گفتگو با مجید سعیدی پیرامون عکاسی جهان و ایران
پیمان یزدانی گفتگو ۱۳۹۳/۱۲/۲۲

گفتگو با مجید سعیدی پیرامون عکاسی جهان و ایران

مجید سعیدی پس از مواجهه با محدودیت‌هایی برای عکاسی در ایران، چند سالی در افغانستان اقامت کرد و در این کشور جنگ‌زده از زندگی روزمره‌ی مردم پس از جنگ عکاسی کرد. مجموعه آثار او از افغانستان توجه جهانی زیادی را به خود جلب کرد و جوایز بسیاری را به دست آورد. در نهایت این مجموعه در قالب کتاب Life in War منتشر شد. او را در حاشیه جشنواره Etica ایتالیا ملاقات کردم، روزی که جایزه‌ی بهترین مجموعه عکس در مسترز را از این جشنواره دریافت کرد.

بعضی از خبرگزاری‌های معتبر دنیا به تازگی روندی را در پیش گرفته‌اند مبنی بر این‌که تحریریه عکس خود را کاهش دهند و بیشتر متکی بر عکس‌ها و ویدئوهای فرستاده شده از طرف شهروند-خبرنگارها باشند. شما این روند را چگونه می‌بینید؟

در حال حاضر به خاطر تولید پرشمار عکس‌، دنیا از تصویر اشباع شده است. بحث فقط مربوط به حضور شهروند-خبرنگار نیست. خیلی از مردم با گوشی‌های تلفن و دوربین‌های غیرحرفه‌ای عکاسی می‌کنند و عکس‌های رنگی یا سیاه‌ و سفید خوبی می‌گیرند. خیلی‌ از انها عکاسی مستند می‌کنند. تصویر زیاد چه ویدئو و چه عکس.

بخش مهمی از تعدیل‌ها به خاطر مشکلات اقتصادی خبرگزاری‌ها است و نه به خاطر شهروند-خبرنگارها. شما هیچ‌وقت در خبرگزاری معتبری مانند رویترز، آسوشیتدپرس یا گتی‌ایمیجز موردی را نخواهید دید که کار عکاسان غیرحرفه‌ای را رایگان استفاده کنند. بخشی از عکس‌های خبری مهم دنیا در قرن بیستم و بیست‌و‌یکم با موبایل یا دوربین‌های کامپکت گرفته شده که اتفاقا تصاویر تکان‌دهنده‌ای هم هستند. اما این تصاویر محدود و به ‌اندازه انگشتان دو دست هستند. مثلا هواپیمای امریکایی که در حال سقوط بود که توسط فردی که در حال عکاسی از یک پرنده بوده، این صحنه را ثبت کرد. ولیاین اتفاقات خیلی محدود بودند و در بقیه‌ی موارد این عکاسان حرفه ایی بوده‌اند که صحنه‌ها را ثبت کرده‌اند.

شهروند-خبرنگار کار خودش را انجام می‌دهد و عکاس حرفه‌ای هم در جایگاه خودش به نظر من ، دلایل اقتصادی باعث بروز این اتفاقات می‌شود.

عکاسی با موبایل پررنگ‌تر از پیش شده است، به عنوان مثال مجله تایم پنج‌ عکاس را مامور کرد تا از طوفان ‌سندی برای صفحه اینستاگرام تایم عکاسی کنند. با این تغییر نگرش در ابزار عکاسی موافقید؟

من این را برای بار اول است که می‌شنوم. شاید خود خبرنگار این قضیه را پیشنهاد داده است و خواسته با موبایل عکاسی کند. بعید می‌دانم تایم پیشنهاد این قضیه را داده باشد. خیلی اعتقادی ندارم که وقتی امکان عکاسی با دوربین وجود دارد، با موبایل این کار انجام پذیرد. من با موبایل عکاسی می‌کنم اما به‌عنوان تفریح نه حرفه‌ام. کمپانی‌هایی مانند اینستاگرام و فیسبوک با پرداخت هزینه‌هایی به عکاسان بزرگ تلاش می‌کنند عکاسی با موبایل را ترویج کنند. این داستان را شنیده‌ام و در جریانش هستم. به هرحال عکاسی با موبایل خیلی خوب و قابل توصیه‌کردن به هر کسی است چون سواد بصری و حافظه‌ی تصویری مردم عادی را ارتقا می‌دهد. عکاسی با موبایل خیلی موضوع خوبی برای سرگرمی است. و البته ممکن است به زودی از این راه مشاغل سود اوری شکل بگیرد

پس شما فکر می‌کنید با حضور شهروند-خبرنگارها و گسترش عکاسی با موبایل، هیچ‌‌گاه جایگاه عکاسان خبری حرفه‌ای تهدید نخواهد شد؟

