از جشنواره عکاسی تا عکاسی جشنوارهای
در مورد این جشنوارهی بهخصوص، در حالیکه هیات داوران معیارهایی چون «رویکردهای مشخص و ملموس در تببین فضای عمومی»، «تلاش عکاس برای هویت بخشیدن به فضاهای عمومی» و «داشتن تعریفی مشخص و قالبمند در عکاسی آوت دور» را برای گزینش آثار معرفی میکند، مشخصی نیست که چگونه این معیارها میتوانند در قالب تکعکس متعین و متجلی شوند. طنز قضیه آنجاست که از پنجاه اثر برگزیده تنها یک مجموعه عکس وجود دارد و مابقی همه تک عکس اند.
نکته قابل تامل دیگر این مسابقه (و دیگر مسابقات مشابه)، ترکیب هیئت داوران آن است. اگر کیارنگ علایی و مهدی وثوق نیا را به واسطه سبقه و درگیریشان با عکاسی کنار بگذاریم، باید پرسید که دیگر داوران یعنی مهدی تاجیک، مهران مافی بردبار و علیرضا نوربخش به لحاظ پراتیک و نظریه عکاسی از چه جایگاهی در عکاسی معاصر برخورداراند و علی الخصوص ارتباطشان با عکاسی معاصر ایران کجاست؟ آیا صاحب تالیفات، مقالات یا پژوهشهایی در باب عکاسی معاصر ایراناند یا آثاری تاثیرگذار و جدی در حوزه عمل عکاسی خلق کردهاند؟ شاید برگزارکنندگان این مسابقه دلیل استفاده از این افراد را جوانگرایی و دمیدن خونی تازه در کالبد عکاسی معاصر ایران دانستهاند. اما چرا نباید به چهرههای جوان موجه و معتبرتری چون بهنام صدیقی، رامیار منوچهرزاده، زانیار بلوری، حسن خوبدل و دیگرانی چون ایشان که بواسطهی نقد، ترجمه، تدریس در دانشگاهها از پیوندی به مراتب عمیقتر با نظریه و پراتیک برخوردارند، میدان داده نشود. کسانی که علیرغم جوانیشان، نشان دادهاند که حرفهای برای گفتن دارند و از پیوند محکمتری با عکاسی معاصر ایران برخوردار اند؛ آیا جواب جز این است که این افراد در دایره اطمینان برگزارکنندگان این مسابقه قرار ندارند؟
به نظر میرسد این عدم توازن و همسطحی در میان هیئت داوران که در عمل کفه را در بحث داوری و انتخاب آثار به سمت چهرههای شناختهشدهتر سنگین میکند، چندان هم غیرآگاهانه و بیهدف نبوده است. به عبارت دیگر، میدان دادن و در واقع معرفی کردن چهرههایی عملا ناشناخته آن هم در شرایطی که از صلاحیتهای کافی برای امر داوری برخوردار نیستند، عملا اجازه میدهد تا آن چهرههای شناختهشده در امر داوری دست بالا را پیدا کرده و راهکاری است که از طرق آن، نظر و پسندی شخصی را بتوان در قالب و فرم انتخاب جمعی جا زد، حال آنکه در یک ترکیب متعادلتر و یکدستتر از داوران به هیچ عنوان چنین امری میسر نیست. وقتی فردی را نه بر اساس معیار شایستگی بلکه بر اساس سلیقه شخصی بر امری میگمارید، پیشاپیش دست او بسته شده و وظیفهاش تنها به یک چیز تقلیل مییابد: تائید و تصدیق کردن امر بالادستی و مرشد. کیست که با استاد و «حضرت والای» خود به ستیز برخیزد حتی اگر به لحاظ نظری یارای آن را داشته باشد؟ او تنها کافی است به فرصت دیده شدن ناماش در کنار نام آن سلبریتی-استاد اکتفا کند.
همان طور که در نقدی بر نخستین جشنواره دانشجویی دانشگاه تهران اشاره شده بود، (برزخ جشنواره - هادی آذری) مساله داوری پیوند تنگاتنگی با مساله نقادی دارد؛ یک عکاس خوب، الزاما منتقد خوبی نیست همانطور که یک منتقد خوب سینما الزاما فیلمسازی خوبی نخواهد بود. مساله داوری آثار عکاسی بهطور خاص و آثار هنری بهطور عام، پیوندی ناگسستنی با شناخت تاریخ عکاسی و هنر و همچنین نقدنویسی دارد که نه تنها در مورد آن سه داور جوانتر بلکه در مورد آن دو تن دیگر نیز نشان چندانی نمی توان از آن گرفت. در توضیح بیشتر این مساله باید اشاره کنم که منظور از نقد، نقدی اصولی، روشمند و منسجم است و نه دل نوشته هایی که با شعری نو (احتمالا سرودهی خود نویسنده یا یکی از دوستان نزدیک) شروع و با توصیفی رمانتیک در بهترین حالت و سانتیمانتال در بدترین حالت، به پایان میرسد.
البته این مسئله اتفاق نویی در داوری جشنوارههای داخلی نبوده و دیگر جشنوارهها هم بیشتر از همین سنت برای انتخاب داوران تبعیت میکنند. این سنتی است که در آن عکس (چه مجموعه چه تکعکس) نه بر اساس دغدغههای شخصی بلکه بر اساس سلیقه و پسند داوران جشنوارهها گرفته و ساخته میشوند؛ یعنی اینکه ابتدا عکاس در همین جشنوارهها شرکت میکند و سلیقهی داوران و دیدگاههایشان را میشناسد و به مرور یاد میگیرد که چطور عکسی بگیرد که مناسب این دست جشنوارهها باشد و پس از آنکه به اندازهی کافی مدال و جایزه دشت کرد که بتواند جای درک نظری بر گردنش بیاندازد خود بهعنوان داور مطرح شده و همین روند را تداوم میبخشد و سوژههایی همچون خود را از بازتولید و متکثر میکند؛ این سازوکاری اساسا معیوب و پوسیده است که از جشنوارهها و مسابقاتش چیزی جز یک مشت عنوان بهجا نمیماند و عملا نه به شناسایی عکاسانی جدی میانجامد و نه جریاناتی قابل اعتنا. این سازوکاری است که از مترجم مطالب دست چندم و سارق ادبی، نظریهپرداز و از عکاسان نهچندان جدی، سلبریتی میسازد.
طنز غمانگیز در مورد «عکس دست دوم» این است که میکوشد «نگاه بی رودربایستی» به وضعیت عکاسی معاصر داشته باشد. پیشتر هم در نقدی بر نمایشگاه "به روایت عکاسان معاصر ایران" عنوان شده بود که معاصر بودن ربطی به امروز زیستن ندارد؛ معاصر بودن با پرداختن به دغدغههای انسان معاصر پیوند خورده است؛ بر همین منطق است که آگوست ساندر، ریچارد اودون و توماس راف میتوانند به یک اندازه معاصر باشند. اما از این گذشته، در این جا باید پرسید که افراد نامبرده تا چه میزان از عکاسی معاصر ایران شناخت دارند البته اگر نخواهیم عکاسی معاصر ایران را به عکاسی جشنوارهای تقلیل دهیم. در بهترین حالت، دانش و شناخت ما از عکاسی معاصر ایران، اطلاعاتی دانشنامهای است که از حد نام بردن از چند عکاس معاصر فراتر نمیرود؛ آنچه امروز عکاسی معاصر ایران بیش از هر چیز به آن نیاز دارد، نه این حجم افسارگیخته از جشنوارهها و مسابقات بلکه رخدادهایی برای شناخت همین موجودیها در عکاسی معاصر و مسیر تا کنون طی شده است و این آن چیزی است که میتواند «نگاهی بی رودربایستی به عکاسی معاصر» را میسر سازد؛ تحلیلی انتقادی که قرار نیست به چند نام و خاطرات شفاهی از دیدار با عکاسان معاصر محدود شود.
چنین ضعفها و ایرادات پایهای چون تاکید بر تک عکس (علیرغم برشمردن معیارهایی که تنها در مجموعه عکس قابل پیگیری است) و ترکیب نابرابر و نامتوازن هیئت داروی و اشتباه در درک عکاسی معاصر از کل رخدادهایی این چنینی مشروعیتزدایی کرده و آنها را صرفا به مراسمهایی مهندسی شده با اهداف مشخصِ خلق محبوبیت و شهرت فرومیکاهد و از عکاسی معاصر ایران فاصله میگیرد. این جشنواره برخلاف آنچه در فراخوانش عنوان میکند نیست یعنی اینکه خصوصی بودنش را صمیمی و عمومی نشان میدهد و شرکتکنندهگان را به عنوان برگزارکنندهگان به حساب میآورد. حال آنکه عمومی بودن این مسابقه تنها به واسطهی هزینهای است که بخشی از آن با پرداخت حق شرکت در جشنواره (که از قضا اتفاق فرخندهای است) جمعآوری شده است. با این حال اشاره فراخوان به اینهمانی برگزارکننده و شرکت کننده صرفا به همین مسئله تامین مالی تقلیل یافته و عملا شرکتکنندگان هیچ مشارکتی دیگری در این رخداد ندارند. و خصوصی بودنش از این جهت است که هدفی خصوصی و شخصی را دنبال میکند در حالیکه تاکید بر خصوصیبودن این جشنواره میتوانست بهحداقل رسیدنِ اعمال سلیقههای دولتی و نهادی رایج در دیگر جشنوارهها و یک جریان مستقل را نوید دهد. در نتیجه، کلیت این مسابقه از فراخوان، تا آثار، صرفا برآیند تفکر و آراء شخصی است و مسئولیت کاستیها و ضعفهای آن مشخصا متوجه برگزارگنندگانش بوده و نه متاثر از هر گونه اعمال سلیقهی نهادی یا دولتی.
دست آخر اینکه در تحلیل نهایی، «عکس دست دوم» نیز به مانند بسیاری از رخدادهای دیگر در عکاسی قرار نیست به ارتقاء سطح کیفی عکاسی ایران کمک کند بلکه صرفا دستاویزی است برای کسب وجهه و اعتبار. جشنوارهها و مسابقهها همیشه در کار آفرینش و تکثیر شهرت و محبوبیت بودهاند اما اشکال کار آنجایی است که فقط بدین منظور برپا شوند؛ فرشهای قرمز پهن، نشستها و آئینهای رونمایی برگزار و عکس های یادگاری گرفته میشوند تا روزمهها و سوابق کاری انبانتر شوند؛ از این روست که در چنین جریانهایی آیینها و مراسمها هرچه بیشتر، بهتر؛ مانند آیین رونمایی از فراخوان. اسمها باید تکرار شوند مبادا که از خاطرهها پاک گردند، مبادا که تهیبودنشان افشا شود. عبارت «خصوصی» به درستی برای این مسابقه انتخاب شده است؛ نه از آن رو که قرار است گرایشی مستقل را در پیش گیرد بلکه از آن رو که واقعا رخدادی شخصی و خصوصی است و توسط یک تن اداره میشود.
