یادداشتی بر مجموعهی «از میان حروف سیاه» مریم سعیدپور
وجه مهم ادبیات، بهویژه ادبیات داستانی، قصهپردازیست، قصههایی که با روایت خاص نویسنده همراه شده و به شکل نوشتار پدید میآیند. قصهها دارای تصاویری هستند که مخاطب آنها را توامان با خواندن متن داستان در ذهن خود می سازد و این تصاویر را روایت داستان است که یکپارچه و در نمایی کامل از قصه در ذهن مخاطب ایجاد میکند، با این وجود آنچه در متن با ارزش است، قابلیتیست که می تواند تغییر کند، اینکه میتوان هر بار تصویری تازه برای آن ساخت.
مجموعهی «از میان حروف سیاه» تصاویریست از داستانهای معاصر ایرانی، داستانهایی که از میان انبوهی از داستانهای هم دوره ی خود با انتخاب عکاس جدا شدهاند تا با استفاده از رسانهی عکاسی از متن به تصویر در آیند، تصاویری که به زعم هنرمند از درون متن به پرده ذهن او راه پیدا کردهاند. با دیدن آثار این مجموعه در فضای نمایشگاه چندین سوال مطرح میشود که میتوان آنها را هم زمان با ایدهی مجموعه بررسی کرد.
در ابتدا این سوال مطرح است که، آیا این تصاویر بازسازی صحنههایی از درون داستان هستند یا نمایشی از شخصیتهای داستان و یا هر دوی آن؟
با دیدن تصاویر و آنچه هنرمند به عنوان ایدهی کار خود مطرح میکند میتوان گفت هنرمند خواسته فضای بینابینی از شخصیتهای داستان و اتفاقات درون داستان را به تصویر بکشد و برای این منظور شخصیتها را در لحظات مهم داستان قرار داده است، این عمل باعث به وجود آمدن خرده روایتهایی شده که مخاطب بدون خواندن داستان میتواند با دیدن تصاویر برداشت کند، اما این تصاویر ساخته شده برای هر داستان به اندازهای کافی نیستند تا روایت کاملتری از داستان شکل گیرد، مخاطب اغلب با چهرههایی روبرو میشود که شخصیتهای درون داستان را تداعی میکنند، در نتیجه عکاس بیشتر به شخصیتها پرداخته تا درونمایه داستانها.
در کنار تصاویرِ روی دیوار گالری، عناوین داستانهایی که عکسها مرتبط با آن هستند مشاهده می شود، در مجموع ده داستان که از این بین داستانهایی دارای یک تصویر هستند و بعضی دو تصویر و حتی برای داستانی شش تصویر وجود دارد. در اینجا مسئله روایت و عدم روایت و همچنین پیوستگی و عدم پیوستگی در کل مجموعه به چشم میخورد، در برخورد با این چینش سوال دیگری مطرح میشود، آیا این تصاویر کارکرد فتورمان را دارند و یا اقتباسی تصویری از متن هستند؟
با در نظر گرفتن زمینهی اصلی و زمینهی بیرونی عکسها میتوان گفت عکسها بیشتر به فتورمانهایی شبیهاند که می توانستند در کنار قسمتهایی از متن داستان قرار گیرند تا در نهایت ارتباط بهتری با مخاطب برقرار کنند، چرا که این تصاویر به تنهایی روایتی ناکامل از داستانها هستند. اما اگر بخواهیم این عکسها را اقتباسی تصویری از متن در نظر بگیریم باید رجوع کنیم به کارکرد عکاسی و سینما در برداشت های اقتباسی از متون ادبی، در سینما تا به حال داستانهای زیادی اقتباس شده و در جهت ارزشگذاری، اقتباسهایی ارزشمندتر بودهاند که با فرم بیانی جدید و در روایت مخصوص به سینما ساخته شدهاند، البته ساختارهای زمانی و روایتی مشابهی درادبیات داستانی و سینما وجود دارد که نوع دیگری از اقتباسهای سینمایی را به وجود آورده که اغلب کم ارزشتر از مورد اول است، از همین حیث کارکردی که سینما و عکاسی به عنوان یک رسانه تصویری دارند بسیار متفاوت است با آنچه متن در اختیار مخاطب قرار می دهد و زمانی که عکاسی به سراغ اقتباس ادبیات داستانی میرود میبایست ساختاری مختص به خود ارایه کند، ساختاری که فرم، زمان و روایت را به بیان عکاسی در آورد، چیزی که در این مجموعه دیده نمی شود عدم شکل گیری ساختار مورد انتظار است.