نه، چرا باید این اتفاق بیفتد. قبل‌تر هم وقتی اینترنت عمومی شد، خیلی‌ها اینترنت را تهدیدی برای ژورنالیسم و عکاسی خبری می‌دانستند اما اتفاقی نیفتاد. بعد، دوربین دیجیتال وارد شد و باز گفتند عکاسی خبری به پایان رسیده اما این اتفاق نیفتاد و اتفاقا کیفیتش بهتر شد. الان هم خیلی‌ها ترویج دوربین‌های موبایل را تهدیدی برای عکاسی خبری می‌دانند اما من مخالفم و این اتفاق را یک قدم به‌جلو می‌دانم. عکاس تکلیفش معلوم است و باید یک تفکر پشت کارش داشته باشد. شما دیگر نمی‌توانی با چند تک‌عکس خوب ادعای عکاس بودن بکنی چون این تک‌عکس‌ها را هر شهروندی  در طول عمر خود می‌تواند با موبایل و دوربین کامبکتش بگیرد. فرق عکاس با دیگران این است که عکاس باید ایده‌ و تفکر پشت کارهایش داشته باشد و مولف باشد به همین دلیل شاید بشود گفت که تاریخ مصرف تک‌عکس  برای عکاسان زبده به پایان رسیده و کسی با تک‌عکس نمی‌تواند ادعای عکاس‌بودن بکند. عکاس باید ایده داشته باشد، نویسندگی و عکاسی بلد باشد تا بتواند داستان‌پردازی کند.

به تازگی مولتی‌مدیا و ویدئو در خبرگزاری‌های معتبر بعنوان یک وسیله‌ی موثر در خبررسانی مورد استفاده قرار می‌گیرد و خیلی از عکاسان خبری در حال یادگیری نحوه‌ی استفاده از مدیوم ویدئو هستند. شما به شخصه این دغدغه و روند را در درون خودتان احساس کردید تا بخواهید از ویدئو در کارهایتان استفاده کنید؟

با این روند موافقم. من هم اگر این کار را یاد نگرفته‌ام، نشان‌دهنده‌ی نقص من است. یک هنرمند،عکاس یا فتوژورنالیست باید بتواند خودش را با تغییرات به‌روز کند. وگرنه از قافله عقب می‌ماند، همان‌طور که خیلی از عکاسان نتوانستند خودشان را با دوربین دیجیتال تطبیق دهند و بازی را باختند. به همین دلیل، ما باید همواره خودمان را به‌روز کنیم و یاد بگیریم و سیستم‌های چندرسانه‌ای را به‌کار ببریم چون مردم باهوش شده‌اند. سلیقه‌ی بیننده در جهان تغییر کرده و دیگر فقط عکس نمی‌تواند  مردم را به موضوعات جلب کند و همین قضیه لزوم استفاده از چندرسانه‌ای را بیشتر گوشزد می‌کند. به نظر من، بهترین راه برای موفقیت یک عکاس به روز شدن و حل‌نشدن در یک جریان خاص است.

باوری عمومی وجود دارد که پخش زیاد خبرهای ناگوار در نهایت تبدیل به یک امر عادی می‌کند. در سال‌های اخیر، گزارش‌های تصویری زیادی از افغانستان،عراق و آفریقا  مخابره شده که فاجعه‌های مختلف را به تصویر می‌کشند. به نظرتان این فراوانی به تصویر کشیدن این اتفاقات، قضیه را برای بیننده عادی نمی‌کند؟

نه فکر نمی‌کنم. زیرا هر تصویری پیام و اثربخشی خودش را دارد. هر عکاس وظیفه و نگاه خودش را دارد و اتفاقا هر چقدر یک تصویر بیشتر تکرار شود، به فهم موضوع کمک می‌کند. مثلا وقتی از هر ده نمایشگاه، نه نمایشگاه عکس‌های افغانستان را به تصویر می‌کشند، حافظه‌ی بیننده قوی می‌شود و باعث می‌شود بیگیری رابا کنجکاوی بیشتری عکس‌های جدید را ببیند.

شما در عکس‌هایتان به‌جای تصویر کشیدن جنگ، از رخدادها و پیامدهای جنگ عکس گرفتید .

من از ابتدا قصد این کار را داشتم. بخشی از عکاسان به دلیل علاقه و کارشان صرفا در فرانت لاین حضور دارند و برخی دیگر هم علاقه و کارشان به بعد از جنگ و حواشی  ان مربوط می‌شود. من  چند سالیست ترجیح دادم کمی عقب‌تر بایستم و سویه‌ی دیگر جنگ را ببینم. به نظر من، اتفاقات بعد از جنگ شاید به مراتب تلخ‌تر و فجیع‌تر از خود جنگ باشند. این تصمیم شخصی من بوده است. ما سال‌ها عکس‌های جنگ را دیده‌ایم. عکس‌های جنگ، سربازها، کشتار. به‌نظر من این عکاسی نسبت به پروژه‌ای که تمرکزش روی قربانیان و بازمانده‌های جنگ باشد، یک چیز دم‌دستی است. ما عکاس جنگ هستیم اما نباید فقط خود جنگ را ببینیم. انسانی‌تر این است که یک قدم عقب‌تر بایستیم و قربانیان اصلی را به تصویر بکشیم.

