را گریگوری هالپرن (Gregory Halpern) عکاس میگوید. او تأکید میکند: «این یک پروژه غیرعملی در مسیر حرفهای من است.»
هالپرن در کتاب بسیار جالب جدیدش با عنوان «ZZYZX» که نامش از روی روستایی در حاشیه صحرای موهاوی در منطقه سنتبرناندینو کانتی انتخاب شدهاست، کالیفرنیایی خیالی ساختهاست، محلی که هم واقعی است و هم استعاری، محلی که آشنا به نظر میرسد و در عین حال بیگانه است. در عکسهای این مجموعه همهگونه طنینهایی از فیلمهای سیاه و سورئال دیوید لینچ تا اضطرابهای محلی که در مقالات قدیمیتر یوآن دیدیون دیدهمیشد، پیدا میکنید.
حتی نور موجود در لسآنجلس هم به نظر هراسانگیز میرسد: نوعی حالت مه در هوا وجود دارد که محصول آلودگی هوای شهر است.
هالپرن میگوید: «کار من با هدف مستندسازی شروع شد، اما کم کم دیدم که چیزهای بیشتری از آن میخواهم.» هالپرن متولد شهر بوفالوی ایالت نیویورک بود اما امروز شمال ایالت در روچستر زندگی میکند. او میگوید: «این مجموعه عکسها بر اساس واقعیت است اما در فضایی میان مستند و نوعی رمز و راز واقع شدهاست. من همواره دوست دارم جا را برای نظرات و برداشتهای مخاطبان از عکسهایم باز بگذارم.»
هالپرن که متولد سال ۱۹۷۷ بود در دانشگاه هاروارد تاریخ و ادبیات خواند. اینها پیش از این بود که در رشته هنرهای زیبا، کارشناسی ارشدش را از کالج هنرهای زیبای کالیفرنیا دریافت کند. کتابهای پیشین او برای مثال «دفترچه اوماها Omaha Sketchbook» یک نمونه کمتر متعالی از سفر او به منظرهای آمریکایی بود. کتاب دیگر مجموعه عکسی با عنوان «شرق آفتاب، غرب ماه East of the Sun, West of the Moon» با همکاری آهندرایا پارلاتو (Ahandraya Palrlato) منتشر شد و نمایانگر انقلاب و اعتدال بود.
حالا هالپرن پنجسال وقت گذاشت تا مجموعه «ZZYZX» را منتشر کند. در طول اینمدت او به نقاط تصادفی برای عکاسی سفر میکرد که از روی نقشههای گوگل مپس انتخاب کردهبود. برای او یک سال دیگر هم طول کشید تا نتایج را ویرایش کند. تخمین زده میشود که آثارش را از میان هزار حلقه فیلم که عکاسی کردهبود انتخاب کرد، هزار حلقه فیلمی که دست کم نیمی از آنها در سال آخری گرفتهشدهبود که او با بورسیه موزه گوگنهایم توانست برای مدتی در کالیفرنیا اقامت کند.
دائماً زیبایی و خشونت محیط مرا تحت تأثیر قرار میداد، درخشش خورشید در کنار مه و غبار، فضای وسیع بیابان و خیابانهای مملو از ترافیک. حتی نور در لسآنجلس هم به نظر دستکاری شده میرسد: یک ماتی و غبارآلودگی زیبایی وجود دارد که عاملش آلودگی هوای شهر است.»
نور غیرواقعی یکی از جنبههای بارز عکسهای هالپرن از نیویورک است که با تابش بر مناظر و چهرههای آن احساس غیرحقیقیبودن را که توجه هر تازهواردی را جلب میکند، کاملاً برجستهسازی میکند.
کریس کیلیپ (Chris Kilip) عکاس مستند بریتانیایی که استاد هالپرن در دانشگاه هاروارد بودهاست میگوید که او به شکل خارقالعادهای ویژگی «مقدس محترم کلیشهای» عکاسی منظر در آمریکا را متحول کرد. به گفتهی این استاد عکاسی: «او به گونههایی با این سوژه ارتباط برقرار کرد که هیچ فرد دیگری قادر به انجام آن نبود.»
برای مثال در یک عکس بسیار اثرگذار هالپرن ریشههای سیاهرنگ یک درخت جاشوای آمریکایی را که در آتش جنگل سوختهاند در قابی در کنار زمین و آسمان قرار میدهد، برگهای سوزنی طلایی درخت به نوعی در فضای مرگبار تصویر، اصرار ناباورانهای به زندگی و حیات نشان میدهند.
در عکسی دیگر کف دستی گشوده را به تصویر کشیدهاست که روی آن هفت ستاره تتو شدهاند، این دست درخشش فراموش نشدنی آفتاب کالیفرنیا را زیر سایه خود گرفتهاست. به گفتهی خود هالپرن این ستارهها میتوانند اشارهای به آیهای انجیلی داشتهباشند.
