جسیکا دیموک: طبقه نهم (۲۰۰۷)
تصورش آسان است که او در سال ۲۰۰۴ با دوربین دیجیتال تازه خود و در حالیکه دانشجو بوده به گشت و گذار مشفول بوده و ناگهان یک ملاقات اتفاقی با موادفروشی پبش میآید و به دنبال آن در اپارتمانی به رویش گشوده شد تا او وارد سرزمین عجایب شود.
آپارتمان شماره ۴ غربی در خیابان بیست و دوم به نوعی به خانه دوم جسیکا بدل میشود. غاری تاریک، مملو از درد جانکاه سقوط و از دست رفتن. او به درون دنیایی وارد شده بود که در آن هروئین خدای زندگان بود. دنیایی جذاب برای یک عکاس جوان. این طور نیست؟ داشتن فرصت برای عکاسی از سقوط انسانها بر اثر استفاده از مواد مخدر، تماشا کردن مرگی که در اتاق جولان میدهد، دیدار از سرزمین رویاهای تقلبی. لذت بخش است. نه؟ به نظرتان درست است که از واژه لذتبخش برای آن استفاده کنیم؟ به نظرم بستگی دارد چگونه به آن نگاه کنید.
«طبقه نهم» سکویی بود بر روی یک ساختمان بلند که از آن میشد خیابان پنجم منهتن را تماشا کرد. جسیکا سه سال را در این سرزمین عجایب گذراند. قفلکردن حاصل از اعتیاد نمایشنامه بود و ۲۰ تا ۳۰ معتاد به هروئین که یک به یک یا وارد بشکه قیر میشدند یا از آن طرفش بیرون میافتادند، کارکاترهای نمایش. جسیکا اولین گواهی مرخصی دانشگاه را که او را به این زیستگاه موش و انسان کشاند را کاملا اتفاقی توصیف میکند، اما بعد از چند بار رفت و آمد و دادن چند عکس چاپ شده به مواد فروش که برای پارتیهایش روی دیوار بزند «اجازه گرفت که هر موقع خواست به آنجا برود.» اینگونه بود که همه چیز آغاز شد. سلطنت مطلقه را به دست آورده بود. آزادی مطلق در خلاقیت هنری. عکاسی از همآغوشیهای زامبیوار و ارضا کردنها کنار خیابان، عکاسی وسط دعوا و کتک کاری و دیوانهبازی به عنوان شاهدی برای رقص آرام آنان با شیطان در حالی که عشق مایع در رگهای آنها جاری میشود. آنجا هیچ چیز ممنوع نبود. جسیکا در این پایگاه مرکزی عجیب شاهد و تماشاگر ساختهشدن خرابهها بود، در این غار تاریک و کثیف خفاش ها در میان آسمان.
آیا میتوانید لذت و انتظارات و اعتیاد هنرمندانهای را که این دسترسی به کارت عبور مرور، به پناهگاه شرارت در منهتن به آدم میدهد تصور کنید؟ نظرتان درباره هیجان نتایج چاپشده عکاسی چیست؟ هوم! به نظرتان استفاده از کلمات لذت و هیجان اینجا درست است؟ بله! مسلما هیجان انگیز است. اما آیا من میتوانم در حالیکه داریم از این سوژه دردآور بشری حرف میزنیم از آن استفاده کنم؟ آیا میتوانیم به دلیل همه سقوطها و از بین رفتنهایی که جلوی چشمان جسیکا و جلوی «چشمان» دوربینش رخ داد نام دیگری بر روی آن بگذاریم؟ خب فکر کنم که میتوانم این را هم بگویم که مردم دوست ندارند در خیابان از سرعتشان کم کنند تا به لاشه یک ماشین تصادفی نگاه کنند یا در طول پوشش لحظه به لحظه بلایای طبیعی، چندان مایل به تماشای تلویزیون نیستند. بله! بگذارید برای عکاسمان به اینها بگویم «لذتبخش و هیجانانگیز». اما آن حسی که به ما در هنگام تماشای عکسهایش دست میدهد را چه بنامیم؟ لذت؟ حتی اگر سوژه مورد بحث فراتر از مهلک باشد؟ بله! مسلما لذت بخش است. حتی من میخواهم قدم فراتر از این بگذارم و بگویم عکس های جسیکا با وجود این درد استخوان خردکن نهفته در آنها کاملا زیباست. لذت و زیبایی میتواند در نمایش درد هم وجود داشته باشد. این زیبایی و لذت در حین نگاهکردن به درد آیا به این دلیل است که اینها آثاری هنری هستند؟ بله! احتمالا به این دلیل است که اینها آثار هنری هستند.
مشخص است که جسیکا به عنوان یک آدم کم کم عمیقا نسبت به بازیگران نمایشش احساس دلواپسی کرد. و آنجا بود که با واقعیت مواجه شد. او نمیتوانست آنها را تغییر دهد، آنها را نجات دهد و آنها نمی توانستند خودشان را نجات دهند. او بدون اینکه کاری از دستش بر بیاید سقوط این آدمها را نظاره میکرد. مسلما دیوانهوار از آنها مراقبت میکرد. همه ما آدمیم و آدمهای چنین کارهایی میکنند. ما به مسائل اهمیت میدهیم و میخواهیم آنها را عوض کنیم. خیلی دوست داریم که کمک کنیم.
نهایتا اما هیچ پایان خوشی وجود ندارد.
نقش ما وقتی که یکی از هم نوعانمان درد میکشد چیست؟ تعهد ما در مواجهه با دیگران چیست؟ در مورد هنر چطور؟ هنر چه میکند؟ چه کاری باید بکند؟ چه زمانی روزنامهنگاری و ژورنالیسم به هنر بدل شد وقرار شد که با نام هنر به مستند سازی از چنین صحنههای برویم؟ شما چطور؟ آن مخاطبانی که در هنگام تماشای درد احساس هیجان میکنند چطور؟ آیا شما باید جوری این عکس ها را نگاه کنید که انگار هیچ وقت قرار نیست کاری بکنید؟ آیا لازم است واکنش شما در واقع همان کاری باشد که ما به آن میگوییم «نگاه کردن»؟
اینها سوالهای خوبی است.
-
عکاس: Jessica Dimmock
طبقه نهم
-
عکاس: Jessica Dimmock
طبقه نهم
-
عکاس: Jessica Dimmock
طبقه نهم
-
عکاس: Jessica Dimmock
طبقه نهم
-
عکاس: Jessica Dimmock
طبقه نهم
-
عکاس: Jessica Dimmock
طبقه نهم
طبقه نهم - جسیکا دیموک
وه!
هومنچه دلى داشته عكاس!شايدم اسمش چيز ديگه اى باشه
و ممنون از اين ترجمه زيبا.ضربان داشت.جون داشت.
اسم دوستانى كه زحمت ترجمه رو ميكشن حتما بياريد مگر اينكه خودشون نخوان
عالى بود و بازم مرسى
-
عکسخانه:
ممنون از توجه شما - در مورد قیدکردن اسامی مترجمها هم خدمتتون عرض شود که چند تن از دوستان که در چند نوبت در هفته از مطالبشون در سایت استفاده میشود رای همه مطالب اسامی آورده نمیشود. این مطلب هم که اسم مترجم نیامده به ترجمه شهاب شهسواری است.