وقتی به تاریخ عکاسی جنگ نگاه می‌کنیم در ابتدا و به دلیل نبود امکانات و دوربین مناسب، عکاسان در نیمه اول قرن نوزدهم از اجسام و افراد ثابت عکاسی می‌کردند. اکنون و بعد از سالها، عکاس جنگ باید در چندصدم ثانیه نور، ترکیب‌بندی و چند عامل دیگر را به صورت هماهنگ در نظر بگیرد. یکی از عکس‌های مشهور شما در همین مجموعه زندگی در جنگ، سربازی را نشان می‌دهد که در میانه‌ی درگیری در حال پریدن از یک مانع است. چطور می‌توانید از عهده‌ی فشردگی و سرعت عکاسی جنگ بربیایید؟

در زمان‌های قدیم و به دلیل وجود دوربین‌های مکانیکی عکاسی سخت بود. الان به لطف دوربین‌های دیجیتال دیگر سختی‌ای باقی نمانده است. ما باید نگاه تیزبین عکاسان قدیمی مانند کاپا یا دان مک کالین را تحسین کنیم که توانستند در دوره‌ی نگاتیو چنین عکس‌های ارزشمندی بگیرند. الان عکاسی جنگ کار راحتی است. دوربین‌ها تا دهها فریم در ثانیه را ثبت می‌کنند و دیگر مشکلی برای ثبت لحظه وجود ندارد.

 

  

بخشی از جریان فکری در عکاسی مستند معتقد است که عکاس باید حقیقت را ثبت کند. به نظر شما، آیا واقعا چنین وظیفه‌ای بر دوش عکاس است؟

عکاس مانند یک چشم سوم و واسطه عمل می‌کند و حق دخل و تصرف در موضوع ندارد. مثلا الان که من نمایشگاهی از افغانستان در اینجا برگزار کرده‌ام باعث شده‌ام تا مردم ایتالیا برای اولین بار سبک و نوع زندگی مردم افغانستان را ببینند و این جریان کمک می‌کند  تا مردم با اتفاقات نقاط دیگر جهان آشنا شوند. در واقع من یک راوی‌ هستم که مردم را از رخدادهای مکان‌های نادیده‌ی جهان مطلع می‌کنم. همین.

یک تناقض بزرگ در زندگی بسیاری از عکاسان بزرگ دنیا این است که عکس‌هایشان از یک فاجعه یا جنگ، مشهور می‌شود و جوایزی را برایشان در پی دارد. شما هیچ‌وقت با لحظه‌ای روبرو شدید که در حال عکاسی از یک اتفاق دردناک به این قضیه فکر کنید که عکس من چه کمکی به این سوژه‌ها خواهد کرد؟

من همیشه این قضیه را در نظر دارم. وقتی از یک واقعه عکاسی می‌کنم، تنها به بازتابش فکر می‌کنم. این‌که انسان‌های دیگر چطور به عکس‌های من نگاه خواهند کرد، این عکس‌ها چه تاثیری خواهند گذاشت. اصل هدف من از عکاسی این است و جز این به چیزی فکر نمی‌کنم.

 

 

نکته‌ای که در عکس‌های این مجموعه مشهود است، ارتباط قوی شما به‌عنوان عکاس و سوژه‌ها است. از تصاویر مشخص است که ثبت آن لحظات کار یک لحظه یا چند روز نبوده است. می‌توانید کمی توضیح دهید چطور توانستید با سوژه‌هایتان ارتباط برقرار کنید؟

یکی از مواردی که همیشه رعایت ‌می‌کنم، عدم نگاه بالا به پایین به سوژه هاست. از هیچ طرفی به آن‌ها نگاه نمی‌کنم. سعی می‌کنم هم‌سطح آن‌ها باشم. به سوژه‌ها احترام بگذارم و آن‌ها را جزیی از خودم بدانم. علاوه بر این، افغانستان از لحاظ فرهنگی به ایران نزدیک است و به همین دلیل من کار راحت‌تری داشتم. اما دلیل اصلی این بود که توانستم به آن‌ها نزدیک شوم، اعتمادشان را جلب کنم، با سوژه‌ها دوست شوم به‌طوری که من را جزو خودشان بدانند.

چند وقت پیش کتابی چاپ شد از عکاسانی که بنا به دلایلی متفاوت در یک لحظه‌ی خاص، از گرفتن عکس از سوژه‌‌ی مورد نظرشان خودداری کردند و شاتر را نزدند. شما در این چندسالی که در افغانستان عکاسی می‌کردید یا در دوره‌های قبلی، هیچ‌وقت با این حس روبرو شدید که بخواهید به‌جای عکس گرفتن فقط تماشا کنید.