و سوال این است آیا جهان جای کوچکی است؟ بهتر است به جای حتی نوشتن این متن! بروید و گوشه ای از جهان با معیارهای لابد به زعم خودتان خوب که خوب نسبی است و از جهان هرکسی تا دیگری در تغییر، جشنواره ی ایده آل خود را بسازید و جلوی انگیزه و تلاش دیگران را اینچنین نگیرید.
متانت محبیحرف نویسندگان این متن تا حدی حق است اما نیتشان شک برانگیز. مشکل نویسندگان این متن این است که فکر می کنند سر خود و دوستانشان بی کلاه مانده و به همین دلیل چندی است با نقد هایی که بیشتر سهم طلبانه هستند تا دلسوزانه به بدنه عکاسی ایران حمله ور می شوند. نویسندگان، نوربخش را دست کم می گیرند و به علایی و وثوق نیا طعنه می اندازند و خود و دوستانشان را به عنوان آلترناتیو پیشنهاد می کنند.
فرهادمن از ایشان می پرسم:
منوچهرزاده به واسطه کدام اثر یا فعالیت انتقادی پیوندی عمیقی با نظریه دارد؟
منوچهرزاده یک موج سوار به تمام معنی است. وی به خواست سلیقه بازار صحنه پردازی شده عکاسی می کند و عکس هایش نمونه های داخلی و با کیفیت تکنیکی نازل عکس های مازیار مرادی و میترا تبریزیان هستند. او به امید حضور در بازار خارج از کشور سطحی و شعار گونه، سیاسی عمل می کند و در عین حال در نمایشگاه حکومتی/فرمایشی غزه آثاری در حمایت از حقوق مردم فلسطین نیز ارائه دارد.
چه خط سیری در کارهای بهنام صدیقی هست که رابطه عمیقش با پراتیک را نشان می دهد؟ صدیقی از پروژه اکباتان تا مجموعه آخرش از هر دری کار کرده و با پروژه ای سیاسی برنده جایزه سیاسی مجیک آو پرشیا شده است. می دانیم که این جایزه با حمایت امثال دلالی همچون سمیع آذر راه افتاده و ارزشش از دیدگاه هنری به راستی در اندازه همین جایزه دست دوم است.
با چه معیاری صدیقی و منوچهرزاده از نوربخش بهترند؟ کارهای نوربخش هر چه که نباشند، برعکس آثار دوستان شما با مخاطب صادق هستند و با آویزان شدن از سیاست و نام ایران نمی خواهند نمدی برای عکاسشان بسازند.
نکته آخر:
آیا شما همین جایگاه دوستانتان را برای داوران همان دو سالانه ای که به سختی به آن تاختید یعنی گوهر دشتی یا نیوشا توکلیان قائلید؟ آنها کار عکاسی صحنه پردازی شده و مستند را با کیفیت به مراتب بهتری انجام می دهند و در جهان هم شناخته شده اند. آیا به این دلیل که آنها در دایره دوستانتان نیستند، بد هستند و در سخنرانیشان در دانشگاه تهران باید این چنین به آنها بتازید؟ یا اگر گوهر دشتی موفق نبود او هم خودی محسوب می شد؟
علیرضا نوربخش => محمودرضا نوربخش
ن.پمراسم ها؟ جمع مکسر+ها ؟
فکر میکنم علاوه بر انواع بیماری های اجتماعی حادث شده در این ایام٬ یک نوع آن بیشتر در این متن هادی و ساعی است. قبل از رسیدن به اصل موضوع دو نکته نیاز به بیان است
محمد شاه حیدری( پویا)۱- آیا ما در هر حوزه ای باید محدود به یک یکتای قدیس و عالی و والی باشیم؟ با تکثر امور نمیگزرد؟
۲- همه بی شعورند همه نمیفهمند فقط عده ای خواص میفهمند؟ پس آن عوام یا دیگران یا غیر خودی ها نمیتوانند برای خود تفریح یا مدرسه یا جشنواره داشته باشند؟
۳- آیا همه چیز از اول باید کامل باشد ؟ رشد معنی ندارد؟
۴- وقتی هر کالایی با هر کیفیتی ارايه شود مخاطب دارد ؟ مشکل تولید کننده است ؟مشکل مصرف کننده است؟
نتیجه گیری نمیشود کرد٬ اگر به اوضاع این روزها مراجعه کنید خودتان میفهمید. ولی همین معاصریت ماست که ازماست.
ما برای جشنواره عکس میگیریم ٬ ما برای شهرت نقد میکنیم٬ ما برای منفعت تشکر میکنیم٬ ما برای سود حمایت میکنیم......
دوست من نظم نوین با مصرف گرایی عجین شده است و این ها نشانه اند
به فرهاد
هادی آذریپاسخ گفتن به اظهارات فردی که حتی جسارت معرفی کردن خود با نام حقیقی و کامل اش را ندارد، چندان محلی از اعراب ندارد. علاوه بر این که شما از میان تقریبا 1500 کلمه این نوشته ، چهار اسم را برای مطرح کردن نظرات خود انتخاب کرده اید که اگر آن اسم ها نیز آورده نمی شدند، بی شک ما را به عدم ارائه آلترناتیو متهم می کردید با این حال شما مختارید هر برداشتی از این متن داشته باشید؛ به گمانم باید بر همگان عیان باشد که که هیچ چیز در هیچ جای دنیا بدون نقد راه بالندگی در پیش نمی گیرد حتی شکل جشنواره ای عکاسی؛ از سوی دیگر، نوشتن نقد از نظر نویسندگان این متن بدون ارائه جایگزین و آلترناتیو چندان کارکردی ندارد؛ هرچند شاید آثار رامیار منوچهرزاده را نمونه هایی عالی در عکاسی معاصر ایران ندانم اما همین که در طی این سال ها در یک ژانر خاص (عکاسی صحنه پردازی شده) به فعالیت پرداخته، قابل تامل است؛ نه این که به مانند عده ای یک روز صحنه پردازی کار کند و یک روز دیگر عکس طبیعت بگیرد! از این گذشته در پاسخ شما سوال شما مبنی بر ارتباط منوچهرزاده با نظریه عکاسی و عکاسی معاصر ایران، می توانم شما را به دو مورد مشخص ارجاع دهم: نخست پایان نامه کارشناسی ارشد ایشان پیرامون عکاسی معاصر در دانشگاه هنر و دیگری شماره اخیر حرفه:هنرمند پیرامون عکاسی معاصر ایران که به سردبیری او و غزاله هدایت آماده شده است. (البته بنده هم در آن شماره نوشته ای دارم که خود گواهی است از رابطه عمیق و دوستی میان من و ایشان!)
در مورد بهنام صدیقی هم اگر شما خط سیری را در آثار ایشان نمی توانید تشخیص دهید، اشکال از شماست نه از آثار ایشان؛ چرا که صدیقی دقیقا از آن دسته عکاسانی است که پله پله از عکاسی مستند-اجتماعی به رویکردی رسیده که روی مرز لغزان و منعطف میان عکاسی مستند و عکاسی هنری حرکت می کند؛ از این گذشته فراموش نکنیم که هم صدیقی و منوچهرزاده هر دو دانش آموخته عکاسی از دانشگاه تهران اند یعنی جایی که فرصت تلمذ در نزد اساتیدی چون مهران مهاجر، مهرداد نجم آبادی، یحیی دهقان پور و بهمن جلالی را داشته اند و بر همین اساس است که به زعم ما درک نظری و پراتیک شان از عکاسی به مراتب پخته تر از آن افراد برشمرده شده در متن است؛ هرچند بسیارخوشحال می شدم که نظر کارشناسی شما در مورد آن دو نفر دیگر (زانیار بلوری و حسن خوبدل) را نیز جویا شوم.
گذشته از همه این ها، اطلاعات شما بسیار مخدوش و اشتباه است؛ من هیچ گاه در دانشگاه تهران فرصت سخنرانی نداشته ام که بخواهم به کسی بتازم؛ چه بسا اگر می داشتم از آن برای مطرح کردن مباحث مهم تری بهره می گرفتم. دانش شما از عکاسی معاصر حتی ان قدر نیست که بدانید آن نمایشگاه به قول شما حکومتی/فرمایشی "رهایی غزه" به نمایشگاه گردانی سه نفر از جمله گوهر دشتی پربا گردید. در پایان، طنز نقد شما آن جا است که آثار دشتی و توکلیان را از منوچهرزاده و صدیقی برتر می دانید و بیشتر شناخته شدن آن ها در جهان را دلیل و معیاری می دانید بر برتری آن ها؛ به نظر همین نکته خود گویای سطح درک شما از نظریه و پراتیک عکاسی است.
هادی آذری عزیز،
فرهاد۱. بنا به دلایلی ترجیح دادم از نام کاملم استفاده نکنم. این امکانیست که سایت عکسخانه در اختیار مخاطبینش گذاشته است. اگر سیاست های این سایت تغییر کرد و همه ملزم به استفاده از نام واقعی باشند، من آن موقع تصمیم می گیرم که نظر بدهم یا نظر ندهم. اما شما در پاسخ دادن به من مختار هستید.
۲. مطمئن نیستم منظور مرا درست متوجه شده باشید. مشکل من این است که شما اینجا به جشنواره عکس دست دوم و در صفحه فیس بوکتان به کیارنگ علایی می تازید که به زعم من کار کم خطر و ساده ایست.اما وقتی نوبت به ارائه آلترناتیو می شود از کسانی نام می برید که از کیارنگ علایی بدترند. از آدم هایی که از اوضاع سیاسی بهره می گیرند تا به منافع شخصی برسند. نمایشگاه «خبرهای خوب از ایران» برد خبری بیشتری دارد یا جشنواره عکس دست دوم؟ جایزه «مجیک آو پرشیا» و بازار دوبی هولناک تر است یا دل نوشت های کیارنگ علایی؟ کدام یک از اینها هنر و فرهنگ ما را بیشتر تهدید می کند؟
۳. من نقد شما را بر کیارنگ علایی خواندم، اما سئوال اینست که آیا رامیار منوچهر زاده و بهنام صدیقی هنرمندانی جدی هستند؟ شما نقد درستی را بر نمایشگاه «به روایت عکاسان ایران» که مهدی مقیم نژاد آن را جمع آوری کرده بود نوشتید. اما نکته اینجاست که صدیقی و منوچهرزاده هر دو در آن نمایشگاه به دعوت مقیم نژاد لبیک گفته بودند. آیا آنها نباید به جای بخشیدن اعتبار و رونق به آن نمایشگاه با رویکردی انتقادی تصمیم می گرفتند؟ آیا نبودند عکاسان بسیاری که پیشنهاد مقیم نژاد را رد کردند؟ برای منوچهرزاده و صدیقی سئوالی در مورد ضعف های بی شمار نمایشگاه پیش نیامده بود، و فقط می خواستند به قول خودتان در این نقد رزومه شان را طویل تر کنند.
