گفتوگو با امید صالحی
مستند اجتماعی و نشان دادن واقعیتهای روزگار دغدغهی امید صالحی است. او با آنکه سالها با آژانسهای خبری کار کرده اما آنچه در کارهای او برجسته است و با آن در ایران شناخته شده، عکاسی مستند اجتماعی است. او روایتگر داستانهایی است که شخصیتهایش اگر چه معروف و شناختهشده نیستند اما نمایندهی قشری از جامعه هستند که به خودی خود دیده نمیشوند اما در پروژههای امید ثبت میشوند و جان میگیرند. صالحی با این آدمها زندگی میکند و در پروژههایش روایتگر زندگی آنهاست. او شبیه تاریخنگاری است که انگار زندگی آدمها را برای آینده ثبت میکند.
پروژههای امید صالحی در طول دو دهه در سکوت فریاد میزدنند و بینندگان با نگاهی به آنها مدتها درگیر عکسهای سادهای میشدند که همهی ما ممکن است منظره آن را دیده باشیم اما قابی که امید برای این عکس ها انتخاب کرده، بینندگان را به تفکر وامیدارد و شخصیتهایش مدتها در ذهن باقی میمانند.
امید صالحی بعد از سالها عکاسی مستند اجتماعی، اکنون پروژههای مستندی را در شکل و قالب جدید عرضه کرده است که در ظاهر شباهتی به کارهای پیشیناش ندارد که این را میشد در آخرین نمایشگاهش در گالری راه ابریشم هم دید. نمایشگاهی با چیدمان عکس، ویدیو، کتاب، روزنامه و کارت پستال که تجربهای تازه در عکاسی ایران است. به بهانهی این نگاه تازه به عکاسی مستند اجتماعی با امید صالحی گفتگو کردهایم که در ادامه آمده است.
بگذارید اول از همین نمایشگاه اخیر شما شروع کنیم، چه اتفاقی برای امید صالحی افتاده؟ آیا نگاهش به عکاسی مستند اجتماعی تغییر کرده است؟
من دو دهه عکاسی مستند اجتماعی میکردم. در طول این سالها عکاسی مستند اجتماعی نقش مهمی در جامعهی هنری بازی میکرد، حتی اکثر جشنوارهها و مسابقات به این نوع عکاسی توجه ویژه نشان میدادند. به گونهای که کاترین دیوید یک کریتور شناخته شدهی جهانی در اواسط سال ۲۰۰۰ به ایران آمد و بعد از بررسیهایی که انجام داد، گفت که اگر دنیا میخواهد ایران را از طریق تصویر بشناسد باید عکاسی مستند اجتماعی ایران را جدی بگیرد.
من هم جزء عکاسانی بودم که در زمینهی مستند اجتماعی فعالیت می کردم و کارهایم چاپ میشد و در نمایشگاههای گروهی شرکت می کردم.
بعد از گذشت چند سال از زندگیم در انگلستان، کسانی که کارم را می شناختند کنجکاو بودند پروژه های جدیدم را ببیند و من هم دوست داشتم در فرصتی این کارها را در معرض دید آنها بگذارم. یکی از دلایل اشتیاقم به نمایش پروژه های جدید این بود که مدتها پیش یک پروژه هنریام را که در قالب روزنامه ارائه داده بودم برای یکی از عکاسان شناخته شدهی ایرانی فرستادم و او با محبت برایم نوشت: «امید جان، من شما را یک عکاس خاص میدانم که با دوربین به زوایایی پنهان و تاریک از جامعه میرود که کمتر کسی جرات رفتن و نشان دادن واقعیت زندگی آن مردم را دارد و عکسهایت همیشه تاثیر گذار بوده است. متاسفانه در کار جدیدت خبری از آن امید که من می شناختم نیست، امیدوارم که دوباره به روش قبلی برگردی و آن عکاسی که خاص تو بود را ادامه بدهی.» من کاملا می فهمیدم منظورش چیست و میتوانستم حسش را درک کنم، اما آن نوع عکاسی مدتها بود که مرا راضی نمیکرد. متاسفانه باید ناامیدش میکردم چون نه تنها زندگیم بلکه اجتماعی که در آن زندگی می کنم، تغییر کرده است، من نمی توانم این تغییر را نادیده بگیرم و همچنان همانطورعمل کنم که قبلا بودم. علاوه بر این، من این فرصت را در دانشگاه هنر لندن داشتم که عکاسی بخوانم و این دوره تحصیل، نگاهم را به عکاسی مستند اجتماعی تغییر داد.
