فراروایت: مصاحبه با فرد ریچین در زمینه آینده عکاسی خبری
ترجمه: شهاب شهسواری
فرد ریچین همزمان با اجرای برنامه جدید روزنامه شیکاگو سان تایمز برای اخراج کل نیروهای سرویس عکس تحریریهاش، در حال واردکردن آخرین ویرایشها در جدیدترین نوشتهاش، «خم کردن قاب: عکاسی خبری، مستند و شهروند» بود. او به عنوان ویراستار عکس پیشین مجله نیویورک تایمز مگزین و استاد عکاسی و تصویرسازی در دانشکده هنر تیش در دانشگاه نیویورک، با آگاهی کامل از وضعیت اسفبار رسانههای سنتی، مقدمه مقاله خود را به ۱۶ سوال و دو صفحه پر از پرسشهای مختلف اختصاصا در زمینه عکاسی خبری اختصاص داد.
ریچین با نگاهی به دنیایی که «عکاسی در آن به ابزار ارتباطی معمولی، غریزی و رایج درست به اندازه حرفزدن بدل شدهاست» میپرسد: «آیا ما بیش از انکه به عکاسان احتیاج داشتهباشیم، به فراعکاسانی نیاز داریم که بتوانند میلیاردها عکسی را که امروزه در دسترس است مرتب کنند، عکسهای خودشان را اضافه کنند و برای آنها زمینهسازی کنند تا این عکسها قابل استفادهتر، پیچیدهتر و مشهودتر شوند؟» یا به عبارت دیگر «تصویرسازان امروزی چگونه میتوانند رسانههایی معنیدار بسازند؟»
تکثیر
اینکه بگوییم غنای عکسهای موجود در فضای آنلاین بسیار بالاست، دست کم گرفتن قضیه است. هرگز نمیتوان رقم دقیقی از کل عکسهای موجود در اینترنت بیان کرد، اما بر اساس تخمین مجله فورچون ۱۰ درصد از کل عکسهایی که در کل تاریخ عکاسی گرفتهشدهاند فقط در طول سال ۲۰۱۱ گرفتهشدهاند. سال بعد از آن، در حالیکه موسسه پژوهشی پو (Pew) خبر میدهد بیش از ۴۶ درصد شهروندان بزرگسال آمریکایی عکسها و ویدئوهای اوریجینال بر روی اینترنت به اشتراک گذاشتهاند، فیسبوک خبر داد که ماهانه ۷ پتا بایت (عددی که شش صفر بیشتر از گیگا بایت دارد) عکس ماهانه به سرورهای این وبسایت اضافه میشود. میتوان تخمین زد تقریبا ۳۰۰ میلیون عکس روزانه تنها بر روی فیسبوک به اشتراک گذاشته میشود. نهایتا بر اساس تخمین شرکت یاهو، در سال ۲۰۱۴ بیش از ۸۸۰ میلیون عکس گرفتهخواهد شد.
ریچین میگوید: «نیاز بیسابقهای وجود دارد تا برای میلیاردها و میلیاردها عکسی که به صورت آنلاین در دسترس است، مفهومی ایجاد کرد. عکسهایی که از منابع مختلف میآید باید با یکدیگر مقابله شوند تا معلوم شود آنها با هم همپوشانی دارند یا تناقض.» بر خلاف بسیاری از متفکران همعصرش، ریچین این دورنمای نوظهور را به عنوان فرصتی برای عکاسان میبیند تا زبان بصری خود را گسترش دهند و آن را فرصتی برای رسانههای سنتی در بازبینی روشهای تعاملشان با مخاطب میداند.