هفته دیگر یک نمایشگاه عکس در تهران برگزار می شود که مجددا صدیقی و منوچهرزاده در آن عکس دارند. گالری تنها به عکاسان تلفن کرده و عکاسان که کازشان هیچ ربطی به یکدیگر ندارد و ارزشی برای عکس های خود قائل نیستند به این نمایشگاه سفارشی برای طویل کردن رزومه تن داده اند. حال سئوال اینست که آیا شما و آقای رضایی در مورد آن نمایشگاه و عکاسانی که ارزشی برای زمینه ی ارائه عکس هایشان قائل نیستند هم نقد خواهید نوشت؟ یا شاید فستیوال دست دوم اهمیت بیشتری دارد؟
۳. من با شما در مورد لزوم شناخت موجودی عکاسی معاصر ایران موافقم. در چند ماه اخیر تا به امروز تعدادی از عکاسان شناخته شده نمایشگاه داشته اند. ( پیمان هوشمندزاده، محمدرضا میرزایی، مهرداد افسری، سینا برومندی، مهران مهاجر) در مورد کدام یک از این نمایشگاه ها شما یا آقای رضایی مطلبی نوشته اید؟ آیا جز به دلیل اینکه آنها به غیر از مهاجر خودی نیستند، نوشتن نقد مثبت برای آنها سودی ندارد و انتقاد به این عکاسان ریسک و هزینه بیشتری نسبت به نقد کوبنده شما نسبت به فستیوال دست دوم دارد و شهرت و این ژست عدالت خواهانه شما را نیز در پی نخواهد داشت؟
۵. منظورم از سخنرانی، سخنرانی گوهر دشتی در دانشگاه تهران بود که دوستان شما به تندترین شکل ممکن به دشتی تاختند. من از این با خبرم که گوهر دشتی یکی از نمایشگاه گردان های نمایشگاه غزه بود و به نظرم این سیاه ترین نقطه کارنامه ایشان است. حرف من این بود که شما سیاست و معیارهای متناقضی را در قبال افراد مختلف دارید. دشتی و توکلیان بد هستند، نه به این دلیل که واقعا بد هستند، بلکه چون خودی نیستند چون دانشگاه تهرانی نیستند و چون موفقند. صدیقی و منوچهرزاده با آثاری سیاسی و نازل خوب هستند، چون دانشگاه تهرانیند و چون موفقیتشان محدود به چند ارائه گالری/مغازه راه ابریشم می شود. این را هم بگویم که من احترام کاملی برای دانشگاه تهران و اساتیدش در ادوار مختلف قائلم اما نه این دانشگاه بلکه هیچ دانشگاه دیگری در عکاسی ایران جریان ساز نبوده است و دلایلش را باید در ساختار بیمار آموزشی مان یافت.
فرهادنقد باید سازنده باشد نه کوبنده
صادقهمیشه عادل ومهربان باشیم تا با هم درست رفتار شود
جناب فرهاد یا هر چیز دیگری؛ من شما را به عنوان نمونه ای از آن دسته افرادی خطاب قرار می دهم که همیشه از گرفتن یک موضع مشخص تن می زنند، مخصوصا از ارائه ی راه های بدیل و جایگزین؛ یعنی همان هایی که یکی به نعل می زنند و یکی به میخ؛ همان هایی که همیشه وجود "بد" را با ترس وجود "بدتر" تئوریزه کرده اند.
هادی آذری1) شما آن قدر با پیش انگاره های خود به سراغ این متن رفته اید که حتی متوجه نشده اید که ما از صدیقی، منوچهرزاده، بلوری و خوبدل، نه به عنوان جایگزینی برای کیارنگ علایی یا مهدی وثوق نیا بلکه برای آن سه تن دیگر سخن گفته ایم؛ پس این از اشتباه نخست شما.
2) این قضیه خودی و غیرخودی که مطرح می کنید کاملا بی پایه و اساس زیرا هم رامیار منوچهرزاده، هم زانیار بلوری و هم حسن خوبدل مقطعی را در دانشگاه هنر گذرانده اند؛ حتی نویسنده دیگر این متن یعنی آقای رضایی فارغ التحصیل دانشگاه هنر اند و از قضا در سایت تندیس، نقد تندی بر همان نمایشگاه "گروپاژ" به نمایشگاه گردانی منوچهرزاده نوشته بود ؛ پس این انگ خودی/غیرخودی را که وصله جامه همان سلبریتی هاست را بی خود سعی نکنید به هر نحوی به ما کوک بزنید.
3) منظور من از اشاره به دانشگاه تهران فضای اکادمیک در کل بود؛ منظور من افرادی بود که از دل فضای اکادمیک بیرون آمده اند و عکاسی را با دقت نظری بیشتری آموخته اند؛ دانشگاه تهران، هنر یا آزاد ندارد؛ این فضای اکادمیک می تواند موسسه ای چون ماه مهر باشد، به شرط ان که بتواند آدم هایی جدی به لحاظ نظریه و عمل را گرد هم آورد.
4) در مورد آن قیاس ها نیز باید بگویم من دل نوشته را از "مجیک او پرشیا" خطرناک تر می دانم چرا که از دامنه تاثیرگذاری بیشتری در میان عکاسان جوان، نوپا و تازه کار برخوردار است. از این گذشته، این صدیقی یا رامیار منوچهرزاده نیستند که هر روز در نقطه ای از این مملکت کلاس برگزار کنند، نشست بگذارند و داوری کنند. لطفا بر سر مساله تاثیرگذاری مغالطه نکنید.
5)در ضمن نه من و نه هیچ منتقد دیگری، هیچ گاه نمی تواند هیچ عکاسی برای فرستادن عکس هایش به فلان جشنواره مورد نقد قرار دهد. این مساله درست مانند این است که به جای برگزارکنندگان مسابقه عکس دست دوم، من شرکت کنندگان را مورد انتقاد و شماتت قرار دهم و این در واقع یعنی پاک کردن اصل و صورت مساله. و خرده ی آخر شما نیز که از لحاظ منطقِ استدلالی در نوع خود یک شاهکار به حساب می آید و قضاوت در مورد آن را به ذهن های آگاه می سپارم. تنها نکته ی مثبت نقد شما اشاره به نام محمدرضا میرزایی بود که می تواند به عنوان یکی از همان آلترنانیوها مطرح گردد.
گوشه اى نشستن و هر حركتى را تخريب كردن جز غرض ورزى شخصى نيست، با استدلال هاى نويسندگان مطلب، هرگونه انشاء ديگرى در اين فراخوان ميتوانست مورد حمله قرار گيرد. اگر رو نمايى از فراخوان سنت جديدى است اين نقدهاى بر فراخوان كه جديدا توسط اين نويسندگان راه افتاده همچنين سنت جديدى است و كارى ندارد كه پشت يك فراخوان دكتر مقيم نژاد باشد يا انوشيروانى جوان و تازه كار. هر دوى اينها بايد به بيرحمانه ترين شكل ممكن تخريب شوند چون مثل نمايشگاه روايت، مثل دوسالانه كارى كرده اند كه چيزى را در آقاى رضائي و آذري تحريك كرده است. جالب انجاست كه هنوز نمايشگاه دست دوم ديده نشده، نويسندگان آن را حركتي غير موفق، غير اصولى و اسيب رسان تلقى كرده اند. استفاده از اسامى در اين مقاله ابزاريست. اينها حتى بهنام صديقى و منوچهرزاده را هم جاى جايش قبول ندارند. اينجا فعلا به نفع شان است كه سنگ اينها را به سينه بزند .من در آموزشگاه عكاسى حرفه اى هم شاگرد گوهر دشتى بوده ام هم علايى. خيلى متأسفم كه نويسندگان اين مقاله شناخت كمى حتى از اين دو نفر ندارند و فعاليت إجرايى زياد اين دونفر را مورد شماتت قرار ميدهند، در حاليكه هر دوي علايى و دشتى باسواد، متواضع و حاميند. نيازي به گفتن من هم نيست. بازى با كلمات كار ساده اي است و تبديل به يك ژست روشن فكرانه شده. در اغلب يادداشت هاي آقاى آذرى كلمه پراتيك بچشم ميخورد و انگار همين را فقط همه جا تاكيد ميكنند. كى گقته كه داور بايد نسبتى با نظريه پردازى عكاسى معاصر داشته باشد؟ شما كه حتى اسم تاجيك و نوربخش را اشتباه در ذهن داريد چطور نوربخش را أدمى معمولا در عكاسى ميدانيد؟ ايا داوران وردپرس فتو اينچنين نقد ميشوند كه تاجيك و مافى بردبار؟ مگر اينقدر اينها ناچيزند و كم شعور كه بخواهند هرچه وثوق نيا و علايى گفت درياست قبول كنند؟ چرا شعور آدم ها را براي رسيدن به استدلال هاى سست تان دست كم مىگيريد؟ اين عبارات و آن يادداشت سراپا تخريبتان عليه نمايشگاه روايت كه در آن عباراتي مثل شيزوفرنيك و... بكار برده بوديد چه هدفي را دنبال ميكند؟ اين نقد راهگشا است يا تخريب محض و بي أساس؟ بر اساس توهمات ذهنى و بدبينى و تشكيك نسبت به هر چيزى؟ با چاشنى علم غيب گويى! اونقدر محكم از پيشفرضهاتان گفتيد انگار داناى كل ايد. فقط در ايرانه كه هر كى مياد كارى بكنه مورد نقدهاى شديد قرار ميگيره
علي رضا نامدارهادی آذری عزیز،
فرهادبرعکس انگاره شما و با احترام کامل به برگزارکنندگان و شرکت کنندگان این مسابقه، قطعا یک عکاس جدی به مسابقه عکس دست دوم کار نمی دهد. اتفاقا این شرکت کنندگان هستند که آب در آسیاب این فستیوال و فستیوال های دیگر می ریزند و به آنها اعتبار و رونق می بخشند. کیارنگ علایی یک شبه کیارنگ علایی نشده است. وی نماد یک نوع نگاه عامه پسند است و همانطور که در کامنت ها می بینید، طرفدار هم دارد. امثال او در صحنه فرهنگ ما کم نیستند.
