عکسهای گرفتهنشده
وِل استیسی عکاس و نویسنده، که این کتاب با ویرایش او منتشر شده، در مقدمه این کتاب نوشته است:«از عکاسانی که نام آنها در این کتاب آمده درخواست کردم تا ابزارهای لازم برای عکاسیکردن را فراموش کرده و در عوض به توصیف تجربیاتی بپردازند که از لنز دوربین آنها گذر نکرده است. پروسهی ثبت عکس، برعکس شد. به جای نظارهی دنیا از طریق لنز دوربین، نگاه این یادداشتها مستقیما به چشم ذهن است تا آشکار شود که عکسها در بدویترین و ابتداییترین شکل آن نشاتگرفته از چه چیز هستند. این نگاتیوهای ذهنی نشاندهندهی دنیای رتوش نشدهای است که در یک فریم مستقل فرصت حضور نداشتند.»
عکاسانی که در کتاب «عکسهای گرفتهنشده» یادداشت دارند عبارتند از:
دِیو اندرسون، تیموتی آرکیبالد، راجر بالِن، توماس بنگستِد، جولیانا بسلی، نینا برمن، الیتور کاروچی، کلی کانل، پال داماتو، تیم دیوِس، کیلین دونِی، دوگ دابوا، ریان دِندون، امی الکنس، جیم گلدبرگ، امت گوون، گرگوری هالپم، تیم هترینگتون، تاد هایدو، رو هورنسترا، اِیریک جانسون، کریس جوردن، نداو کندر، اد کاشی، میستی کسلر، لیشا کِرِزی، اریکا لارسن، شین لولت، دینا لاوسنُ، جاشوئا لتس، دیوید مایسل، مری الن مارک، لورا مکفی، مایکل میدز، اندرو مور، ریچارد ماس، ازولتو متواتوا، لارل ناکدیت، اِد پنِر، کریستین پترسون، اندرو فلپس، سلویا پلچی، مارک پاور، پیتر ریست، سیمون روبرتس، جوزف رودریگز، استفن روئیز، مت سالاکوسی، الساندرا سنگونری، ارن شیومن، حمل شباز، الک سوث، امی استین، مارک استینمتز، جونی استمبکُ هنک ویلیز تامسُ، برایان الرک، ماسیمو واتانابی، الکس وب و ربکا نوریس وب.
این کتاب در سال ۲۰۱۲ توسط انتشارات Daylight در ۲۳۲ صفحه منتشر شد.
در ادامه، یادداشت کیلین دونی عکاس فاینآرت آمده است.
کیلین دِوِنی Kaylynn Deveney
اغلب پیش از دست به دوربین شدن با مردم آشنا میشوم. در مورد خودم، فرآیند کاری که انجام میدهم و پیشزمینهای که دارم توضیح میدهم و بعد اگر آنها موافقت کنند، عکاسیکردن را شروع میکنم. برای پروژههای طولانیمدت، تصاویر بسیاری است که تصمیم به ثبتنشدنشان میگیرم و به خاطر از دستدادن این عکسها هرگز سوگواری به راه نمیاندازم به هر دلیلی که باشد این غریزه من است که میگوید عکس نگیرم و من به آن اعتماد میکنم.
اما هنگامیکه با غریبهها هستم و در حال عکاسی به سبک و سیاق عکاسی خیابانی، از اینکه دوربینم را بخواهم جلوی صورتم بگیرم خجالت میکشم . بعضی از اوقات که عکس نمیگیرم آرزو میکنم که ای کاش این کار را کرده بودم.نوبت بعدی بسیار کند عمل میکنم. و بار دیگر با تاخیر عکاسی میکنم به دلیل لحظهای تردید درباره اینکه آیا باید عکس بگیرم یا نه. اینها عکسهایی هستند که از دست دادنشان آتشم میزند. آنها در ذهن من میمانند و یادآوری میکنند که در دنیای واقعی حضور ندارند.
برای چند ماه برای یک پروژهی عکاسی به ایرلند شمالی رفته بودم تا تفسیری از روزهای عادی اواسط دههی ۱۹۹۰ آنجا ارائه کنم. به پیانوبارها بیشتر علاقه داشتم تا سربازان. در مسیری اصلی در غرب بلفاست در صبحی نمناک و تیره و تار پیش از اینکه در خیابانها زندگی در جریان باشد، مرغ دریایی در بالای سرم صداکنان میچرخید و من تنها بودم. بعد مردی به سمت من آمد.
صحنه از رنگ تهی بود. آسمان تیره بود، مرغان دریایی نقرهای و کت خاکستری. بعد، برای یک ثانیه، مرغان دریایی به پشت و اطراف او رفتند. انگار که از همراهان او هستند. و آن مرد در آن لحظه همچون انعکاسی از روح شهر صنعتی شمالی بود. در آن لحظه من تردید کردم و دوربینم به گردنم آویزان ماند. ما از کنار یکدیگر گذشتیم.
از این خاطره بیش از ده سال گذشته است. هیچ معلوم نیست که این خاطره در ذهنم چقدر تغییر کرده باشد، بعضی از بخشها را به خوبی به یاد میآورم، در حالیکه بخشهای دیگر آن تغییر کرده یا از میان رفتهاند.
اما این تصویری است که بیش از هر عکسی که ثبت کردهام دربارهاش فکر میکنم.
اسم من رو یادشون رفته توی لیست عکاسها بیارن
انوشه ...خخخخخخخخ
هومنجدای این، ای کاش میشد این کتابارو گیر اوردو خوند....