نقدی بر نمایشگاه «من، سفر»
نمایش عکسهای پرنیان فردوسی با عنوان «من، ،سفر» در گالری Ag با ارائه این توضیحات دربارهی معنا و مفهوم مرز آغاز میشود: «مرزها همانطور که سرزمینها را از جنبهی جغرافیایی- سیاسی تفکیک میکنند بهمثابهی خطوط جداسازی ایدئولوژیها و نظامها نیز عمل مینمایند. این خطوط در عین حال راهنمای شناسایی هویت اشخاص ساکن در محدوده آنها از جنبههای انسانی علوم مختلفه و نیز نظامهای حاکم میباشند.»
خطوط جداسازی ایدئولوژیها و نظامها در ادامه به عنوان «راههای شناسایی و تفکیک هویت اقتصادی و اجتماعی افراد و جوامع» و عامل تغییر نقش انسانها از «یک شهروند به یک گردشگر»، «از یک فرد بومی به یک خارجی» ، «از یک اکثریت به یک اقلیت» و غیره معرفی می گردد. عناوین و موقعیتهای متغیری که وقتی عکاس «انگشت خود را بر اسکنر» می گذارد، نمی داند «چه چیزهایی را بر مامورین آشکار میسازد» و در نهایت این مساله لحظاتی سرشار از «ترس و سردرگمی» را برای او میآفریند.
در جملات پایانی استیتمنت، اینگونه اعلام میکند که «من،سفر ما را به اندیشیدن درباره چگونگی شکل گیری مرزهای جغرافیایی سیاسی و زیستی فرا میخواند و بر آن است تا ذات تصنعی مرزها و چگونگی گنجانده شدنشان در چشم انداز زندگیمان را فاش کند».
در وهلهی اول بدیهی مینماید که جملات در تلاشند مسئلهای به غایت سیاسی اجتماعی را در ارتباط با مسئله هویت انسانها بسنجند و بر اهمیت نقش مرزها در زندگی انسانها که برگرفته از سیاستهای حاکمان است تاکید کنند. عکسها اما زبانی فارغ از بداهت توضیحات ابتدایی نمایشگاه دارند و واژگان دیگری را برای تعریف معنای مرز اتخاذ کردهاند. یک مجموعه عکسهای دوتایی از محیطهای کاملا طبیعی که در کنار هم چسبانده شده اند و اثر انگشتی واحد آن دو را به یکدیگر پیوند میدهد. با دیدن مجموعه این پرسش مطرح میشود که این نقشها کجا و چگونه تعابیر سیاسی اجتماعی مشروح در استیتمنت را مینمایند؟ پیوند بین دو طبیعتِ متفاوت، آمیخته با اثر انگشت عکاس چگونه نمایاننده ذات تصنعی مرزهاست و از کجا ترس و سردرگمی عکاس را در عبور از یک مرز به دیگری شرح میدهد؟
عکاس ، فاصله گرفته از محیط اجتماعی که نزاعها و ارتباطات میان انسانها در بستر آن رخ میدهد با اثر انگشت خود که میبایست رد پای بیولوژیکی باشد که به گونهای متناقض حامل اطلاعاتی به غایت سیاسی و فرهنگی است دو چشمانداز طبیعی را بههم پیوند میدهد، پیوندی که معلوم نیست چگونه رویکرد انتقادی بیانیه نمایشگاه درباره معنای مرز را در دل خود میپرورد و «تفکیک هویت اقتصادی و اجتماعی افراد و جوامع» که بدان اشاره میکند را چگونه در چرخشی ناگهانی به تصاویر آسمان و دریا و اقلیم های طبیعی گوناگون بازمینماید.
در بخش دیگر نمایشگاه، فردوسی با دستچینکردن عکسهای هوایی از مرزهای بین المللی گویا قصد به دست دادن تصویری کلان از مرزبندیهای سیاسی دارد اما این که چنین تصاویری تا کجا میتوانند آنطور که عکاس ادعا میکند «ما را به اندیشیدن درباره چگونگی شکلگیری مرزهای جغرافیایی سیاسی زیستی» فرابخواند پرسشی بی پاسخ است و راه حل چنان خام دستانه میماید که مخاطب به ناچار، با دیدن عکس ها وادار به پذیرفتن نتیجه از پیش ارائه شده در استیتمنت میشود.
آنچه که در کلیت میتوان بدان اشاره کرد تلاشی نافرجام برای تعریف نقش اجتماعی سیاسی مرزبندی و تاثیر آن بر زندگی انسانها، فروکاستن موضوع به بازیهای بصری با عکسها و ارجاعی عمیقا ناموفق به جریان از آنخودسازی ست. عکسهای هوایی در ستایش عظمت کرهی زمین با مرزبندیها، تقابلها و در عین حال همنشینی کشورها موفق ترند تا بیان مسئله ای عمیقا اجتماعی در زمانه ای که با گسترش روزافزون درگیری های نظامی کشورها و جدیتر شدن مساله مهاجرت، ملیت، وطنپرستی و بیگانهستیزی میتواند مهمترین موضوع برای منعکس شدن، در بوته نقد قرارگرفتن و تفسیرشدن باشد. زمانهای که ساکنان کشورهای خاورمیانه هر روز به کام آتش جنگافروزی قدرتهای منطقه و جهان فرو میروند و با جدیتر شدن مساله ناسیونالیسم و بستهشدن مرزها به روی مهاجرین با عناوین و دلایل مختلف، راه گریزی نیز به سوی کشورهای امنتر جهان برای ادامه دادن بهزیستنی که حق بدیهی آنان است ندارند. مرز در هر معنای سیاسی یا استعاری برای همیشه چون دیواری آهنین و نفوذ ناپذیر روی تل اجساد بی جان آن مردمان مصیبت زده سنگینی میکند و تصاویر فردوسی از بازی میان رنگ و فرم و تجربه ارجاع به شیوههای بیانی هنر معاصر فراتر نمیرود.