عناوین اولیهای که برای نام کتاب پیشنهاد شدهبود، شامل گزینههایی مانند بابِل (Babylon) و پادشاهی بود، اما مایکل مک (Michael Mack) ناشر کتاب توصیه کرد تا از چنین عناوینی اجتناب کند. او به درستی میاندیشید که چنین عنوانی زیاده از حد نمادین هستند. بسیاری از عکسهای هالپرن اگر به لحاظ فرم و شکل تا این اندازه زیبا و دوستداشتنی نبودند، شاید حتی میشد لقب آخرالزمانی به آنها داد. اما زیبایی آنها هم به طریق خود آزاردهنده است، مثلاً وقتی که این زیبایی را به پرتره یک بیخانمان نسبت بدهیم که تلاش میکند تا یک کتاب را نشانهگذاری کند.
اینجا هنوز تا حدی ظاهر مقصد در کالیفرنیا وجود دارد، اما در عین حال اینجا پایان رؤیا است، دیگر جلوتر نمیتوان رفت.
هالپرن میگوید: «اغلب پرترههای من مربوط به افرادی است که در هنگام عکاسی در خیابان با آنها روبرو میشدم. درواقع من تلاش نمیکنم آنگونه که یک عکاس مستند علاقمند و پیگیر سعی میکند توصیفی از شرایط سوژهها نشان دهد، بیانیه صادر کنم. باز هم بگویم، این آثار در مورد واقعیت هستند و اسرار میان عکسها، و تا حدودی در مورد سوالاتیست که ممکن است این عکسهای برانگیزند. مثلاً یک عکس هست که یک بیخانمان خندان و شادان روی چمن دراز کشیدهاست، این تصویر ناراحتکنندهاست یا شاد؟ آنگاه این واکنش برای مخاطب پیش میآید که آیا کار بدجنسانهای است؟ آیا نوعی استثمار است؟»
افراد ممکن است تصور کنند که هالپرن خودش همچنان با معنای عکسهایش درگیر است. اصولاً میتوان گفت که «ZZYZX» به نوعی گذار هالپرن از سبک ساکتتر و تماشاگرتر آثار اولیهاش فاصله گرفتهاست. هالپرن میگوید: «میتوانم بپذیرم که ZZYZX بخشی از یک دوران گذار است، اما کم کم میتوان گفت که در حال نزدیک شدن به لبهی روایت و داستان است. نمیگویم که داستان و افسانه است، بلکه مقصودم این است که درست شبیه به خود لسآنجلس، عناصری دارد که خود به نوعی واقعیتر، زیباتر، زشتتر، پیچیدهتر و متضاد هستند.»
هالپرن در یکی از سخنرانیهای اخیرش در گالری وبر (Webber) در لندن، جایی که همین الآن عکسهای او از مجموعهی «ZZYZX» به نمایش گذاشتهشدهاند، در مورد سبک کار وسواسگونهاش صحبت میکند. برای مثال تعریف کرد که یک بار که با هواپیما داشت از بوفالو به لسآنجلس میرفت، خلبان پشت بلندگو از جنگلی در حال سوختن صحبت کرد که روی زمین زیر خط پرواز قرار داشت؛ هالپرن از صندلی ردیف وسطش نمیتوانست صحنه را ببیند، اما وقتی به لسآنجلس رسید بلافاصله یک تاکسی گرفت و ۹۰ مایل برگشت تا به جایی برسد که آتش شعلهور بود تا از آن عکاسی کند.
عکسهای آتش و پس از آتش در سراسر کتاب پراکندهاند، استعاره دیگری که نشاندهندهی وحشت هولناکی است که رؤیای کالیفرنیا را تعقیب میکند. اما عنوان این کتاب بر اساس یکی از محصولات و کالاهای بسیار کمیاب و نادر در کالیفرنیا انتخاب شدهاست. روستای «Zzyzx» که تلفظ آن میشود زیهزیکس، اسم آنجا چشمه سودا بود که به خاطر چشمههای طبیعی منطقه نامگذاری شدهبود. اما کرتیس هاو اسپرینگر ( Curtis Howe Springer) یکی از پیشگامان صنعت آب معدنی در سال ۱۹۴۴ نام جدیدی برای آن انتخاب شد. اسپرینگر که عقاید غریبی داشت این اسم را انتخاب کرد چرا که معتقد بود آخرین کلمهای به لحاظ فهرست بر اساس حروف در زبان انگلیسی است که میتوان تلفظ کرد.
هالپرن میگوید: «این اسم یک ویژگی خیلی آیندهنگر ناکجاآبادی درون خود دارد. هر چند که این اسم از رؤیای اوتوپیایی اسپرینگر در حالی که سه سال روی زمین چمباتمه زدهبود، زادهشدهاست. درواقع اسپرینگر این مکان و اسم را یکجا آفرید. ظاهر مقصد و مقصود بودن هنوز همچنان در کالیفرنیا وجود دارد، اما این احساس هم وجود دارد که اینجا پایان رؤیا است. به اینجا میرسی و دیگر فراتر نمیتوانی بروی. با خودت و زندگیات رودررو میشوی، البته این بار در محیط و محلی زیباتر.»
توضیح عکس یک: من این زن را با کلاه و شنل موهرش روی یک دوچرخه بیپدال دیدم. او با این لباس داشت برای خرید به سوپر مارکت میرفت و اصلا از اینکه یک غریبه متوقفش کرده خوشش نیامدهبود. من از او برای فقط یک عکس وقت خواستم و او به من حدود ۶۰ ثانیه وقت داد. (اثر: گرگوری هالپرن / فضای گالری وبر)
منبع: گاردین