«فانوس دریایی»؛ مگان بادی
رابطه بین رسانه عکاسی با هنرهای دیگری همانند ادبیات، مجسمهسازی، سینما وغیره در دهههای اخیر بهخصوص از زمانیکه عکاسی دیگر بر اساس شاخصههای مدرن خود باز تعریف نمیشود، به امری عادی تبدیل شده است. شاخصههایی که در آن عکاس را ملزم به استفاده از یک سری قواعد از پیشتعیینشدهای همچون اعتقاد عکاس به پذیرفتن واقعیت، پرداختن به نمادپردازی و دوریکردن از روایت و داستانسازی، پرداختن به موضوع زمان به عنوان عنصری مهم در ثبت اتفاقها و... میکرد. اما از دهه ٦٠-٥٠ به بعد در آمریکا و اروپا با بهوجودآمدن نظریههای مختلف در زمینههای روانشناسی، جامعهشناسی و غیره و ترکیب آن با رویکردهای عکاسی، هنرمندانی را به وجود آورد که دیگر نه تنها به این رسانه فقط به عنوان ثبت یک اتفاق روزمره از زندگی مردم نگاه نمیکردند بلکه آن را مدیومی جدید برای بروز مفاهیم عمیق و متفاوت در رابطه با انسان، جامعه، هویت و..میدانستند.
مگان بادی (Meghan Boody) از جمله این هنرمندان و عکاسانی است که کارهایش در ادامه همین مسیر جای میگیرد. عکسهای او اکثرا روایتهایی از زنان و دختران نوجوانیست بر گرفته از شخصیت داستانها و رمانهایی از فرهنگها و جوامع مختلف که با استفاده از تکنیک «فتومونتاژ» و «عکاسی صحنهپردازیشده» تولید میشوند.
مجموعه «فانوس دریایی - Lighthouse» محصول سال ٢٠٠٨ است که مگان بادی ایده اصلی آن را از یک داستان متعلق به ادبیات قرن نوزدهم انگلیس گرفته است. این داستان روایت دختر یتیمی است که دچار مشکلات زیادی در مسیر زندگی خود میگردد. بهطوریکه مگان درباره آن می گوید: «این مجموعه روایتی است از دختر جوان و یتیمی که از محل اقامت خود هنگام آتش سوزی فرار می کند. او پس از فرار سفر خیالی خودش را در مسیری آغاز میکند که پر از چشم اندازهاَ، توقفگاهها، فانوسهای دریایی و چیزهای دیگری است که هر کدامشان میتوانند ضمن کمک به او باعث اذیت و آزار او شوند. این مجموعه در واقع مسیر طراحی شدهای است برای این دختر نوجوان که عبور از آن موجب رشد و پختگی شخصیت او می شود.»
مگان در این مجموعه با طراحی المانها و موقعیتهای خاصی از مکانهای مختلف، این نوجوان را وارد بازی عکاسانهای میکند که راهی بهجز تحول و شناخت شخصیت باقی نمیماند. مگان با استفاده از المانهای بسیار صریحی چون: دریا، درخت، پرنده، اسب و همراهکردن آنها با مفاهیمی از دنیای شخصیِ، این دختر را نمادی از تمامی زنانی میداند که به دنبال باز تعریف هویت خود هستند. او در این باره اشاره میکند: «من به عنوان یک مبارز تلاش میکنم تا مسیر خود را در این دنیا پیدا کنم. طوریکه من با استفاده از زنانی با ظاهر شبهگون و خیالی، و همچنین شخصیتهایی از زمانهای دیگر این مسیر را ادامه می دهم. موضوعات من اغلب نشاندهنده و بیانگر سرگردانیها و تنهاییهایی است که زنان با وارد شدن در آن به دنبال رسیدن به اهدافی بالاتر از قلمرو زنانه خود هستند. در کنار این مفاهیم این تصاویر بیانگر رفتارها و آرزوهایی دیگری همچون جوانی و حفظ زیبایی، قدرت مردانه و تاثیر آن در زندگی زنان، آرزو برای رسیدن به یک عشق واقعی و... از انسان های موجود در عکسهای مگان است که هر کدامشان با پرداختن به آن تلاش دارند تا به زندگی مناسب خود دست یابند.