خیلی وقت‌ها اتفاقاتی را از دست دادم. دیر رسیدم یا نتوانستم عکس خودم را بگیرم اما هیچ‌وقت نشده که بتوانم عکسی را بگیرم و نگیرم. اصلا دلیلی ندارد که موقعیت عکس گرفتن را داشته باشم و تماشا کنم. ولی مثلا وقتی در لیبی بودم، قذافی را دقیقا در کوچه‌ای گرفتند که من روز قبلش آن‌جا قدم می‌زدم. طبیعی است که دوست داشتم آن روز آن‌جا باشم و آن‌ها را بگیرم که نشد.

شما  سال‌ها به‌عنوان عکاس در ایران مشغول به فعالیت بوده‌‌اید و سابقه‌ی دبیری عکس خبرگزاری‌ و روزنامه های مختلف را در دوره‌ای در دهه هفتاد و هشتاد در کارنامه کاری خود دارید. بعضی از تحریریه‌های عکس آرشیو‌های درخور توجهی تهیه کرده‌ند و همچنین بحث حق  پرداخت برای گزارش تصویری جایگاه خودش را پیدا کرد. با چنین پیشینه و تجربه‌ای، موقعیت عکاسی خبری حال حاضر در ایران را در چه وضعیتی می‌بینید؟

ما گذشته خیلی شاخصی در عکاسی خبری نداریم. در بعضی از دوره‌ها تجربیاتی داشته‌ایم. هم خود من و هم عکاسان دیگر قبل و بعد از من دست به تجربیاتی زده‌ایم و در مواردی نوآوری‌هایی که از غرب می‌آمد را در ایران تجربه می‌کردیم. اما بطور کلی عکاسی خبری در ایران رشد چندانی نداشته زیرا عکاسی خبری وابسته به مطبوعات است و مطبوعات باید مستقل باشند. در ایران مطبوعات مستقل نداریم. خود این قضیه به این بازمی‌گردد که روزنامه‌خوان حرفه‌ای نداریم و به همین طریق روزنامه‌نگار و سردبیر حرفه‌ای نداریم. به همین دلیل نمی‌توان توقع داشت با این کمبودها عکاس خبری حرفه‌ای داشته باشیم. این وظایف به هم وابستگی زیادی دارند. وقتی روزنامه حرفه‌ای نداریم و حق کپی‌رایت رعایت نمی‌شود و عکس‌ها از منابع مختلف استفاده می‌شود و روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها علنا اظهار می‌کنند عکاس لازم ندارند، چطور می‌توان از عکاس خبری انتظار کار حرفه ای داشت. در صورت استفاده از عکاس هم انتظار دارند عکاس بیشتر تزیین‌دهنده‌ی صفحات روزنامه باشد. در نهایت، چیزی به عنوان خبرنگار و عکاس حرفه‌ای در ایران وجود ندارد. در ضمن، دولت همواره به خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها پول می‌دهد  و به همین دلیل چشم آنها همیشه به سمت دست دولت و حکومت است.

چندوقت پیش عکاس اصفهان ایسنا در هنگام عکاسی از اعتراض به ماجرای اسیدپاشی بازداشت شد. این اولین بار نیست و همواره عکاسان در خطر دستگیری و ضبط شدن دوربین‌ هستند. نگاهتان به این قضیه چگونه است؟

چندسالی است که این اتفاقات رخ می‌دهند. بخشی ازبدنه حکومت از عکس وحشت دارد و برای من بعنوان یک عکاس باسابقه عجیب است که حکومتی که چنین اقتدار قابل توجهی دارد، از یک عکاس واهمه داشته باشد. چرا عکاسی مانند آریا جعفری که از یک مراسم خبری و اعتراضی عکاسی کرده و وظیفه‌اش را انجام داده است باید دستگیر شود. این تجمع در جلوی دادگستری اصفهان و مقابل نیروهای انتظامی انجام گرفته است. اگر اتفاق خلاف قانونی انجام شده، باید معترضین دستگیر می‌شدند، اما چرا باید عکاس مراسم دستگیر و زندانی شود. این قضیه نشان می‌دهد بخشی از حکومت از عکاسان ترس و واهمه دارد که این قضیه اصلا خوب نیست. اگر قرار باشد به عکاسی خبری نگاهی امنیتی وجود داشته باشد، همین عکاسی خبری غیرحرفه‌ای هم دچار مرگی دردناک خواهد شد.

انجمن صنفی عکاسان به‌گونه‌ای می‌تواند نقش یک رابط را میان عکاسان و دولت یا حکومت ایفا کند. به نظر شما آیا انجمن صنفی در حال حاضر چنین رویکردی را از خود نشان می‌دهد.

این قضیه دو بخش دارد. این‌که نظر من در مورد انجمن چیست و این که آیا انجمن می‌تواند کاری در این زمینه انجام دهد یا خیر. وقتی نهادهایی وجود دارند که تصمیم‌گیرنده هستند و به دولت هم پاسخگو نیستند و این توهم را دارند که عکاسی به مثابه جاسوسی‌کردن است، نه‌تنها از انجمن عکاسی که از رییس‌جمهور هم کاری بر‌نمی‌آید. در عین‌حال که حکومت انجمن‌های صنفی را جدی نمی‌گیرد این انتظار از انجمن وجود دارد که کمی فعال‌تر ظاهر شود. قبل‌ترها انجمن صنفی روزنامه‌نگاران برای هر اتفاق و رویدادی بیانیه می‌داد و در اندازه‌ی خود اثرگذار بود اما حالا انجمن صنفی عکاسان همان بیانیه را هم نمی‌دهد. اما بنظرم این‌قدر مشکلات زیادی وجود دارد که انجمن عکاسان کار خاصی نمی‌تواند انجام دهد.