قدر مسلم اگر عکاسان ایرانی به فکر طویل کردن رزومه شان نبودند، اگر برای آنها هم آنقدر عکس هایشان مهم بود که برای آقای نجم آبادی و مهاجر مهم است، دیگر نمایشگاهی با عنوان به روایت عکاسان ایرانی برگزار نمی شد یا اگر می شد نمی توانست داعیه تصویر جامعی از عکاسی ایران را داشته باشد. نمایشگاه غزه و فستیوال های آبکی دیگر هم به همین شکل.
شما مسائل دیگری را هم مطرح کردید و به من مجددا نیش هایی هم زدید اما من دیگر این بحث را ادامه نمی دهم چرا که سودی برای هیچکس ندارد و به توافق یا تبادل نظر نخواهد انجامید.
همانطور که در جمله اولم گفتم «حرفتان حق است اما نیتتان شک برانگیز.» با همه اینها من مجددا به دور از هیجان و عصبانیت به حرف های شما رجوع خواهم کرد و امیدوارم شما هم در زمانی دیگر به دور از هیجان و عصبانیت به حرف های من فکر کنید.
به امید روشنتر بودن آینده عکاسی و هنر ایران.
متاسفم که خودم رو یه ایرانی میخونم !
محدثه فربانیوقتی که ...
هموطنانم یکی پس از دیگری مانع پیشرفت یکدیگر میشوند و با تخریب همدیگه،سعی دارن خودشون رو بالاتر ببینند.این عمل شما چیزی نیست جز این.
نه از ارزش زحمات بی دریغ دست اندرکاران دست دوم چیزی کم میشود و نه مقام و رتبه شما بالا میرود.بهتر است بجای اینهمه بدگویی کمی به خود بنگرید و خود واقعیتان را بیابید.
جالب بود
عليرضانويسنده يه سري ادم رو نقد كرده بعد امده روفقاشو جايگزين كرده
اين يعني چي؟؟؟
خوبه قضیه جاییست که دوستان مهاجم به این متن، چشمان خود را بسته و از یک کلیشه استفاده می کنند ، تخریب نویسنده، کاری به متن و اتفاقات پیرامون چینین فستیوال هایی ندارند . خروجی هایی تکراری و تکرار مکررات . در جشنواره سال پیش خانه دوست آقای علایی عزیز یک مطلبی را در فیس بوکشان به اشتراک گذاشتن با تیتر " شب نشست با استاد بغدادچی " یا همچین چیزی . وقتی خودم ازیشون پرسیدم آقای بغدادچی کی به مقام استادی رسیدند ؟ پاسخی جالب دادند ، من سخنگو و سیاسیت گذار جشنواره نیستم به شگفت آمدم . اما در نهایت نگاهی اجمالی به تیمهای اینچنینی بیندازیم متوجه خواهیم شد که خروجی ها محدود به عده ای خودی میشود . بطور مثال آقای مافی بردبار از دوستان صمیمی و از شاگردان وثوق نیا در قزوین است . وقتی به سایت جشنواره سری بزنیم در بیوگرافی آقای مافی اینگونه می آید : برنده وبان قرمز در فلانجای آمریکا ، برنده روبان قرمز در فلان فستیوال آمریکا برنده ... ، البته تا اینجای کار مشکلی یست ، می شود به این نتیجه رسید این دوست همشری بنده عکاس خوب جشنواره ایست که عکسهاش در جنشواره های خارجی برگزیده شده . اما وقتی در همین اینترنت جستجویی میکنم هیچ نوشته و یا نقد و یا هیچ چیز دیگری پیدا نمیشود که آقای بردبار در آن فعالیت داشته باشند . مثلا نوشته ای در مورد فلان عکس و یا فلان عکاس و یا ... ، چگونه می شود داور یک جشنواره در مورد هیچ عکسی تا کنون نظری نداشته باشد، و برای یک جشنواره انتخاب شود در مقام داور؟ در مورد دو داور جوان دیگر که اصلا هیچ حرفی نمیتوان زد .
وحید سهراب نژادو جالب تر آنجاییست که از هرکدام از عزیزان شناخته شده میپرسی نظرتان راجع به این رابطه بازیها در عکاسی وچیست هیچکدام ؟ جواب میدهند ، و این یعنی خودشان هم ایما به رابطه و رابطه بازی دارند ، ولی وقتی پای خودشان در میان است مریدان خود را بصورتی تشکیلاتی به صحنه می اورند و شاهد چینین کامنتهایی به نقدی اصولی و ایرادی اساسی هستیم .
خانم قربانی خود متاسف شدن از ایرانی بودنشان ، ارزش زحمات بی دریغ ؟ کدام زحمات ؟ مطمئنا همه چیز از پیش تعریف شده است ، کافیست به جشنواره هایی که همین دوستان " آقایان وثوق نیا و کیارنگ علایی " داور بوده اند نگاهی بیاندازید ، تقریبا خروجی هایشان از یک تیم مشخص بوده ، لااقل در مورد جشنواره هایی که در شهر آقای وثوق نیا می افتد مطمئنم .
و جالبتر حرف آقای علیرضا است که حتی آنقدر جرات بخرج نداده اند که اسم فامیلی خود را بنویسند تا خدایی نکرده اگر اشتباه کرده اند پاسخ گو باشد. ولی سوالی از همین علیرضا خان دارم ، اگر نگارنده اسم نمی آورد شما نمی پرسیدید که اگر این داورها نه ، پس چه کسانی ؟ صدیقی ها و بلوری ها نوعی هستند.
نویسنده کاملا آگاهانه نوشته است اگر سه داور جوان در حد دو عزیز دیگر در عکاسی شناخته شده بودند ایرادی نبود ، و حال که نیستند مسلما تحت تاثیر نظرات دیگران دست به انتخاب می زنند .
جای بسی تاسف است که با اندک نویسندگانی که دست به روشنگری میزنند اینگونه کورکورانه و با تعصب مرید و مرادی مخالفت کرد.
جناب آذری عزیز مطمئنا شما خود می دانید در راهی درست قدم گذاشته اید و امیدوارم با چنین نگاه ها و مخالفتهای سطحی دلسرد نشوید .
قلمت تیز باد
" نظرتان راجع به این رابطه بازیها در عکاسی چیست ؟ جواب می دهند و هیچکدام منکر رابطه ها نمی شوند ."
وحید سهراب نژادKash mishod be omghe chah raft va ax gereft o did ke in aabe gelalood ka dar dalve sagha mibini az haman aval gelalood boode va inan ke ba bah baho chah chah minooshandash haman bozaye gare galeye kalaghparaste jameye nadano poochgeraye dorobaremanand ke az sob tashab bayad ba aanha sarokale bezanim. Doostan omidvaram az pay nayoftid vali in ghabile meyle noor nadarad. Honarmand hamishe tard bood o monzavi. Ma sookhte delo shekaste paiem harf az tajrobe zadim na az sare del. bebakhshid ke farsi nadashtam va baraye khoondanesh be zahmat oftadid.
Mojtabaبه نوبه خودم از نویسنده این متن تشکر میکنم. متاسفانه کیارنگ علایی با روابط با سازمان هایی مثل آستان قدس رضوی و سازماندهی جشنواره های متعدد تبدیل شده به پدر خوانده جشنواره ها و به همین وسیله و با بده بستان هایی که با اسماعیل عباسی ایجاد کرده، دوباره داور مهمترین اتفاق عکاسی ایران یعنی دوسالانه عکس شده. یه تعداد جونن هم که فکر می کنن ایشون می تونه بهشون کمک کنه تا به شهرتی برسن دور ایشون جمع شدن و استاد صداش می کنن.
نوید دباغیحالا این جشنواره دست دوم که بیشتر به مسابقه روزنامه دیواری یه مدرسه راهنمایی شباهت داره ولی در مورد دو سالانه یعنی واقعا بضاعت عکاسی ما در این حده؟؟؟؟؟؟
دست آخر اینکه در تحلیل نهایی، «عکس دست دوم» نیز به مانند بسیاری از رخدادهای دیگر در عکاسی قرار نیست به ارتقاء سطح کیفی عکاسی ایران کمک کند بلکه صرفا دستاویزی است برای کسب وجهه و اعتبار. جشنوارهها و مسابقهها همیشه در کار آفرینش و تکثیر شهرت و محبوبیت بودهاند اما اشکال کار آنجایی است که فقط بدین منظور برپا شوند؛
سعید فداییان-----------------------------------------
وقتی نگاه منتقدانی مثل شما همیشه اینگونه است دقیقا پارگراف بالا هم به نوعی در مورد شما صدق میکند .
شما چه کمکی به جامعه عکاسی کرده اید ؟
امیدوارم اسامی که نام بردید به عنوان استادانی که میتوانستند حضور داشته باشند جریان آن دو طوطی نباشد که به طوطی دیگری که کاری بلد نبود استاد می گفتند باشد !
من عصبانی نیستم!
سبحان پسندیدهدر این اظهار نظر که در ظاهر نویسندگان آن داعیه دفاع از عکاسی اکادمیک دارند ، حتی اگر بخش هایی هم درست باشد چیزی جز عصبیت و افتادن دامن احساسات چیزی دیده نمی شود
مشکل آنجا آغاز می شود که نقد تبدیل می شود به قضاوت و صدور رای با دوز احساسی بالا
به عنوان مثال نویسندگان پس از تاختن بر نحوه انتخاب داوران در ادامه چنین نتیجه می گیرند"تائید و تصدیق کردن امر بالادستی و مرشد. کیست که با استاد و «حضرت والای» خود به ستیز برخیزد حتی اگر به لحاظ نظری یارای آن را داشته باشد؟..."
در جایی دیگر نظریه شخصی خودشان را لحاظ کرده و سپس نتیجه گیری می کنند که"مساله داوری آثار عکاسی بهطور خاص و آثار هنری بهطور عام، پیوندی ناگسستنی با شناخت تاریخ عکاسی و هنر و همچنین نقدنویسی دارد"
در حالیکه اگر نگاهی به لیست داوران بزرگترین مسابقات و جشنواره های دنیا بیندازیم به هیچ وجه بصورت قطعی از چنین مطلبی تبعیت نمی کنند
برچه اساس و معیاری خروجی صدیقی را برتر از تاجیکی می دانید؟ و این نیست جز همان پرده عصبیت و احساس و خر ج کردن از اسم هایی که خودشان چنین داعیه ای ندارند
نویسندگان فراموش کرده اند مقوله هنر مقوله ای نیست که با خط کش دانشگاهی بتوان اندازه اش را گرفت
گو اینکه بسیاری از فعالان جدی در حوزه های مختلف از این امتیاز به نظر شما ویژه برخوردار نیستند، اقایانی چون محسن بایرام نژاد ، اسماعیل عباسی...(گرچه که احتمالا با این نگاه و شمشیر چیزی هم برای اینان دارید!)