امروزه عکاسان خبری در رقابت برای فرصتهای کاری کمی که باقی ماندهاست زیر فشار شدید هستند تا با کمترین هزینه و در زمانی ناچیز عکسهایی جذاب برای قرارگرفتن در دو صفحه بگیرند. ریچین میگوید: «نتیجه این امر این است که دایره لغات بصری کوچک و کوچکتر شود. برای مثال ارجاع به تصویر مریم مقدس که یک کودک را در آغوش گرفتهاست به طور مداوم بیشتر و بیشتر در انواع مختلف عکسها تکرار میشود. چرا که مفهومی آشنا است.» به تازگی ساموئل آراندا جایزه ورلد پرس فوتو ۲۰۱۲ را دریافت کرد. به خاطر عکسی از یک مادر یمنی که فرزندش را که از آثار استنشاق گاز اشکآور آسیب دیدهبود، در آغوش کشیدهبود. این اثر او با مجسمه پیهتا (مجسمه میکل آنژ از به آغوش کشیدن شدن مسیح (ع) توسط مریم مقدس پس از تصلیب) در دوران مدرن مقایسه شدهبود. چند ماه بعد بود که عکس ادوارد الیاس از مرد مجروح سوری به اثر دیپوزیسیون (نقاشی رافائل از لحظه پایین آوردن مسیح (ع) از صلیب) تشبیه شدهبود. به هر صورت هر اندازه که این تصاویر تاثیرگذار باشند، باز هم تکرار شدن آنها نهایتا باعث خسته شدن مخاطبان خواهد شد.
ریچین معتقد است راهحل قضیه را میتوان در همان خدمات تحت وب پیدا کرد که رسانههای سنتی خیلی به کندی در حال درک کردن آنها هستند. او میگوید: «اگر یک عکاس حساب کاربری در شبکه اجتماعی اینستاگرام داشتهباشد و تعداد زیادی دنبال کنند داشتهباشد، دیگر نیازی نیست که حتما مجلهای وجود داشتهباشد تا او بتواند آنچه را که شاهد آن است و از آن عکس میگیرد به مردم نشان دهد. امروز یک فرد توانایی بسیاری بیشتری در مدیریت شکلی از تالیفکردن را در اختیار دارد. فرد باید نگاه مشخص داشتهباشد در کنار اینکه منابع و استراتژیهایی داشتهباشد تا بتواند عقاید خود را منتشر کند.»
ریچین میگوید: «عکاسان توانایی دارند که اثر خودشان را با روشهایی پیچیده و جالب بیان کنند. درست مانند تفاوتی که بین تلاش برای گفتن همه چیز در یک جمله یا در پنج صفحه وجود دارد.»
با آزادی از محدودیتهایی که نشریات چاپی جلوی پای عکاسان میگذاشتند، امروز جامعه عکاسان میتوانند وقت خود را به ابداع روشهایی تازه از گزارشهای تصویری بلند اختصاص دهند. با این وجود ریچین از این گلایه میکند که با وجود امکان تجربهکردن ویژگیهای بینظیر اینترنت مانند غیر خطی بودن، تعامل با مخاطب، ایمیج مپینگ (امکان اختصاص دادن بخشهای مختلف عکس برای ارائه اطلاعات مختلف)، غالب صفحات اینترنتی هنوز در حال بازتولید تجربههای رسانههای چاپی یا ویدئویی بر روی وب هستند. او ادعا میکند: «هنوز تا وقوع انقلاب در این زمینه فاصله داریم.»
ریچین میگوید: «به اعتقاد مارشال مکلوهان (نظریه پرداز رسانه) ما با سرعتی معادل ۱۵۰ کیلومتر در ساعت در حال حرکت در جاده هستیم، در حالیکه تماموقت به عقب چشم دوختهایم. ما تصور میکنیم که جلو میرویم در حالیکه در واقع داریم خیلی ساده روشهای قدیمی را مجددا کپی میکنیم. ظهور سینما چیزی شبیه به فیلمبرداری کردن از صحنه تئاتر بود و عکاسی در ابتدا چیزی جز تقلید از نقاشی نبود.»