خوب شما با توجه به تغییر دولت، چه رویکردی را می‌توانید به وزارت ارشاد پیشنهاد دهید تا عکاسی خبری ایران بتواند کمی فاصله‌ی خود را با عکاسی خبری روز دنیا کم کند.

ما عکاسان خبری و مستند بسیار خوبی داریم. عکاسانهنرمند هوشمند و تیزبین ایرانی خیلی زیاد است. عکاسان ایرانی جسارت وخلاقیت های خاصی دارند ولی تا زمانی که مطبوعات حرفه‌ای نداشته باشیم، کاری  نه از من، نه از شما و نه از حکومت برنمی‌آید. چون شاهرگ عکاسی و مطبوعات در دست دولت است. دولت اگر پول حاصل از نفت را به خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها ندهد، آن‌ها باید فعالیت‌شان را تعطیل کنند. الان دو تا از چهار خبرگزاری معتبر ایران توسط نهادهای نظامی و با پول نفت اداره می‌شوند. کار اشتباهی را بنا گذاشتیم و روی این کار اشتباه تاکید می‌کنیم. از آن طرف، روزنامه و خبرگزاری را معتاد خود می‌کنیم و خبر و عکس را مجانی در اختیارشان می‌گذاریم. این اتفاق کجای دنیا اتفاق می‌افتد. اما در ایران با پول نفت این اتفاق می‌افتد و نهادهای مربوطه هم انتظار دارند تا سیاست‌هایشان در روزنامه یا خبرگزاری مربوطه اجرا شود. شما همین امروز و یک‌نفره می‌توانید به تنهایی یک‌روزنامه را به روی دکه‌های مطبوعاتی ببرید. سایت‌ها و خبرگزاری‌هایی داریم که اخبار را به‌صورت رایگان در اختیار شما قرار می‌دهند و شما به راحتی می‌توانید اخبار را ذخیره کنید و به صورت عکس، خبر، مقاله و غیره در روزنامه خودتان منتشر کنید.

 

 

این‌روزها جشنواره‌های عکاسی بی‌شماری در ایران برگزار می‌شوند. با موضوعاتی متنوع و هیئت داورانی که انگار از یک جشنواره به جشنواره دیگر منتقل می‌شوند. علاوه بر این، اخیرا انتقاداتی از سوی عده‌ای از عکاسان به داوران جشنواره عکس موبایلی شده بود که آن‌ها را متهم به عدم شناخت نسبت به عکاسی با موبایل می‌کرد. از سوی دیگر، بیانیه‌های دعوت اکثریت جشنواره‌ها مشابه به هم هستند و در یک قالب ثابت نوشته شده‌اند. آیا شما با این روند جشنواره‌ها موافقید؟

من این‌پدیده‌ها را  یک مشکل ریشه‌ای می‌دانم. عکاسی ما حرفی برای گفتن ندارد. البته خودمان ممکن است به‌به و چه‌چه کنیم اما در واقعیت ما جایگاهی نه در عکاسی مستند، نه عکاسی خبری و نه عکاسی هنری نداریم. اگر فردی در یک فستیوال بین‌المللی برنده می‌شود، نشان‌دهنده‌ی جایگاه عکاسی ایران نیست. جایگاه، یعنی عکاسان دیگر کشورها که عکس‌هایشان در بهترین گالری‌های دنیا نمایش داده می‌شود، در بهترین آژانس‌های خبری عضو هستند و طبق یک روال مشخص در حال پیشرفت هستند. و روزانه صد ها مقاله و نقد منتشر میکنن  صدها کتب عکاسی و هنری موزه‌های هنری و هزاران فعالیت دیگر که هیچکدام در ایران اتفاق نمی افتد حالا و با توجه به این وضعیت، چگونه ما بیشترین تعداد فستیوال عکاسی در دنیا را داریم؛ از فستیوال نخ قالی تا فستیوال عکس دست سوم. این تعداد فستیوال به چه دردی می‌خورد. چه اتفاقی قرار است رخ دهد. یک‌دوره‌ای هر اتفاق فرهنگی یک رویداد مثبت برای هنرمندان تلقی می‌شد اما الان این قضیه برعکس است. شرکت‌ها یا نهادها در صدد جمع‌آوری عکس و آرشیو هستند و به همین دلیل دست به برگزاری فستیوال می‌زنند. مثلا شرکت پتروشیمی ایکس نیاز به عکس دارد پس یک جشنواره عکس با موضوع پتروشیمی و نفت برگزار می‌کند و یک سکه هم جایزه می‌دهد. تمام عکاسان هم عکس‌های آرشیوی‌شان را می‌فرستند. یک‌مجموعه عکس جمع ‌ می‌شود و یک سکه داده می‌شود بعد هم فکر می‌کنند اتفاق بزرگی رخ داده است. برخی از این جشنواره های کلاهبرداری و شیادی است.