اینکه نقدهای کیارنگ علایی به دلنوشت هایی سانتی مانتالیسم تشبیه شده که از قالب کلاسیک اطاعت نمی کند هم یکی دیگر از این هجمه های احساسی است ! حتمن چاپ و انتشار این نقدها در نشریات معتبر هم بر اساس همان ارتباطلات و مافیا و غیره است!
اما نکته خنده دار و دوباره نتیجه گیری اینجاست"چنین ضعفها و ایرادات پایهای چون تاکید بر تک عکس (علیرغم برشمردن معیارهایی که تنها در مجموعه عکس قابل پیگیری است..."
لزوما حضور پر رنگ مجموعه عکس در عکاسی امروز نمی تواند نقش تک عکس ها را زیر سوال ببرد، مقوله ای که می بینیم در جشنواره ای مثل ورلد پرس فوتو همچنان اهمیت داردو از سویی موضوع مورد نظر این جشنواره هم از قضا به خوبی می تواند در یک فریم متجلی باشد
اینکه بسیاری از جشنواره های ریز و درشت در ایران سم عکاسی هستند، اینکه بسیاری از عکاسان بر اساس سلیقه و نگاه داوران جشنواره ها عکس ارسال می کنند اینها معضلاتی است که باید در آن دقیق شد
به هر حال من فکر می کنم دوستان نویسنده این اظهار نظر کاش صبر می کردن تا نمایشگاه این مسابقه برگزار می شد آنوقت دست به قلم می شدند شاید تا آن روز هم کمی عصبانیتشان فروکش می کرد
به قول حضرت حافظ:نقدها را بود آیا که عیاری گیرند ...
دوستان کی میگه آقای تاجیک با نقدنویسی غریبه هستن؟ ایشون چند روزی هست با نقدی در مدح نمایشگاه تازه استاد علایی به جرگه نقدنویسان حوزه عکس پیوستن:
امیر پاک نژادhttp://kiarangalaei.com/نگاه-محمد-تاجیک-به-نمایشگاه-من-دور-بود/
اطلاعات ورودى اشتباه مسبب خروجيهاى اشتباه ميشود، دوستانى كه شور حسينى گرفتشون و پيرهن عثمون ساختين، هر تركيب داورى ميتونه از نگاه شما متهم باشه. خودتون هم اگه داور بشين تو گزند اين بدبينى ها هستين. آقاى آذرى و رضائى مطلب خوبى نوشتن، اما اين بهانه اى شده تا به مقيم نژاد و دشتى و علايى يك عده بيان فحش بدن و عقده گشايى كنن. آخه اگه شما هم ميتونى برو با آستان قدس كه سهله با خونه خدا ارتباط بساز و جشنواره برگزار كن. وقتى جربزه اش رو ندارى مياى اين و اون رو زير سؤال ميبرى. هر مسابقه اى حاصل ارتباط و توجيه يك سازمانه. عده كثيرى از عكاسا هم ازش منتفع ميشن. دست از اين عقده گشايى ها بردارين. شهريار توكلى هم با اين استدلالاى شما يك بانده: چون هر شماره تو حرفه هنرمند يك سرى آدم خاص رو كنار هم جمع ميكنه. مطلبا هم به سليقه اوناست. دوسالانه بيست نفر شورا داره. اونا ميان ميشينن انتخاب ميكنن داورا رو. ممكنه با سليقه من جور در نياد اما قرار نيست اسماعيل عباسى رو زير تيغ ببرم. بريد كارى بكنيد. فحش داده كه هنرى نيست. هدف آقاى رضائى و آذرى هم كه اين نبوده اصلا.
محمد عراقى نژادمطلب زيبا بود اما غير صادقانه. كامنتا هم منحرف كرده تحليل جالب مقاله رو. بحث مطلب مهدى وثوق نيا نيست. كيارنگ علايى نيست. كى مثل وثوق نيا اينقدر كلاس مستند گذاشته با صدتومن فقط شهريه؟ كى مثل ايشان قزوين رو مطرح كرد؟ شما ها چتدتا جشنواره برپا كردين كه به علايى ميتازين؟ چندتا كتاب ترجمه كردين؟ چند تا مقاله دارين؟ برين ببينين وثوق نيا چى ميگه تو كلاسش، بعد داوريشو زير سؤال ببرين. علايى چند تا شاگرد تربيت كرده و چند تا نمايشگاه هنرجويان بر قرار كرده؟ اينا كاراى كمى نيست تو اين مملكت.
سميه امامىبا تشکر از امیر پاک نژاد
حامداز نقد (!) آقای محمد تاجیک بر عکس های کیارنگ علایی (بی هیچ تغییری):
نیمچه درسکی خواندیم و قد کشیدیم و سبیلی و جایگاه و دفتر دستکی. برو بیایی برای خودمان تراشیدیم. چه قیمهها… چه قورمهها… روزمرگی و زندگی را شروع کردیم و آستین به هنر آلودیم و…
در چاردیواری تنگ و کم سوی گالری شماره شش تهران، علیرغم همهٔ معاندتهای جامعهٔ بیهدف بیرون، اتفاقات عجیبی رخ میدهد. قابهایی روی دیوارهای سفید و خستهاش مینشیند. سادگی قابها و نگاهها و حرفها… نشانگر یک امید است. و آن مستحیل نبودن فکر پاک در این آشفته بازار زنبیل به دستان است.
این عرجوزه و زنجمورههای یکی از همان دردمندان خیابانگرد بود که تشنگیاش را به تماشای آن قابها آورد و سیراب برگشت. خواننده این چند خط شکسته، مدیون است اگر فکر کند نگارنده در مورد «کیارنگ علایی» و عکسهایش چیزی گفته باشد به مصداق:
به غیر از هنر که تاج سر آفرینش است
دوران هیچ سلطنتی پایدار نیست
از عكسخانه ممنون بابت اين مقاله. متاسفانه در هيچ يك از جشنواره هاى تحت نظر كيارنگ علايى قبول نشدم. اما بيست سى بار ايميل زدم بهش و مشكل عكسامو پرسيدم. حتى يكبار نبوده كه جواب نده. روشن كرده برام. كسى با اين توان در عكاسى نداريم. آبرنگ سال هشتاد و چهار منو تشويق كرد عكاس شم. يادمون نره اين چبزا رو و يك كم خدا رو در نظر بگيريم. با حب و بغض نظر نديم و كسى كه كار ميكنه رو سنگ نزنيم.
نژاد مهدىچقدر تنگ نظر وجود داره تو اين عكاسى!!
سانازپس از مدتها سکوت و چشم بستن بر فضایی که تنها موجب گمراهی جوانان علاقه مند می شود مسلما چنین نقدهایی با چنین واکنشهای تندی روبرو میشود . درست است که قلم نویسنده کمی تند و تیز بوده اما به مواردی اشاره کرده که آفت عکاسی و عکاسان ماست . مسلما اشتباه در شناختن جایگاه خود نه تنها آسیب به دیگران است بلکه بیش از آن به خود شخص آسیب میرساند و وی را از یادگیری بی ادعا دور میکند .
امان عسکری زادنویسندگان این متن به ساختار اشتباه معترض اند، به کسانی معترضند که از کمبود دانش و آگاهی در جامعه عکاسی اطلاعات غلط به خورد علاقه مندان میدهند ...
اگر نویسندگان را به عصبانی بودن متهم میکنید خودتان با چشکانی باز و دور از خصومت نوشته را بار دیگر بخوانید .
علی الخصوص در زمینه نقد کاملا حرف نویسندگان را تصدیق میکنم و به دوستانی که «دلنوشته های سانتیمانتال» را به جای نقد میشناسند و میخوانند و پیروی میکنند و چنین یادداشتهایی را به عنوان مدرک ورود به عرصه نقادی میشناسند، توصیه میکنم حداقل یکی دو کتاب خوبی که در این زمینه هست را مطالعه کنند .مسلما با خواندن آن کتاب ها نمیتوان منتقد شد ولی حداقل میتوان در زمینه نقد سره و ناسره را تشخیص داد : نقد هنر (شناخت هنر معاصر) و نقد عکس هر دو از تری برت . البته Tom Anderson هم اگرچه متن ترجمه شده ای در ایران ندارد اما از نظریه پردازان مهم در آکادمیزه کردن نقد هنری است .
دوستان عزیز به جای واکنشهای تند به این متن به این فکر کنید شاید غیر از این که تا به حال بوده و دیده ایم هم باشد، بروید و جریانها و هنرمندان دیگر را مطالعه کنید، خواستم اسم بیاورم گفتم این هم دستاویزی میشود برای متهم شدن ولی بد نیست افق دیدمان را گسترش بدهیم .
آقای پسندیده مسئله برتر بودن کسی بر کس دیگر نیت مسئله دانستن جایگاه خود است .برای مطالبی هم که عنوان کردید در مورد داوری و تاریخ ناگسستنی آن با داوری ، اتفاقا نظریه پردازان هنر کاملا این را رد میکنند که داوری آن هم با این شکل سنتی و غلطش ربطی به هنر داشته باشد !
امیدوارم با بیشتر شدن نظرات مخالف و گوناگون کمی هنر ما از این رکود عجیب بیرون بیاید و منابع مختلف برای بیشتر یاد گرفتن در دسترس همه باشد و از تبلیغ و رفتاری که بیشتر به رفتار سازمانی شبیه است به فکر کسب اعتبار کاذب برای خودمان نباشیم .
امیدوارم کسانی که نیتشان یادگرفتن و پرداختن به دغدغه های شخصی است از درگاه این بحث ها راه خود را بیابند وگرنه پرداختن به هنر برای کسب اعتبار بین عده ای و تلمبار کردن رزومه کاغذی ره به ناکجاآباد است و نیتمندی درستی هم ندارد .
از اينكه عكاسي اين روز ها درگير مافيا شده هيچ شكي در اون نيست.واين رويكرد غلط كه توسط اشخاص معلوم با هدف خاص صورت ميگيره نتيجه اي جز منزوي كردن و گوشه نشيني برخي استعدادها رو نداره . و به نوعي راه ديده شدن رو به كسايي ميده كه ميتونن منافع بالادستي هارو تامين كنن. اين رابطه تا ابد هستش.برگزاري جشنواره ها و مسابقاتي كه داوران آنها صلاحيت قضاوت را به ارث برده اند تا كسب كنند فاقد ارزش بوده چون برگزار كنندگان آنها از ارزشي برخوردار نيستند.