شما از شاگردان کاوه گلستان هستید، کسی که در جمله معروفش از عکس به عنوان «سیلی به صورت مخاطب» یاد میکرد چون معتقد بود که این سیلی باعث بیداری و تغییر جامعه میشود، یعنی الان شما معقتدید این نوع عکاسی خاصیتش را از دست داده است؟
کاوه عکاس و هنرمند زمان خودش بود که از عکاسانی مثل دان مک کالین و یوجین اسمیت تاثیر پذیرفته بود. فضایی که کاوه در آن زندگی می کرد با جامعه امروز فرق داشت. این روزها همه عکاس هستند مرز بین عکاس حرفهای و غیر حرفهای روزبهروز کمتر میشود. محل انتشار و نمایش عکس از مطبوعات با تیراژ محدود به رسانه های اجتماعی تغییر کرده است. کافی است سری به فضای مجازی بزنی یا تلویزیون را روشن کنی، تازه میبینی دنیا پر شده از عکسهای شوکآور که حتی برخی رسانههای جهانی نیز از انتشار آن خودداری میکنند. وقتی روزانه ۳۰۰ میلیون عکس تنها روی فیس بوک به اشتراک گذاشته میشود عکاسان حرفهای باید در روشهای خود تجدید نظر کنند و در پی یافتن راههای جدیدی برای ثبت و انتشار واقعیتها باشند.
به غیر از این، دلایلی دیگر هم هست که باید آنها را در نظر گرفت. از جمله اینکه در حال حاضر آثار مستند در گالریها با مخاطب محدودتر به نمایش در میآید و ما هم در دورانی زندگی می کنیم که بهراحتی عکسها دستکاری میشوند و درک اینکه کدام عکس واقعی است و کدام نیست، بسیار دشوار شده است.
با این مقدمه خواستم بگویم که در این دوران رویکرد عکاس نسبت به واقعیت عوض شده است و پیش از اینکه بخواهیم در بارهی واقعیبودن عکس تردید و روی آن بحث کنیم، باید در رویکرد هنرمند عکاس و نحوهی برخورد او با واقعیت تمرکز کنیم.
تا جایی که میدانم شما در ایران گرافیک خوانده بودید و از روی علاقه در کلاسهای عکاسی دانشکدهی عکاسی حاضر میشدید بهطوریکه دانشجویان فکر میکردند شما دانشجوی عکاسی هستید. چطور شد با توجه به این که با آموزش عکاسی در دانشگاههای ایران آشنا بودید دوباره تصمیم گرفتید در دانشگاه هنر لندن عکاسی بخوانید؟
دو دلیل داشت اول این که عکاسی برایم آسان شده بود و من با دوربینهای دیجیتال جدید دیگر عکس بد نمیگرفتم برای همین دوست داشتم نوعی از عکاسی را تجربه کنم که برایم چالشبرانگیز باشد. دوم این که هیچوقت احساس نکردم همه چیز را دربارهی عکاسی می دانم، همیشه خودم را دانشجو فرض میکنم و سعی دارم که تجربههای تازه را در عکاسی امتحان کنم.
یعنی سیستم ونحوهی آموزش آنها با آنچه شما اینجا در دانشگاه آموخته بودید، فرق داشت؟
بله، فرق داشت. در واقع سیستم و نحوهی آموزش آنها بر اساس پژوهش، تحقیق و کار عملی بود. هر دانشجو برای انجام پروژهاش یک دفتر داشت که روند پیشرفت کارش و تاثیراتی که در طول انجام پروژه میگرفت را یادداشت میکرد. به طور مثال دانشجو برای انجام پروژهای از منابع مختلف استفاده میکرد و در آن همهی ایدهها و یافتههای منابع خود را یادداشت میکرد. این دفترچه در پایان ترم یک گنجینه با ارزش بود که روند فکری و نحوهی شکلگیری اثر را نشان میداد و بخشی از نمرهی درس بر اساس این دفترچه داده میشد.
میتوانم بگویم که ما همانند یک محقق دائم در حال آزمون و خطا بودیم و این کار از نظر استادان ما لازم و مثبت بود. روش آموزش به گونه ای بود که دانشجویان باید در انجام پروژه آزمون و خطا میکردند، مهم نبود که دانشجویان به نتیجه برسند بلکه روند کار، مهمتر از رسیدن به نتیجه بود. یک جمله در خاطرم مانده که مدام استادان ما یادآوری می کردند که از این روند لذت ببرید.
علاوه بر این، آموزش بر اساس کار گروهی است و بر همین اساس دانشگاه با موزههایی مثل نشنال گالری و تیت مدرن همکاری تنگاتنگ دارد. این همکاری به گونه ای است که یک ترم تمام، کارشناسان و متخصان نشنال گالری به عنوان استاد مدعو با دانشجویان کار میکنند.
در آنجا دانشجو به معنی واقعی کلمه دانشجوست. بیشترین کلمهای که از استادان میشنوید «نمیدانم» است، همه چیز بر عهدهی دانشجو است و برای هر قدمی که برمیداری باید دلیل کافی داشته باشی.