از طرف دیگر، بحث داوری پیش می‌آید.. خیلی از عکاسان و داوران ما خودشان را به‌روز نمی‌کنند و حتی از لحاظ تکنولوژیکی سعی نمی‌کنند عوض شوند. خیلی‌ از این عکاس‌ها در ورکشاپ‌هایشان می‌نشینند و آثار عکاسان دهه‌ی هفتاد و هشتاد میلادی را به خورد جوانان علاقمند می‌دهند. شما در کدام ورکشاپ می‌توانید این همه توجه و تمرکز روی عکاسان قدیمی را ببینید. عکس‌های قدیمی جایگاه خودشان را دارند اما این‌قدر عکس تولید شده و شیوه‌های نوین  که خلاقیت خلق شده و عکاسان خوب چهره شده‌اند که نیازی به این حجم از رجوع به عکاسان قدیمی نیست. تعدادی از داوران به اشتباه و براساس رابطه انتخاب می‌شوند و عکس‌های جوانانی که طبق تکنولوژی و پیشرفت‌های اخیر عکاسی می‌کنند را حذف می‌کنند. قبول دارم که داوری امری سلیقه‌ای است ولی داوری که خودش را با پیشرفت‌ها تطبیق نمی‌دهد باید قبول کند سلیقه‌ی ضعیفی دارد. بعد، این انتخاب باعث می‌شود عکاسان جوان به بیراهه بروند چون فستیوال‌ها در دنیا همیشه یک مقیاس هستند. شما آثارتان را به فستیوال‌ها می‌فرستید تا متوجه شوید در عکاسی در چه جایگاهی هستید. وقتی جشنواره‌ها و داوری‌ها ضعیف هستند، ارزش‌گذاری‌ها اشتباه خواهند بود و متعاقب آن آدم‌هایی که از عکاسی و هنر سررشته‌‌ای ندارند به دلیل قرار گرفتن در جایگاه بالا، احساس عکاس‌بودن می‌کنند. این به بیراهه رفتن است. به هر حال این اتفاقات در ایران رخ می‌دهند و کاری هم نمی‌شود کرد. کسی به حرف من و امثال من داوری‌ها را تغییر نمی‌دهد. این اتفاق سالیان سال است که رخ می‌دهد و همین‌طور هم ادامه خواهد داشت.

در ادامه این صحبت‌ها، جشنواره‌های عکاسی بین‌المللی زیادی در اطراف ایران برگزار می‌شوند و جوایز زیادی را به اکثر شرکت کنندگان در قالب مدال یا نشان افتخار می‌دهند. شبکه‌های اجتماعی در زمان این جشنواره‌ها پر می‌شود از عکاسانی که چند مدال یا نشان را از هیئت داوری گرفته‌اند. به نظر شما آیا این جوایز  و مدال‌ها می‌تواند نشان‌دهنده‌ی پیشرفت یک عکاس باشد.