سينابازم مرسي از اينكه از اين دست نويسنده هاي با جسارت ميبينم خوشحالم و اميد وارم اين گونه نكته سنجي ها ادامه پيدا كنه و فضا براي كار كردن بهتر بشه.
دوستان همچین از فعالیت های بعضی ها صحبت می کنند که اگه یکی نشناسه بعضی آدم ها رو فکر می کنه طرف چه جانفشانی کرده. کیارنگ علایی در چند سال اخیر همه جشنواره های عکس رو قبضه کرده. فرقی هم نمی کنه تو مشهد بوده یا تبریز یا اهواز یا بیرجند! یعنی انقدر در هنر این مملکت قحط رجاله؟ متاسفانه خیلی از آدم ها هم در عکاسی ما برای داور شدن در یک فستیوال و دستمزدی گرفتن با ایشون همراهی می کنن و به این آقا نون غرض می دن. اگر همه جشنواره های ایران و داوراش رو مورد بررسی قرار بدین کاملا متوجه میشید که اوضاع از چه قراره و چه کسایی از وقتی با ایشون ارتباط رو شروع کردن وارد چرخه داوری شدن. حتی ببینید اون کسایی که راجع به کار ایشون نقد نوشتن بعد براشون یه فرصتی فراهم شده.
مهدی فهیمیحتی نمایشگاه های این آقا در تهران با ارتباط هایی که با شادی قدیریان ایجاد کرد صورت گرفت. شادی قدیریان هم اول داور فستیوال آبرنگ شد، بعد باعث و بانی آشنایی علایی با رزیتا شرف جهان مدیر گالری طراحان آزاد و حتی کتایون دهچمنی شد. البته همیشه این جریان دو طرفست و همین آقای نوربخش داور جشنواره دست دوم به درخواست شادی قدیریان وارد تیم داوری شده.
نویسندگان این متن نقد آگاهانه ای دارن و این نگاه باید به اتفاق های مهمتر تعمیم پیدا کنه. من فقط می تونم درود بفرستم به شرافت و شجاعتشون. یه آدمی با سطح عکاسی علایی چطور می تونه داور دو سالانه بشه؟ کدوم یک از نقد های ایشون با اهمیت بوده؟ این آدم کجای هنر ماست که باید برای کار دانشجویان عکاسی تصمیم بگیره؟ متاسفانه انقدر فضا آلودست که حتی کتاب های این آقا توسط نشر حرفه هنرمند پولش نه از طریق انتشارات بلکه از جای دیگه تامین شده.
دو نویسنده مطلب به نکته ای درباره جشنواره های ایرانی پرداخته اند و اغلب کامنت ها در پی ناسزا به داوران یا گردانندگان یا کسانی که هیچ ربطی به این فراخوان ندارند برآمده اند. شکل نگارش این نوع مقالات در جبهه اپوزیسیون رفتن جهت طرح کردن خود و ژست روشنفکری گرفتن است. اگر این مسابقه کم اهمیت این قدر اشکال دارد یا علی: شما بیایید و درستش را برگزار کنید. کاسه داغ تر از آش بودن در این موارد مثال خوبی است که می توان به آدم های گمنامی که حتی یک عکس را روی دیوار هیچ گالری نبرده اند و فقط دارند در کامنت هایشان به شکلای مختلف همه رو زیر سوال می برند اطلاق کنیم
پیمان احمدیاگه کسی همه جا دعوت میشه این نشونه تواناییشه. نشونه اینه که چه قدر موفق عمل می کنه که همه جا دعوتش می کنن و حتما از تاثیرگذاریش خبر دارن. چشماتون رو روی درآمدهای میلیون دلاری چند عکاس نوکیسه ایرانی که روی موج سیاسی سیر می کنن و با مجموعه هاشون این کشورو سیاه و بدبخت و وامونده تصویر می کنن بستین و چسبیدین به مهدی وثوق نیا که صداشم در نمی یاد حتی.
وفاییشخصا از نمایشگاه های شاگردای کیارنگ علایی لذت برده ام. نمایشگاه های خودشو خیلی دوست نداشتم اما همین که عده ای جوون رو بعد یک کلاس یکی دو ماهه ول نمی کنه و اونا رو به یه نقطه ای می رسونه ارزشمنده. چه کسی این قدر وقت می ذاره؟ خراب کردن که هنر نیست. یاد دارین بیاین شما هم آباد کنین. هر کی رو دعوت کنه تو باندشه. هر جا بره تو باندشه. شما ها چکار می کنین مگه؟ شما ها اگه بخواین یک مسابقه بذارین کی رو دعوت می کنین؟ اونا هم تو باند شما نیستن؟ کسی رو کار شما نقد بنویسه می شه باندبازی؟ پیام اصلی مقاله آقای رضایی و آذری رو ول کردین چسبیدین به تخریب شخصیت. شماها فقط دراین کیارنگ علایی و مهدی وثوق نیا و گوهر دشتی و توکلیان رو مطرح می کنید
فرشید طاهریدوستان وقتی یکی از دوستانم که اتفاقا روابط نزدیکی با داوران معروف جشنواره های این روزهای کشورم دارد قبل از گرفتن عکسهای مجموعه اش قول مقام اوردن در چند جشنواره به او داده می شود هیچ شبه ای از روابط و باند بازی در پشت صحنه ی این مسابقات باقی نمیماند،البته روابط نه فقط در عکاسی بلکه در همه ی هنر ها وجود دارد ولی برای رسیدن به چه هدفی؟ فقط کسب شهرت؟ قطعا اکر کسی حرفی نو در هنر داشته باشد همگان پذیرای هنر او میشوند و نه یک سری افراد خاص و اگر مجموعه ای در تلاش است تا به واسطه ی هنر شخصی از او قدر دانی کند باید بابت این تلاش سپاسگذار بود
حمیدرضاان طور که در نقدی بر نخستین جشنواره دانشجویی دانشگاه تهران اشاره شده بود، (برزخ جشنواره - هادی آذری) مساله داوری پیوند تنگاتنگی با مساله نقادی دارد؛ یک عکاس خوب، الزاما منتقد خوبی نیست همانطور که یک منتقد خوب سینما الزاما فیلمسازی خوبی نخواهد بود. مساله داوری آثار عکاسی بهطور خاص و آثار هنری بهطور عام، پیوندی ناگسستنی با شناخت تاریخ عکاسی و هنر و همچنین نقدنویسی دارد
محسن خادميمن فكر مي كنم مصداق جملات بالا نوشته آقاي آذري رو در امور اجتماعي جامعه هم مي توان لمس كرد. سوال من اينست كه به واسطه گرفتن عكس خوب آيا فرد قادر به تحليل يك اثر هنري مي تواند باشد؟ آيا يك هنرمند در اثر هنري خود ديدگاه و نگرش خود را به نمايش نمي گذارد؟ آيا اين ديدگاه فارغ از خوب يا بد بودن قابل تعميم به آثار ديگران و قضاوت در مورد اين آثار مي تواند باشد؟ مسلما نمي تواند باشد و نتيجه اش تكرار عكسهايي است كه به اين جشنواره ها راه پيدا مي كند. كافي است عكسهاي جشنواره خانه دوست سال گذشته را ورق بزنيد تا ببينيد كه چقدر تكرار وجود دارد. حتي اگر دقت كنيد در عكس ها نوشته زياد به چشم مي خورد و جالب اين مي شود كه موضوع جشنواره امسال عكسنوشت مي شود. آيا اين تحميل نگرش نيست؟
خروجي هاي اين جشنواره ها كه داورهايشان ديگر براي همه آشنا هستند نتيجه اش آثاري مي شود كه به نوع نگرش اين دوستان و شبيه به آثارشان مي شود. كافي است عكس ها را كنار هم بچينيد
دوست ديگري هم گفته بودن كه عكس هايشان به چنين جشنواره هايي راه پيدا نمي كند و از اين اساتيد راجع به ايراد آثار در جهت اصلاح كار سوال مي پرسي جوابي نمي شنوي. من هم چنين تجربه اي داشته ام و از آقاي مقيم نژاد كه بنده دوره اي را پيش ايشان گذراندم و ايشان هميشه در كلاسهاي خود تاكيد بر اين مي كردن كه من همواره پاسخگو هستم، پاسخي نشنيدم. حال جاي سوال است كه اين دوستان چه زحمتي براي ما كشيده اند؟ مگر جز اين است كه هزاران خروجي اين دوستان به حال خود رها شده اند ؟
مگر جز اين است كه حتي در جشنواره هايي اين چنيني نامهايي مي بيني كه نزديكترند. در همين جشنواره خانه دوست اسامي مي بيني كه آثار فاخري نداشته اند ولي مدعو جشنواره هستند. من در كامنتهاي مدعو جشنواره خانه دوست ( http://www.akkasee.com/news/17123 ) به آقاي علايي پيشنهاد دادم كه بخشي هم براي عكاساي نوپا داشته باشيد مگر وظيفه و ادعاي شما كمك به جامعه هنري نيست . پاسخ ايشان را بريد مطالعه كنيد پاي اين حرفا مي شود دوستان شانه خالي مي كنند. مگر جشنواره هاي خارجي هم بخش آماتور و حرفه اي ندارن. هدف اين دوستان جمع خودماني شان هست نه كسي امثال ما كه با اشتياق تن به كار مي دهيم ولي در نطفه خفه مي شويم.
آقاي فرهاد شما منوچهرزاده رو متهم مي كنين به موج سواري و جالب اين است كه ايشان را متهم به عكاسي صحنه پردازي مي كنين. شما هم عكاسي صحنه پردازي شده بكنيد اگر توانش رو داريد. واژه موج سواري رو براي جرياناتي به كار مي برند كه تازه و نو بر يك جامعه حاكم شده باشد. اگر تاريخ اين سبك عكاسي رو مطالعه كرده باشيد متوجه قدمت اين سبك از عكاسي خواهيد شد.
نكته جالب اين است كه وقتي علت راه پيدا نكردن آثارت را در جشنواره اي بررسي مي كني پاسخي كه از همين دوستان مي شنوي چيزي جز اين نيست كه مي گوين اگر نامي داشتي كارت گل مي كرد.
آقای محسن خادمی
بیتا سحرخیزظاهرا شما فقط دنبال مکانی و مطلبی می گردید تا در زیر آن مطلب عقده های شخصی خود را مطرح کنید.