ریچین سال ۱۹۹۶ با الهام از تواناییهای روایت غیر خطی (به خصوص کتاب «صدهزار میلیارد شعر» اثر ریموند کوئنو که خوانندگان آن میتوانستند ۱۶ غزل چاپ شده در آن را به شیوه دلخواه مرتب کنند و بعدها به یک مرجع برای ریچین بدل شد) ویراستار سابق عکس نیویورک تایمز مگزین، تصمیم گرفت با همکارس ژیل پرس عکاس آژانس مگنوم کتاب «بوسنی: مسیر نامطمئن صلح» را منتشر کند. «مخاطب میتواند مسیری را که خودش بر میگزیند انتخاب کند تا جنگ داخلی را درک کند. در واقع مخاطب در تالیف کتاب مشارکت دارد. به هم ریختگی بر روی صحنه است که باعث ایجاد هرج و مرج در میدان شدهاست. به نظرم این اثر یکی از پیچیدهترین تلاشها برای روایتکردن از طریق عکاسی مستند است که من از آن خبر دارم. و امروز از انتشار آن ۱۷ سال میگذرد.»
بسیاری از پروژههای قابل ذکر که او از آنها مثال میآورد نه تنها دربرگیرنده مشارکت مخاطبان میشود، بلکه دربرگیرنده مشارکت سوژهها هم هستند. از آثار جنیفر کارادی برای بازسازی تجربهها و خاطرات کهنهسربازان جنگ گرفته تا اثر لوری جو رینولدز در مشارکت با زندانیان یک زندان با درجه حفاظت بالا یا حتی صفحه اینترنتی «تماشای جنگ سوریه» در وبسایت نیویورکتایمز که ویدئوهای ارسالی توسط منابع سوری توسط بینندگان رمزگشایی میشوند. «امروز از طریق منابع جمعی و روزنامهنگار-شهروندی دانش بسیار بیشتری در اختیار است. این دانش فراتر از آنچیزی است که با یک ماموریت عکاسی یک هفتهای در لیبی میشد به دست آورد. چطور میتوان لیبی را در طول یک هفته شناخت؟ امکانپذیر نیست. اما اگر شما عکس بگیرید و آدمهایی از آنجا داشتهباشید که در مورد آنها نظر و کامنت بدهند یا عکسهای خودشان را نشان بدهند و به خوانندگان هم اجازه مشارکت بدهید، آنگاه به لایههای بسیار بیشتری از معنا دسترسی پیدا میکنید. تجمیع کردن ایدههای حرفهایها با آنها که سوژه تصاویر هستند، بسیار کارامدتر است.»
قصهگویی
بیش از یک دهه قبل ریچین وبسایت پیکسلپرس را راهاندازی کرد تا شکلهای جدید قصهگویی را تشویق کند و مشارکتهای بیشتری با سازمانهای جهانی و غیردولتی ایجاد کند. او با سباستیائو سالگادو و برنامه جهانی ریشهکنی فلج اطفال مشارکت کرد تا مجموعه آثاری پدید بیاورد که مخاطبان را برای مبارزه با فلج اطفال تشویق کند. او همچنین پلتفرمهای مختلفی را مانند «نظم نوین جهانی: امروز به کجا رسیدهایم؟» یا «دموکراسی در آمریکا» پایهگذاری کرد تا با مشارکت همه مردم از جنبههای مختلف زندگی از طریق رسانههای مختلف، نگرانیها و خواستههای آنان را جمعآوری کند. هر چند این پروژهها ممکن است پیچیده باشند، اما این ویراستار با تجربه عکس، پرهزینه بودن آنها را رد میکند. «پروژههای کوچک در واقع میتوانند ارزان باشند. اگر شما از ۵۰۰ بچه ۸ ساله بخواهید تا صبحانههایشان را در ۱۰۰ کشور مختلف عکاسی کنند و عکسها را آنلاین به اشتراک بگذارند، خیلی بیشتر میتوانیم در مورد عادتهای غذایی همدیگر چیز بفهمیم. خیلی بیشتر از آنچه ممکن است روزنامههایی مانند لوموند و نیویورک تایمز از این موضوع به ما بگویند. و هزینه این کار چقدر میشود؟ خیلی خیلی کم. در واقع فقط چارچوب است که باید به آن فکر کنیم و برایش هزینه کنیم.»