دانشگاه روش فکرکردن و بیان ایدهها را آموزش میدهد. در دانشگاه تمرکز بر روی آموزش تکنیکی عکاسی نیست، اگر نیاز به یادگیری تکنیک داشتیم باید خودمان در سایت «لیندا» یاد میگرفتیم. با اینکه اسم رشته عکاسی بود ولی هر طور دانشجو مایل بود پروژه را پیش میبرد و حتی عکس میتوانست قسمتی از کار هنری باشد. یعنی عکس همهی پروژه نبود و از عکس برای بیان بخشی از ایده در پروژه استفاده میشد. البته من اینجا تاکید کنم در ابتدا همه چیز برای من هم گنگ بود که این چه جور آموزش عکاسی است که هیچ تعصبی روی عکاسی به شکل سنتی ندارد؟ استادم به من توصیه کرد در این مدت به نمایشگاه عکس نروم تا هنرهای دیگر امکان ورود به درونم را پیدا کند. یکروز به استادم گفتم من گیج شده ام و او در جواب گفت: «در مرحلهی خوبی از کار قرار گرفتی». مدتها طول کشید تا متوجه منظورش شدم چون آثاری تولید کرده بودم که خودم هم تصور نمیکردم توانایی تولید آنها را داشته باشم.
مهمتر از همه اینکه در آنجا دانشجو کپی استادش نمیشود و در این روند آموزشی، خودش را پیدا میکند.
در دیماه امسال نمایشگاهی از آخرین آثار شما در گالری راه ابریشم برگزار شد که از مدیاهای مختلف عکاسی برای بیان ایدههایت استفاده کرده بودی، چطور از روایت داستان آدمهای دیگر به روایت داستان خودت رسیدی و آیا این پروژه مستند اجتماعی است؟
مستند کردن یعنی اینکه ما ردپایی چیزی را ثبت میکنیم که واقعیت دارد. در عکاسی این همان چیزی است که بر سطح فیلم ثبت میشود.
در گرایش عکاسی مستند که قبلا بصورت پروژه های مستند اجتماعی انجام میدادم، همواره بیان موضوع به عنوان چیزی بیگانه با عکاس بوده است و من در پی کشف لایههای درونی سوژهام و دستیابی به جنس و بافت زندگی آنها بودم ولی مسیری که در مستندنگاری اخیرم برگزیدهام، توصیف «من» به جای «دیگری» است و تمرکز روی چیزی است که مربوط به زندگی خودم است و من هستهی مرکزی آن هستم و ازعکس، صدا و متنهای مستند در بیان ایدهام استفاده کردم تا بر مستند بودن آثار تاکید کنم.
در آثار نمایشگاه «اینجا، من دو اسم دارم» از مدیاهای متفاوت برای بیان ایدهات استفاده کرده بودی، دلیلی خاصی داشت؟
من از مدیاهای جدیدی که در کارم استفاده کردم در واقع روی مرز حرکت میکنم. به چه معنی؟ یعنی از روزنامه به عنوان یک رسانه، که من تجربه کار در آن را داشتهام به عنوان یک اثر هنری در کارم استفاده کردهام. تلاشم در این پروژه این بود که با مردمی که خیلی سخت میشود با آنها ارتباط برقرار کرد ولی روزنامه میخوانند، ارتباط برقرار کنم.
هنر برای من همین ارتباط برقرار کردنهاست. شما در گالری با روزنامه ای روبرو میشوید که بین روزنامه و اثر هنری در حرکت است، یعنی شما با یک هویت سیال سر کار دارید، هویتی که دائم در حال تغییر است و شما را به تردید میاندازد و این نقطه قوت کار است در بقیه کارها هم همینطور، کتابم با عنوان «زندگی در بریتانیا» که از متن پیغامهای تلفنی استفاده کردم و یا کارت پستالها، بر اساس همین ایده ساخته شدهاند و حتی در ویدیویی میبینیم عکس پاسپورت به ویدیو تغییر هویت داده است. این تغییر هویت برایم مهم بود.
بعد از برگزاری نمایشگاه نقدهایی بر کار شما نوشته شد که یکی در روزنامه اعتماد منتشر شد و دیگری در سایت عکاسی، آنها را دیدهاید؟
بله. برای پاسخ به پرسش شما باید بگویم که در دوران دانشجویی یک تمرین داشتیم که مینشستیم روبروی همدیگر سه دقیقه به چهرهی هم نگاه می کردیم. این کار یک جور تمرین عمیق دیدن بود که موقع رفتن به گالری برای دیدن آثار همان شیوه را بهکار بگیریم.