همانطور که گفتم فستیوال‌ها در تمام دنیا و همه رشته‌های هنری نشان‌دهنده جایگاه هنرمند در دنیای هنر هستند و افراد برای رقابت با رقبایشان و شناخت جایگاهشان در جشنواره‌ها شرکت می‌کنند. همین حرکت نشان‌دهنده‌ی جسارت و شجاعت هنرمند است که خودش را در معرض رقابت قرار می‌دهد. خیلی از عکاسان هستند که اهل شرکت در هیچ جشنواره‌ای نیستند. مهم شرکت‌کردن یا نکردن نیست. قضیه‌ی اصلی حاضر به قضاوت گذاشته شدن آثارت به‌عنوان یک هنرمند در کنار دیگر آثار است تا اصطلاحا اثر چوب بخورد. من به فستیوال‌های ایران کاری ندارم که خیلی‌ها عقیده دارند براساس باندبازی و پارتی بازی است. همه می‌گویند این وفضا وجود دارد اما من نمی‌خواهم وارد این مبحث شوم. اما در مورد سوال شما، در تمام دنیا فستیوال ضعیف زیاد وجود دارد. فستیوال‌های خوب و درجه یک انگشت‌شمارند اما فستیوال‌های درجه سه و چهار خیلی زیادند. این مسابقات در تمام هنرها یکسان است. جایزه گرفتن در جشنواره استانی یا عکس با یک موضوع خاص نشان‌دهنده‌ی هیچ نکته‌ی خاصی در مورد عکاسی شما نیست. شما در حد همان داورهای آن جشنواره ها جایگاه خواهید داشت. من وقتی بیست‌ساله بودم در فستیوال ورلدپرس که بسیار معتبر است شرکت کردم و رد شدم. اما همان عکس‌ها را در آساهی‌شیمون شرکت ‌دادم و به تعداد عکس‌هایم، مدال دریافت ‌کردم. و بعد از مدتی که در این جشنواره‌های ضعیف شرکت می‌کردم، متوجه شدم در حال انجام چه اشتباهی هستم. چون این برنده‌شدن‌ها و مدال‌ها باعث می‌شود هنرمند یا عکاس دچار غرور کاذب شود. در هنرهای فردی مثل نقاشی، عکاسی یا .......خیلی سخت است چون در این زمینه‌ها به‌راحتی هنرمند می‌تواند احساس کند با دریافت چند جایزه، جایگاه خاصی پیدا کرده است و دچار توهم شود. روزی که هنرمند دچار این احساس شود و فکر کند کارهایش خیلی قوی‌اند، روز مرگش است. مرگی که باعث می‌شود دیگر پیشرفت نکند و درجا بزند. در اطراف کشور ما از این نوع فستیوال‌ها زیاد است مانند فیاپ، فستیوال‌های متفرقه در آمریکا ،عکاسی سلطنتی چی چی و صدها فستیوال دیگر که ارزشی برای آدم‌های حرفه‌ای ندارند. اگر دوستانی این مصاحبه را می‌خوانند و نسبت به حرف‌های من معترض هستند، به حرف من هم توجه نکنند. اگر عکاسان جوان می‌خواهند جایگاه یک فستیوال هنری را متوجه شوند، به افراد شرکت کننده در آن فستیوال نگاه کنند تا مقیاس قضیه را درک کنند. مثلا در ورلدپرس اگر لیست افراد شرکت‌کننده را ببینید با افرادی مشهور از لحاظ کیفیت کارشان روبرو می‌شوید. عکاسان نامی زیادی حتی از مگنوم در این جشنواره شرکت می‌کنند. یا امسال در جشنواره «Photo Awards» عکاسان بزرگی از مگنوم شرکت کرده بودند. نظر من ملاک نیست، ولی وقتی افراد شرکت کننده در جشنواره‌ها را ببینید، متوجه کیفیت خود جشنواره هم می‌شوید. وقتی پانصد عکاس خبرگزاری‌های معتبر دنیا در یک جشنواره شرکت می‌کنند، این نشان دهنده جشنواره از لحاظ کیفی در سطح بالایی قرار دارد و مکان مناسبی برای محک خوردن است. اما چه کسی در فیاپ شرکت می‌کند. بروید و تاریخچه‌ی دوره‌های فیاپ را بگردید تا متوجه شوید چند عکاس معتبر در این جشنواره شرکت کرده‌اند.  یک آقای بلژیکی  که یک جشنواره محلی تاسیس کرده و بعدتر به فکر زدن شعبه‌های مختلف این جشنواره در نقاط مختلف دنیا افتاده است. دقیقا مثل فروشگاههای زنجیره ایی. بعد هم روبان  و مدال به تعداد زیادی از شرکت کننده اهدا می‌شود. قرار نیست کسی را زیر سوال ببریم. ما می‌خواهیم جوانان و علاقمندان عکاسی ایران رشد کنند. اما با این داستانی که من می‌بینم و برخی از عکاسان جوانی که به سرعت جوگیر می‌شوند و با یکی دو جایزه احساس عکاس بودن می‌کنند، این پیشرفت اتفاق نمی‌افتد. عکاسان باید دقت کنند چه اتفاقاتی پیرامون‌شان در حال رخ دادن است. آیا عکسی که در این فستیوالها جایزه میگیرد، ارزش تصویری در خودش دارد یا خیر.

برخی از فستیوال‌های خارجی از فستیوال‌های داخلی ما ضعیف‌ترند. بنابراین اگر عکاسان می‌خواهند پیشرفت کنند باید تلاش کنند. هر عکاسی یک بیوگرافی دارد. شاید بتوان در محله یا شهر خودمان با این جشنواره‌ها باعث افتخار شد اما کسی در محافل معتبرعکاسی به این جایزه‌های رنگارنگ فستیوال‌های ضعیف اهمیتی نمی‌دهد.

الان خود شما چند سال خارج کشور زندگی کردی و مطالعه کردی و دیدی آمدی بیرون از کشور ایا ذر اینجا کسی اسمی از این فستیوال ها میبرد؟. به خاطر این‌که این جشنواره جایگاهی ندارد. حالا شاید کسی جایزه را بگیرد و در استان یا محله‌اش پز مدال سبز یا روبان آبی‌اش را بدهد اما در نهایت و برای پیشرفت باید بیشتر تامل کرد و قبل از شرکت در جشنواره‌ها، جایگاهشان را بررسی کرد.