عکاس برای به سرانجام رسیدن ایده خود از عکاسی صحنهآرایی شده بهره میگیرد، اما استفاده نادرست از این ژانر عکاسی او را در رسیدن به مقصود خود ناکام میگذارد، عکسها به نحوی عکاسی شدهاند که نه یک تصویر ساخته شده از داستان بلکه بیشتر به یک نمایش در حال اجرا از صحنه های تِاتر شبیهاند، نبود میزانسن مناسب در عکسها و عدم ایجاد موقعیت مکانی ما را با عکسی روبرو می کند که میدانیم صحنهآرایی شده است و این دانستن یک ضعف بصری است نه یک ناخودآگاهی.
همزاد پنداری و عینیت بخشی
مسئله همزاد پنداری با شخصیتهای درون داستان خصوصیتیست که نوشتار برای مخاطب ایجاد میکند و مخاطب آزاد است تا هرگونه که میخواهد خود را درون اثر قرار دهد و اساسا این ویژگی باعث اشتیاق مخاطب به خواندن (متن) است. حال جهش از متن به تصویری عینی مخاطب را با ابژهای روبرو میکند که شاید تنها ویژگی قابل اهمیت آن، باورپذیربودن و عینیشدن شخصیت داستان است، شخصیتی که همواره مورد همزاد پنداری خواننده قرار میگیرد به نحوی دست افتنی و به او تحمیل میشود، این عینتبخشی بدون تغییر که سعی در ساختن تمامی جزییات و روحیات درون متن را دارد مخاطب را از آنچه کهیتوانسته آزادانه تصور کند دور میکند. چیزی که مجموعهی «از میان حروف سیاه» سعی در نشان دادن آن دارد، تنها رونوشتی تصویریست از متن، که باید پرسید آیا در عکاسی معاصر قابل اهمیت است؟
-
عکاس: مریم سعیدپور
از میان حروف سیاه
-
عکاس: مریم سعیدپور
از میان حروف سیاه
-
عکاس: مریم سعیدپور
از میان حروف سیاه
-
عکاس: مریم سعیدپور
از میان حروف سیاه
-
عکاس: مریم سعیدپور
از میان حروف سیاه
-
عکاس: مریم سعیدپور
از میان حروف سیاه
-
عکاس: مریم سعیدپور
از میان حروف سیاه
-
عکاس: مریم سعیدپور
از میان حروف سیاه
-
عکاس: مریم سعیدپور
از میان حروف سیاه
-
عکاس: مریم سعیدپور
از میان حروف سیاه
-
عکاس: مریم سعیدپور
از میان حروف سیاه
-
عکاس: مریم سعیدپور
از میان حروف سیاه
-
عکاس: مریم سعیدپور
از میان حروف سیاه
-
عکاس: مریم سعیدپور
از میان حروف سیاه
-
عکاس: مریم سعیدپور
از میان حروف سیاه
-
عکاس: مریم سعیدپور
از میان حروف سیاه
-
عکاس: مریم سعیدپور
از میان حروف سیاه
-
عکاس: مریم سعیدپور
از میان حروف سیاه
-
عکاس: مریم سعیدپور
از میان حروف سیاه
-
عکاس: مریم سعیدپور
از میان حروف سیاه
-
عکاس: مریم سعیدپور
از میان حروف سیاه
-
عکاس: مریم سعیدپور
از میان حروف سیاه
از میان حروف شیاه / مریم سعیدپور
آدم با مقایسه این مجموعه و مجموعه آخر تهمینه منزوی نمیدونه بگه کدوم بده، کدوم بدتر. شاید کلا با بدتر و بدترین سر و کار داریم اینجا و در این گالری و ژانر عکاسی صحنه پردازی شده ایرانی.
شهاب