مگان بادی متولد ١٩٦٤ در شهر نیویورک و فارغ التحصیل رشته فلسفه از دانشگاه «گئورگتون» در واشنگتون است. وی بعد از دانشگاه به مدت سه سال زیر نظر هانس ناموت (Hans Namuth) عکاس آلمانی به یادگیری اصول و مفاهیم اولیه عکاسی پرداخت. او که در کارهایش بسیار متاثر از افرادی چون هنری پیچ رابینسون (Henry Peach Robinson ) واسکار رجلندر (Oscar Rejlander) است از سال ١٩٩٤ به بعد با استفاده از شیوه مونتاژ تصاویر ویژه ای را به وجود آورد که اکثرا روایتهایی خارقالعاده از تجربههای زنانه و کشف دنیای ناخودآگاه و سرشاراز هیاهوی آنهاست. مگان تا به حال نمایشگاههایی را در موزه مدرن نیویورک در سال ٢٠١٤، گالری کاپریس هورن (برلین - ٢٠١١ِ)، گالری ریک وستر (نیویورک - ٢٠٠٨) و.. برگزار کرده است.
آیا کارهای شما نوعی شرح حال نویسی است؟
بله. من فکر میکنم که هر تکه از رنگ در نقاشی و یا هر نقطه از آن برآمده از شرح حال و درونیات هنرمند است. حال بعضیها دوست دارند که آن را مطرح سازند و بعضی ها هم نه.
منظورم من بیشتر اتوبیوگرافی یا همان شرح حال نویسی آگاهانه بود. آیا فکر میکنید این اتفاق در کارهایتان افتاده؟
بله. من همیشه دوست داشتم تا بصورت آگاهانه ای به این موارد بپردازم. چون قسمت عمده کارهای من تشکیل شده از همین موارد است. آنها به نوعی همچون کتاب راهنمایی برای ادامه زندگی من هستند.
آیا عکس های شما حالتی اکتشافی دارند؟
بله. این تصاویر برآمده از اتفاقهاییست که بیشتر آنها در گذشته رخ داده است. من در کارهایم با استفاده از یک زبان بصری و در قالب یک داستان جدید آنها راکشف و بازسازی میکنم.
منظورتان در اصل چه نوع داستانی است؟
داستانی که بشود در آن به روند تغییر و تحول یک فرد اشاره کرد. منظورم نوعی خود تحولی است. امید من این است که با مطالعه در درون و شخصیت خودم به دستورالعملی برسم که بتواند در آینده برای کسی کمککننده و مثمر ثمر باشد.
آیا میتوانید از اولین زمانی بگویید که احساس رسیدن به چنین دیدگاه و دستورالعمل درباره شناخت و تغییر خودتان رسیدید؟
فکر میکنم که این طرز تفکر از زمان تولید مجموعه زنان هنری هشتم (Henrys Wives) شکل گرفت. من آن مجموعه را بر اساس همسران هنری هشتم کار کرده بودم. بهطوریکه هر عکس از آن را به یکی از زنان پادشاه و عکس هفتم و آخری را به مراسمی اختصاص دادم که برای مرگ هنری گرفته شده بود. بعد از این مجموعه بود که من احساس تغییر در خودم را حس کردم.
آیا میتوانید از اولین باری که خواستید به عنوان یک هنرمند زندگی خود را ادامه دهید صحبت کنید؟
غیر هر صحبتی من فکر می کنم که هنر یک روزنه ای بود برای رهایی و کشیده شدن من به سمت رشد و تحول. من کودکی بسیار خلوت و پر از تنهایی را سپری کردهام. بهگونهایکه من همواره در اتاق خودم مشغول دنیای خصوصیام بودم. این طرز رفتار من باعث شده بود تا خانوادهام فکر کنند من در آینده به یک هنرمند بزرگی تبدیل خواهم شد. اما در آن زمان زیاد علاقهمند به هنرمندشدن نداشتم. بعد از ورود به دانشگاه بود که کم کم این احساس در من رشد کرد و من در اوایل دوست داشتم به یک نویسنده بزرگی تبدیل شوم. اما رفته رفته بعد از آشنایی با طراحی به سمت عکاسی کشیده شدم.
چقدر به عکاسی احساس نزدیکی دارید؟
عکاسی پایه کار من است. اما در کنار آن مجسمهسازی هم انجام میدهم. کارهای من در این چند سال بیشتر در این دو زمینه جلو رفتهاند.
این همه جزئیات و المانها در کارهای شما از کجا سر چشمه میگیرند؟ آیا از هنرمندان و افراد دیگری هم الهام میگیرید؟
بله. من در آثارم در کنار بهره گیری از ادبیات و غیره از افراد و هنرمندان بزرگی همچون هنری دارگر (Henry Darger نقاش و نویسنده آمریکایی) پتر گرینوی (Peter Greenaway فیلم ساز انگلیسی) و همچنین نقاشیهای کلاسیک بهره میگیرم.