تاریخ جشنواره‌های عکاسی در ایران را که نگاه کنیم، یا فستیوال‌ها به موسسه یا نهادی قوی و ثروتمند مانند شهرداری وابسته بودند و فعالیت می‌کردند و بعد از چند سال به دلیل قطع‌شدن حمایت آن نهاد، برگزار نشده اند یا این‌که خصوصی بوده‌اند و به دلیل تامین نشدن نیازهای مالی از بین‌رفته‌اند. شما چه راهکاری دارید تا یک جشنواره‌ی مستقل ایرانی بدون نیاز به حمایت مالی نهادها بتواند پا بگیرد و مثل خیلی از فستیوال‌های خارجی بتواند هرساله مراسم برگزار کند.آیا اصلا چنین چیزی در ایران عملی خواهد شد.

- نه، فکر می‌کنم بشود. بزرگترین فستیوال عکس ما دوسالانه است که هر دوره داستان و حواشی دارد. این که چطور داورانش انتخاب شوند، چطور رشته‌هایش مشخص شوند. ما هنوز سر این بزرگترین فستیوال دولتی ایران مشکل داریم، دیگر وای به حال بقیه. به نظرم، مشکل عکاسی ایران فستیوال نیست. مشکل اصلی اساتیدی هستند که خودشان را به‌روز نمی‌کنند و در حال درجا زدن هستند و با پیله‌ی استاد‌ بودن جوان‌ها را دارند به عقب می‌کشانند. عکاسی ایران باید به‌روز شود. مشکلات زیادی وجود دارند. دروازه‌های ایران باید به روی هنرمندان و عکاسان خارجی باز شود تا به جوان‌ها راه و روش درست عکاسی کردن را یاد دهند. من هم اگر از ایران خارج نمی‌شدم، مثل خیلی‌های دیگر می‌نشستم و در همان پیله‌ی استادی فرو می‌رفتم. هم خودم احمق بودم و هم دیگران را به احمق‌بودن تشویق می‌کردم.

هنوز سیلابس‌ دروس عکاسی که در دانشگاه‌های ایران تدریس می‌شود، براساس عکاسی آنالوگ است. اساتید قدیمی به شدت از عکاسی آنالوگ حمایت می‌کنند و بر همان اساس تدریس می‌کنند.مطالب آن گونه که باید و شاید با ورود عکاسی دیجیتال به روز نشده‌اند.به نظر شما، آیا یک نوسازی یا تغییر نگرش در میان اساتید قدیمی عکاسی احساس نمی‌شود.

صد در صد نیاز وجود دارد . اما چه کسی گوش می‌کند. همه فکر می‌کنند ریش‌سفیدند و در زمینه‌ی خودشان بهترین‌اند و از آن‌ها بهتر وجود ندارد. شما فکر می‌کنید حرف من چیزی را عوض می‌کند. خیر، نمی‌کند و این‌ها راه خودشان را ادامه می‌دهند. اما خوبی دنیا امروز ما با وجود اینترنت، دیگر نمی‌شود جوان‌ها را خر فرض کرد. جوان‌ها حالا دیگر می‌دانند راه و رسم زندگی درست چه چیزهایی است.  جوانان امروز  قبل از عکاسی فسلسفه می خوانند ادبیات  را دنبال می کنن و فیلم میبینند  جوان‌ها می‌دانند وقتی مجله معتبر تایم ماهی یکی دوبار به عکاسی به موبایل می‌پردازد و از آن‌طرف کسی دیگر به عکاسی آنالوگ توجه نمی‌کند، وقتی هر روز یک نگاه جدید به وجود می‌آید، وقتی عکس فلو، زمانی یک نقص محسوب می‌شده اما الان تصویر فلو در یک مجموعه نشان‌دهنده‌ی ادامه‌دار بودن روایت است، وقتی جوانی در روستاهای ترکیه از اسطوره‌های عکاسی ما که کتاب‌های زیادی هم دارند، بهتر ترکیب‌بندی را می‌شناسد و خوب عکاسی می‌کند، دیگر در هنر امروز اسطوره  نداریم، زمانیکه تعداد هنرمندان به شدت‌ زیاد شده و در همه‌جا پیدا‌ می‌شوند، دیگر نباید به عقب برگشت و نباید گذشته را تکرار کرد. ما باید هر روز و هر روز خودمان را به‌روز کنیم و به جلو حرکت کنیم.

 

  

عکس کاور: از مجموعه «زندگی در جنگ» مجید سعیدی 

ممنون از سایت وزین عکسخانه یابت تهیه و انتشار این مصاحبه و خسته نباشید به مجید سعیدی عزیز

عباس عزیزپور

در مورد جشنواره های عکاسی ، مشخصا تمامی عکاسان درجه یک و آزاد ، تمامی هنردوستانی که درگیر زدوبند نیستند حرفشان همین است، شیاد بازی عده ای از عکاسانی که با رابطه برای خود جایگاهی دست و پا کردند.

وحید سهراب نژاد

عالی بود
کلی لذت بردم
جدیدا یک جمله ازایشون در فیس بوک خوندم ای کاش اینجا هم میگفتندو بیشتر توضیح میداد که رابطه جای هنر را گرفته در برخی از جاها واقعا همینطور شده

مهشید رضاپور