در مطلب روزنامهی اعتماد نوع بررسی و نگاه نویسنده را دوست داشتم ولی نقدی که سایت عکاسی منتشر کرد فاقد نگاه عمیق یک منتقد به اثر هنری بود، به نظرم اولین شرط نقدنویسی دانش کافی و عمیق دیدن است و منتقد باید فارغ از نگاه کلیشهای به اثر هنری نگاه کند. در نقد وبسایت عکاسی نویسنده نمیتواند خودش را از تعاریف کلاسیک هنر رها کند، در این نوشته، نویسنده دائم با خودش کلنجار میرود که آثار را هنر بنامد یا نه، آیا این آثار عکاسی هستند یا نه. برای همین منتقد از درک مفهوم پروژه دور افتاده و همانند پلیس به جای نقد، آن را به خوب و بد تقسیم میکند. حتی در جایی که نویسنده از مجموعه اثر تعریف میکند، چیزی فراتر از بیانیهی عکاس نیست. در جایی منتقد با اشاره به دو اثر نمایشگاه که در قالب روزنامه و کتاب ارائه شدهاند آنها را هنر نمی داند، ولی تعریف خودش را هم از هنر ارائه نمیدهد. نکته این است که تناقصگویی منتقد به گونه ای است که در بخش های مختلف مطلب آن را به مثابهی اثر هنری نمیداند در در حالی که در پایان مطلب، نمایشگاه را چیدمانی هنری مینامد.
البته نقدهای متفاوتی از کار شما شده، برخی از پروژه های جدید شما خوششان آمده و برخی هم نه؟
بله، همینطور است. وقتی درسم تمام شده بود و میخواستم برگردم ایران به یکی از دوستان انگلیسیم گفتم این چند سال زندگی در انگلیس برایم مثل این بود که رفتم بالای کوه اورست و آمدم پایین و او گفت اگر اینقدر سخت بوده پس کار بزرگ و با ارزشی انجام دادی و جالب این که همین موضوع را به یکی از دوستان ایرانیم گفتم او در جوابم گفت بیخود وقتت را تلف کردی. این دو نوع طرز تفکر و نگاه به زندگی است.
گفت و گو رو کی انجام داده؟ خودش با خودش؟
محسن)
--
عکسخانه: با سلام. ممنون از وقتی که گذاشتین و نظری که نوشتین. هرچند ظاهرا سوال شما بیشتر جنبهی تمسخر دارد اما پاسخ آن این است که قطعا عکسخانه هیچوقت مصاحبهای که کسی با خودش انجام داده باشد را منتشر نمیکند و اگر سایت را دنبال کرده باشید قطعا با مطالب زیادی مواجهشدهاین که به نام خود عکسخانه منتشر شده است. دلیل آن هم این است که بر خلاف بعضی از دوستان که حتما میخواهند اسم آنها در کنار مطالب ترجمهشده و یا گفتوگو عنوان شود تعدادی از دوستان هم تمایلی به این کار ندارند. از شما و دیگر مخاطبان سایت خواهش میشود اگر ایراد مشخصی به صحبتهای مطرح شده وجود دارد با ما در میان بگذارند و اگر مصاحبهای ضعیف است بفرمایید کجای مصاحبه ضعیف است و اگر سوالی پرسیده نشده لطفا بنویسید چرا فلان سوال پرسیده نشده است.
با احترام
فرشید آذرنگ تنها چیزی به شاگردانش یاد نداده، عکاسی و نقده و متاسفانه انشایی که در سایت عکاسی در مورد کار آقای صالحی منتشر شده توسط یکی از مریدان ایشون نوشته شده.
فرزادآقای فرزاد اطلاعات غلط به بقیه ندید، نویسنده اون نقد کی و کجا شاگرد فرشید آذرنگ بوده؟
فرشادبه جای این حرف های بی اساس اشکلات نقد رو بگید یا اگر شما که بهتر بلدید شما یه انشاء بنویسید.
فقط متاسفانه دنبال حرف مفت و بچه بازی هستید.
یک نفر نقد نوشته چه بلوایی راه انداختید یه خورده جنبه داشته باشید.
برید ببینید بقیه پشت سرتون چی می گن. هر چقدر هم اشتباه، بازم دم منتقدهای نون به نخر روز نخور گرم که رک و راست حرفشون رو می زنند.
جناب فرشاد،
فرزادخانم رومینا آغنده نویسنده اون متن هم دوره ای من بودن و در سال ۱۳۹۳ و ۱۳۹۴ در دانشگاه آزاد واحد هنر و معماری شاگرد آقای آذرنگ بودند و در کلاسهای مختلف ایشون شرکت کردن. فرشید آذرنگ استاد راهنمای پایان نامه خانم آغنده هم بود.
با این اطلاعات، قضاوت راجع به اینکه کی حرف مفت می زنه رو به مخاطبین می سپارم.