اما اکراه رسانههای سنتی برای انجام چنین پروژههایی ممکن است بیشتر به اقتصاد مربوط باشد. با تفکری انباشته از لزوم حفظ مخاطبان آنها بر روی سرعت و راندمان تمرکز کردهاند. ویژگیهایی که تصور میکنند غالب مخاطبانشان خواهان آن هستند. در نامه تشکر روزنامه شیکاگو سانتایمز از کارکنان اخراج شده سرویس عکس این روزنامه، تصمیم با این ادعا توجیه شدهبود که: «مخاطبان ما روز به روز محتوای ویدئویی بیشتری در کنار اخبار طلب میکنند. در نتیجه ما مجبور به بازسازی روش مدیریت چندرسانهایمان از جمله عکاسی در سراسر شبکه هستیم.»
چنین سرنوشتی در انتظار پیکسلپرس خود آقای ریچین هم هست که پس از ۶ سال کلیه فعالیتهای آنلاینش را متوقف کرد: «من امیدوار بودم که عاقبت لحظهای فرا برسد که نوعی سیستم پشتیبانی برای انتشار آنلاین پدید بیاید تا فعالیت را ادامه بدهم. اما به نظر تبلیغدهندگان ما خیلی سیاسی بودیم و مخاطبان از قبل به دسترسی رایگان به همه چیز عادت کردهبودند.»
با وجود این عقبگرد، او شکست را نمیپذیرد. سال گذشته او نمایشگاه دو هفتهای «آنچه اکنون اهمیت دارد» را با همکاری بنیاد اپرچر برگزار کرد. روز اول نمایشگاه دیوارهای نمایشگاه خالی از عکس بودند. در طول مباحث، سخنرانیها و مشارکت عمومی کم کم این دیوارها پر از چیزهایی شدند که مخاطبان احساس میکردند تصاویر مهمی از سراسر جهان هستند.
او با شوق میگوید: «تصور کنید اگر ۱۰۰ هزار نفر داشتیم که هر یک حاضر بودند ماهی ۳ دلار پرداخت کنند تا گروهی از افراد عکسها و گزارشهای تصویری مهم را از سراسر جهان برای آنها جدا کنند، آن وقت ما پول کافی داشتیم تا شکل جدیدی از صفحه یک را با استخدام عکاس و فیلمبردار و نقاش و نویسنده برای ایجاد انواع جدیدی از گزارشها و مقالات به وجود بیاوریم.»
با وجود غنای موادی که آماده در اختیار است و تنوع منابع از سراسر جهان و نظرها و کامنتهای بیشمار خوانندگان به جای توده پیچیده و تو در توی کنونی، میتوان آنها را به شکلی کاربردی و منسجم تنظیم کرد.
ریچین معتقد است: «هر کسی باید در تلاش برای ایجاد این مدل مشارکت کند، عکاسها، دانشجویان، هنرمندان، فیلمسازان، نویسندگان و نشریههای بزرگ و کوچک. جوانان پتانسیل بسیاری برای اثرگذاری و همچنین مسوولیت فرمتهای جدید رسانهای دارند. اگر رسانههای چاپی محو شوند و هیچ جایگزین مناسبی برای پر کردن جای آنها ایجاد نشدهباشد، آنها با خلا اطلاعات مواجه میشوند که به اجتماع، دموکراسی و شهروندی آنها ضربه خواهد زد. شهروند-روزنامهنگار فقط به معنای تولید محتوا نیست، بلکه در کنار آن به معنای پشتیبانی از روزنامهنگاری و کمک کردن به یکدیگر برای خلق و جمعآوری خبر است.»