شما حتی کامنت های زیر همین مطلب را درست نخوانده اید و در جایی از کامنت تان میگویید : (( دوست ديگري هم گفته بودن كه عكس هايشان به چنين جشنواره هايي راه پيدا نمي كند و از اين اساتيد راجع به ايراد آثار در جهت اصلاح كار سوال مي پرسي جوابي نمي شنوي)). آقای خادمی این بخش از کامنت شما اشاره به کامنت آقای نژاد مهدی در همین صفحه است ولی آیا شما اون کامنت را درست خوانده اید؟ آقای نژاد مهدی نوشته اند که بیست سی بار ایمیل زده اند و جواب هم گرفته اند.بله جواب گرفته اند. عصبانیت دعوت نشدن به یک جشنواره چشم شما را کور کرده است. مگر نمیگویید همین جشنواره خانه دوست نگرش خودش را تحمیل میکند پس چرا برای شرکت کردن در آن اینقدر تقلا می کنید؟ چرا به شعور خود احترام نمی گذارید؟ جشنواره را با جشنواره های خارجی مقایسه می کنید آیا حاضرید رفتار خودتان را هم با رفتار شرکت کنندگان جشنواره های خارجی مقایسه کنید؟
کاش خدا هنگام آفرینش همه ما مقدار بیشتری انصاف در ما می گذاشت.
به خانم بیتا سحرخیز:
اعظم طارمیهیچ مسابقه ای قادر نیست همه را راضی نگه دارد. نکته جالب در مورد آقای علایی پاسخ گویی کامل ایشون به همه کامنت ها - ی حتی تعرض آمیز - در مورد مدعوین اردوی جشنواره خانه دوست است. این رفتار نشون دهنده احترام ایشون برای تمامی شرکت کننده ها و عملکرد علمی ایشونه. اما در این کشور بابه که اگر رد بشی داور پارتی بازی کرده. اگه هم اول بشی داورا عالی بودن. اگه دعوت نشی به یک جشنواره دیگه همه چیش خرابه.
آقای خادمی. فکر می کنی استاد مقیم نژاد چند تا ایمیل در روز داره که جواب ندادنش رو گذاشتی پای زحمت نکشیدن؟ تلاشهای ایشون رو در عکاسی معاصر و کتابهاشون چه قدر بی انصافی که راحت زیر پا می ذاری
نیمااز همان لینک/ پاسخ علایی خواندنی است:
nazaninوظیفه ما ممکن است ارتقای عکاسی کشور باشد، وظیفه جشنواره اما این نیست. ما می توانیم در قالب آموزش، کارگاه، نمایشگاه و حرکت های فردی ، به قول شما کمکی به سطح عکاسی کشور بکنیم. اما جشنواره چنین وظیفه ای ندارد. یک ارگان دارد روی بخشی از یک موضوع مورد علاقه اش، سرمایه گذاری می کند. این ارگان خروجی های قابل قبول می خواهد و هدفش پرورش عکاس نیست.
نام جشنواره عکس دست دوم دزدی است. و این جشنواره نه تنها اولین جشنواره خصوصی نیست، بلکه در این سالها چند جشنواره خصوصی دیگر نیز برگزار شده است.
صالحیمنصور نصیری در سال ۱۳۸۷ جشنواره ای با همین نام به راه انداخت که شاید اولین جشنواره خصوصی بود: http://nasiriphotos.com/2nd/
من این نکته را به آقایان علایی و انوشیروانی گوشزد کردم اما آنها هیچ جوابی ندادند. حتی اگر این اتفاقی بوده باشد درستش این بود که حداقل در توضیحاتی در سایت جشنواره این را به مخاطبین اطلاع می دادند.
خانم سحر خيز من اگه از دعوت شدن به جشنواره ناراحت مي شدم باز عكس نمي فرستادم . در ضمن شما هم مطلب بندرو در سايت عكاسي درست نخوانديد وگرنه متوجه مي شديد كه بنده اصلا رزومه اي نفرستادم كه ناراحت شم . شما حق قضاوت در مورد اينجانب را بدون شناخت نداريد. اگر شما هم بلد بوديد و ادب را در نوشتتان رعايت مي كرديد آنوقت كاملا شما رو نسبت به نظرم قانع مي كردم. من اولين جشنواره نيست كه شركت مي كنم و بارها راه پيدا كرده ام و بارها هم راه پيدا نكرده ام ولي اين را به خودم قول دادم كه فارغ از اين لابي ها به موفقيت برسم و موفقيت را اين جشنواره ها نمي دانم ولي شركت مي كنم و بعد از جشنواره عكسهاي راه يافته را كنار عكس خودم مي زارم و مقايسه مي كنم كه چه برتري نسبت به عكسهاي من دارند و متاسفانه گاهي فرقي نبينم. البته دليل ديگري هم دارد آينكه فرار گزينه آخر است و بايد جنگيد شايد حريف از پا در بيايد. حرف شما هم درست است من متاسفنه متن را اشتباه خواندم و عذر مي خواهم و جرئت اين را دارم كه محترمانه عذر خواهي كنم. افسوس كه خدايا ما ايرانيان را نقد پذير نيافريدي و تقليد كوركورانه را در قلب ما نهادي.
محسن خادميآقاي نيما، آقاي مقيم نژاد شايد چندين هزار ايميل دريافت كنن ولي حرفي كه يك استاد به شاگردش مي زند فراموش نمي شود من جز اون هزار نفر نبودم و اگر هم بودم و شما مجموعه بنده رو مي ديدين و مجموعه راه يافته را هم مي ديدين جاي سوال برايتان پيش مي آمد كه اين مجموعه راه پيدا نكند و مجموعه اي راه پيدا كند كه به نمايش در آمده است و يا عكسي راه پيدا كند كه خارج از محدوده زماني مقرر جشنواره عكاسي شده باشد. همچنين من فكر مي كنم خانم گوهر دشتي هم همين مقدار ايميل دريافت مي كنن ولي با يك ايميل نه تنها جواب منو دادن بلكه لينكي هم براي كمك فرستادن. در ضمن دوست عزيز من زحمتهاي آقاي مقيم نژادو زير سوال نبردم من فرهنگ غلط حاكم بر جامعه مبني بر روابط و نه شايسته سالاري رو زير سوال بردم. اين رويكرد جامعه در تمامي سطوح موج مي زند ولي وجود آن در جامعه هنري به اصطلاح روشن فكر واقعا بد لست
خانم نازنين ممنون كه جواب آقاي علايي رو كپي كردين هدف شما رو نمي دونم ولي فكر مي كنم يك جشنواره و بودجه اش وظيفه دارد به كمك عكاسهاي نو پا بپردازد و از تسهيلات رايگان براي پيشرفت استفاده كند. آقاي علايي به كلاسهاي آموزشي و غيره اشاره مي كنن كه نيازمند صرف هزينه براي هنرمند است. سوال من اين است كه اين عكاسهاي نوپا كه هنوز به جايگاهي براي كسب درامد از هنر خود و بقا بدست نياوردن چگونه مسير خود را طي خواهند كرد؟
در آخر فكر مي كنم با تحليل روند جشنواره هاي ايران هر كس خواهد فهميد كه جرياني وجود دارد.
محمد تاجيك نه عكاس بوده و نه نقاد ، بلكه يك دلال گرگ در پوست ميش ، از كيارنگ و مهران و مهدى خيلى خوب استفاده كرد و به نتيجه هم رسيد ! نوش جونش ، ممد تاجيك دقيقا همين حواشى رو براى خودش ميخواد ؛ كه شما هم لطف كردين دارين براش ميسازين
حسنآقای صالحی چرا به همین سایت عکسخانه اشاره نمی کنید که اسمش مسروقه است؟ فقط ما دنبال ضعیف ضعفا هستیم. همه در اینجا سر و کله هم را میخورند اما دریغ از گفتن بالای چشمت ابروست به مدیران و ومسئولان. کوبیدن ضعفا راحت تر و بی خطر است. مگرنه؟
مهدی خدادادیبه حسن
حامدصد البته که محمد تاجیک نه عکاس است و نه نقاد. اما قضاوت اینکه کدام یک از اعضای تیم دست دوم گرگیست در پوست میش را به ذهن های آگاه می سپاریم.
توجه کنید کیارنگ علایی که می گویید تاجیک از او سو استفاده کرده، شش روز پیش در فیس بوک در جواب نقد یا هذیان (چه قیمه ها... چه قورمه ها...) محمد تاجیک در مورد عکس هایش چه می نویسد:
..هیچکس مثل تو محمد نمی تواند چنین جامع تلنگر بزند به مسائل جامعه شناختی، اجتماعی و روانی. باید تو رو شناخت تا کلمه هات رو چشید.
---
به نظر شما این دوستان چه چیزی مصرف می کنند؟!!!! توجه کنید این آدم که با قیمه ها و قورمه ها انقدر به وجد آمده همان آدمی است که پشت ۹۵٪ جشنواره های عکس این مملکت است!!! یعنی فاتحه مع الصلوات برای عکاسی ایران! من فکر می کنم هادی آذری و حسام رضایی بسیار مهربانانه نقد نوشتهاند. و طنز تلخ اینجاست که تلاش کردهاند جایگزین هم برای سه نفر معرفی کند. دوستان گرامی اگر دست کسی را از خیابان هم بگیریم به احتمال قوی از سردسته این نوابغ یعنی کیارنگ علایی بهتر عکس ها را تحلیل خواهد کرد.
همه نوشته ها و همه صحبت های اینجا از خود یادداشت اصلی گرفته تا نقطه نظرات دیگر دوستان به نظر من جالب توجه و خواندنی هستند و در کل باز شدن باب چنین گفتگویی را باید به فال نیک گرفت و از آن در جهت خوبی استفاده کرد و نه کینه توزی و جناح بندی.
سیناسیاه و سفید دیدن هم کار درستی نیست و بی شک هر جشنواره، نمایشگاه یا اتفاقی صد درصد خوب یا بد نیست و می شود کلیت آن را با همه کمبودها و توانایی هایش دید و در نظر گرفت.
اما به نظرم همچنان جای یک چیز خالیست و آن نقد و بررسی آثار است.
در واقع به نظرم در کنار پرداختن به کلیات شاید خوب باشد اگر در مورد برخی آثار هم چیزهایی نوشته شود و دلیل اینکه چرا نویسنده فکر می کند آن آثار یا نمایشگاه مورد قبول نیست تجزیه و تحلیل شود، مثال آورده شود تا خوانندگان از دلایل آن آگاه شوند.
به نظرم تنها تحلیل و بررسی جزئیات است که می تواند راهگشای اتفاقات بعد باشد باید کمی از فضای کوبیدن یا بزرگ کردن این و آن فاصله و گرفت و از حاشیه به متن آمد. ممنونم.
سکوت می کنم
رهامی گذارم انسان ها تا انتهای قضاوت اشتباهشان نسبت به آنچه هستم بروند
می گذارم اصلا عوضی بگیرند نیت های مرا
و خیره نگاهشان می کنم
مگر چقدر مهم است درست شناخته شدن در اذهان ِ دیگران وقتی آنها از
جنگ تو با مالیخولیای درونت بی خبرند ....
از دراکولایی که هرچه گریه کند بیشتر شبیه تمساح ها به نظر می آید
چه فرقی بکند تو را گاندی خطاب کنند یا هیتلر...
چه فرقی می کند تو را آن پرستار همیشه راستگویی فرض کنند
که تنها دروغ زندگی اش را به خاطر ژان والژان گفت
یا تو را تناردیه ای ببیند که نقش منفی ِ عذاب های کوزت بود
وقتی
این مالیخولیا دست از سر روز مرگی هایت بر نمی دارد...
دنیا کما کان به 8 صبح وفادار است . اتوبان ها یک راست می روند سر اصل مطلب ....
و تو باید خودت را در کار غرق کنی ....
تا در خودت غرق نشوی ....
تا خسته تر از آن باشی که جنجال های درونت را زندگی کنی ...
جنجال هایی که واقعی تر از آنست که انکار شود ......
اما تو میتوانی مخفی اش کنی ... نه اینکه تو قدرتمندی
بلکه این جنجال ها ، آن روانشناس ،آن مسافر ، آن کشیش
از مخفی شدن ................... خوششان می آید
آری همینست ....
مادر را می بوسم .... سر کار می روم ....
خسته می کنم ...فکری را که به درد ِ به خود آمدن نمی خورد
خورد ترین پول هایم را صدقه می دهم ... تا وجدانم روی خورده شیشه راه نرود
پنجشنبه شب هم به سلامتی کودک تازه به دنیا آمده ِ رفیقم /بالا می روم
بالش را تا آخرین پر / می خوابم ...........
و یادم می رود ...
آن همه شخصیت که در درونم به مساوات تقسیم شده بودند
قسمت کوچکی از بلوغ ِ احمقانه ی من است ....................
و زندگی ادامه می دهد مرا
سر پا نگه میدارد کرواتم را و در ازایش
تمام دغدغه های واقعی ام را سر به نیست می کند
آن روانشناس را می کشد ... آن کشیش را دار می زند
و آن مسافر را تبعید می کند
تا من ِ به روزمره خو گرفته ، بتواند راحت نفس بکشد................
همینست که هر روز در خیابان
پر از قاتل هایست که از جنایات همدیگر با خبرند ...
اما با لبخند با هم دست می دهند ...
دستی که گل یا پوچش ...خیلی فرقی نخواهد کرد
چه اوضاعي است اين جامعه عكاسي ، همه مريض شدند ، همه دنبال نوچه بازي هستند
مرتضييكي ميگه چرا فلاني داوره چرا دوستاي من نيستند
اون يكي ميگه من منتقدم
يكي ديكه خودش واسه دوستش جر ميده كه فلاني عكاسه
اين بحث ها پايان هنر است انتقاد تا زماني خوب است كه پاي منافع شخصي عده ايي به ميان نيايد
افرادي در اين جامعه هستند كه اطراف خود را پر كردند از نوچه هاي رنگا رنگ كه استاد گويان در حال خشتك دريدن هستند كه باعث شرمساري است
برعكس افرادي از همين جامعه بدون شلوغ كاري در حال جمع اوري افتخارات بزرگ بين اللملي هستند
بدون سرو صدا بدون شلوغ كاري بدون غرور بدون خودنمايي
کسی شک داره که برگزار کننده اصلی این جشنواره نه عماد که خود کیارنگ بوده؟ شکی در این نیست...
صادقهر راهی برای مطرح ماندن و بسط کیارنگیسم!!!
به نظرم اگر قرار باشه جشنواره ای به ارتقاء سطح کیفی عکاسی ایران کمک کنه ، بی شک همین جشنواره های مستقل و خودانگیخته مثل دست دوم ، شید و ... هستند . خیلی وقت ها گرفتار بودن به اسپانسر همین ارتقا سطح کیفی رو تحت تاثیر قرار می ده . درست مثل گرفتار بودن به عناوینی مثل استادی دانشگاه و تالیف و ... .عکاسی ایران پای چوبی استدلال نمی خواد ، ذهن زیبا و بال های گشوده ی خیال و مرد دلسوز بی غرض می خواد . دلم می خواست می شد روزبه روزبهانی رو اینجا منشن کرد تا به ما بگه چند وقت پیش چه کسی کاملا مغرضانه و معاندانه به باد چه انتقادات بی پایه ای گرفته بودش . یکی از همین نامزد های کامل و تمامی که معرفی کردید!
یاسمن مهرابیبرداشت من این است که بسیاری از دوستان متوجه بخش کلیدی مطالب جناب آذری نشده اند. این که وقتی جشنواره ای ( یا هر جریان دیگر) داعیه تحلیل جریان عکاسی معاصر ایران را دارد٬ باید حداقل صلاحیت لازم را برای اینکار داشته باشد. جشنواره هایی که تحت نظر آقای علایی و همفکرانشان برگزار شده و البته تعداد آنها هم به اندازه ای هست که بتواند ملاک خوبی برای قضاوت درباره نگرش آنها باشد٬ شاید برای عکاسان آماتوری که در ابتدای راه عکاسی هستند انگیزه مناسبی باشد٬ اما به طور قطع برای چنین مقصودی بسیار کم توان از چیزی است که بتوان از آن دفاع کرد. همانگونه که در متن هم اشارهای شد اولین نمونه این ضعف را میتوان عدم درک صحیح این دسته افراد از جایگاه واژه معاصر در هنر دانست. همین باعث میشود که برداشت من این باشد که هدف آقای علایی و همکارانشان بیشتر از این که تلاش برای اعتلا و پیشرفت عکاسی معاصر ایران باشد٬ نوعی تلاش برای ورود به این جریان از طریق میانبر زدن و وصله کردن خود به این جریان است.
ر.یبلایی که سر تیم ملی فوتبال این مملکت اومد. سر هنر عکاسی این مملکت هم در میاد
عکاس مقاصرهمه به دنبال شهرت افتادن ، کسب در آمد و ... چه یک عکاس جوان چه یک مدرس عکاسی در دانشگاه. همه به دنبال تریبون و تبلیغات و بزرگ نمایی هستند
هنر ، ورزش و .... باید با کلاس جهانی مقایسه کرد . قطعا معیار هر چیزی بهترین آن در سطح جهانیست
وگرنه مدیرانی از قبل بودن در تمامی عرصه ها میگفتند ما فقط درست می گویم.
من به عنوان یک عکاس جوان از تمام جشنواره ها داخلی با داوران روتین بی زار شده ام
تعداد عجیب واکنش های مثبت و منفی به این نقد و همه مرده باد و زنده باد ها و افشاگری ها در کامنت ها نشان از این دارد که ما چقدر به نقد نیاز داریم. ما چند سالی هست که با پدیده هایی مثل کیارنگ علایی، افشین شاهرودی و زنده روح کرمانی و اسماعیل عباسی رو به رو هستیم. اینها هستند که در زمینه تولید عکس و اندیشه در عکاسی ما جایگاهی ندارند ولی برای مابقی تصمیم می گیرند. همینها باعث دلزدگی بسیاری از جوانان و هنرمندان واقعی ما شدند.
ج-آیادتان هست اولین بار کیارنگ علایی کی داور دو سالانه عکس شد؟ یادتان هست آن موقع کیارنگ علایی چند نمایشگاه برگزار کرده بود؟ چه کسی اعتراض کرد؟ همه اعتراض ها در آن سال زیر لبی و نجوا کنان بود. چرا؟ مشکل ما منفعت طلبی خودمان و پیشکسوتان ماست. سالها می گذرد و می بینیم مدرس مشهوری همچون حمید سوری فاجعه ای مثل فراخوان دوسالانه را تبریک می گوید؟ به راستی چرا؟ جز این که او نیز درگیر روزمرگیست و به فکر چند ملیون تومانی است که برای داوری می گیرد؟
میزان واکنش ها از یک بحران در جامعه عکاسی ما خبر می دهد. کیارنگ علایی و جریان ضد آکادمی در عکاسی ایران انقدر ریشه دوانده اند، که حالا به غیر از همه بودجه دولتی عکاسی، طرفداران و سینه چاکان بسیار دارند. این نقد هر چند که چند سالی دیر نوشته شده، اما نویدبخش است. امید که چنین نوشته هایی مستدام باشند.
درود
سیناماتوغرافسال 72 فیلم زیبا و شاخصی بنام افعی در سینما افریقا مشهد نمایش داده شد.
جلو سینما حدود صد موتورسیکلت پارک شده بود متعلق بینندگان حاضر در سینما بود!اقشار مختلف امده بودند.
در تابلو اعلانات داخل سینما نوشته ای در نقد یا مذمت یا پتک کوبی یا به قصد آب در هاون سابی چسبانده شده بود!!!
فیلم افعی منظور نظر حضرت نویسنده بود.اسم نویسنده حدودا این وزن کلامی را داشت:
کلاونگ طلایی
نقد در کاغذ دفتر مشق به زیبایی با مداد رنگی (در چند رنگ) نگاشته شده بود.
نویسنده شاید از میان آن مدادهای رنگی مداد قهوه ای را برای آینده کاری خود انتخاب کرد.اما آن نقد از ارزش افعی نکاست بلکه صد چندان بر وجهه آن افزود!!!
والسلام علی من التبع الهدی
عزیزان فضای عکاسی و نبود اساتید بزرگ و باسواد، که برخی چند مجموعه هم در سابقه خود ندارند باعث شده این فضای خالی باند کیارنگ علایی که چند سالی با شناخت این فضای خالی کار کرد در دست تیم انحصاری او باشد. نتیجه جشنواره فجر را ببینید، بغیر از داستانهای بی هویت و بی ریشه که کیارنگ می بافد کجای ایرانیت و معاصریت عکاسی کشور ماست؟ اینقدر رحیمیان و حسن غفاریها مطالعه نکرده اند که جملات جدید آنهادر فضای نظری ترسانده شان و برای اینکه دستشان رو نشود سواد ندارند از کیارنگ حتی دفاع می کنند!!!! به خدا که بیایید کلا اسمهای بی خود بزرگ شده را حذف کنیم. لطفا به صفحه زنده روح مراجعه کنید، اونها عکس هستند؟! یا کریمی صارمی و جوادیان اصلا عکس دارند؟ اینها داور و خط دهندگان شماها هستند!!! باور کنید رهبر فکری شماهان.
رضایی عکاس