عکاسی: ابژکتیو یا سوبژکتیو؟
ترجمه: امید امیدواری
ماریتا استورکِن (Marita Sturken) و لیزا کارترایت (Lisa Cartwright)، قابلیتِ سوبژکتیویته و ابژکتیویتة عکاسی را مورد بررسی قرار دادهاند. بنا به تفسیر آنها: «پارادوکس عکاسی در این نکته است که گرچه میدانیم عکسها میتوانند چندمعنایی باشند و به سهولت دستکاری شوند و تغییر یابند، با اینحال برتری عکاسی در این است که عکسها ابژکتیواند یا ثبتهایی واقعی از رخدادها هستند.» بعبارتی دیگر، کارترایت و استورکن معتقدند اگرچه میتوان عکسها را از طریق کادربندی و انتخاب، دستکاری کرد لیکن باوری وجود دارد مبنی بر اینکه عکسها نمایشگر واقعیتاند؛ یک حقیقت ابژکتیو. آندره بازن (Andre Bazin) و رولان بارت (Roland Barthes)، این نگرش که عکسها ثبتهای ابژکتیوی از واقعیتاند را به بحث میگذارند. بارت از طریق استفاده از مفاهیم پونکتوم (punctum) و استودیوم (studium)، چگونگی تفسیر ما از عکسها را شرح میدهد. او همانند بازن میپندارد که عکسها واقعیت را ثبت میکنند و بنابراین به مثابة سندهایی که «بودن» را شهادت میدهند، به شمار میآیند.
از سوی دیگر، پییر بوردیو (Pierre Bourdieu) و والتر بنیامین (Walter Benjamin) از سوبژکتیوبودن عکاسی طرفداری میکنند. نظر به اینکه استورکن و کارترایت میگویند عکسها تا اندازهای سوبژکتیواند، بوردیو میخواهد بداند که عامل این سوبژکتیویته، عکاس است یا افراد درون عکسها. بوردیو برای اینکه استدلال بازن و بارت را رد کند، دربارهی ژستگرفتن آدمها جلوی دوربین صحبت میکند؛ اینکه دوربین مسبب ژستی غیرطبیعی میشود. دوربین شخص را وادار میکند تا تصویر ایدهآلی از خودش، بر اساس فرهنگ اجتماعی نشان دهد و طبقهی خاصی را نمایندگی کند. بوردیو مبنای استدلالش را بر این واقعیت میگذارد که عکاسی به منزلة کنشی اجتماعی بکار میرود. این نگره عملاً ابژکتیوبودن عکسها را رد میکند.
مقالة مهم بنیامین، اثر هنری در دوران بازتولید مکانیکی، (The Work of Art in the Age of Mechanical Reproduction) دو موضوع مهمِ مربوط به عکاسی را مورد بررسی قرار میدهد. نخست، قدرت و قابلیت عکاسی در بازتولید تصاویر امضایی؛ یعنی اینکه عکاسی میتواند آثار اصیل هنری را بازتولید نماید. دوم اینکه دوربین چگونه واقعیت را بازنمایی میکند. بنیامین اظهار میدارد که تکرارپذیریِ اثر هنری، موجب بیمعنی شدنش میگردد، آنگاه اثر در فقدان اصالتش خواهد زیست و از این رو «هاله»اش (Aura) را از دست خواهد داد. در فرآیند بازتولید تصویر، به این دلیل که اثر، دیگر اصالت تصویر اورجینال را منعکس نمیسازد، ارزش سوبژکتیوی نهفته است.
استورکن و کارترایت میگویند: «آگاهی ما از ماهیت سوبژکتیو فرآیندِ به تصویر درآوردن، دریک تنیدگیِ دائمی با میراث ابژکتیویته به سر میبرد، که این میراث متمسک به دوربین و ماشینهاییست که امروزه تولیدکننده تصاویرند.» همانگونه که به اختصار بحث شد، میان نظریهپردازان جر و بحثهای فراوانی راجع به اینکه عکاسی کنشی بیانگر یا آگاهاننده است، وجود دارد.
آندره بازن معتقد است که عکاسی امری ابژکتیو است. وی بیان میدارد که دستگاه عکاسی بدون مداخله انسان، واقعیت را ثبت مینماید. «تمامی هنرها متکی به وجود بشر هستند مگر عکاسی که مزیتی را از فقدانش به ارث میبرد.» (آندره بازن) او قضاوتش از فرآیند عکاسی را بر این مبنا قرار میدهد که عکاسی ثبت اتوماتیک یک لحظه است. اساساً بازن بر این باور است که عکاسی دارای کیفیتی ابژکتیو است، لذا این دیدگاه که عکاسی ثبتکنندهی لحظهای از واقعیت است را تقویت میکند. «میزان مهارت نقاش اهمیتی ندارد، صرفاً این واقعیت که دست انسانی در خلق اثر دخالت داشته، سایهای از تردید بر روی تصویر میافکند.» (بازن) بازن تاکید میکند چون عکاسی فرایندی اتوماتیک است، از کیفیتی یگانه برخوردار است برخلاف نقاشی که او آن را کاملاً خیال میپندارد.
بازن شرح میدهد که عکسها یک لحظه از زمان را ثبت میکنند. « عکس خود به تنهایی ابژه است. ابژهای رها از شرایط زمانی و مکانیای که آنرا پدید آورده است.» (بازن) عکسها اسنادی تاریخیاند که هستی ابژه یا شخص به تصویر کشیده شده را به ما گوشزد میکنند. بازن در ابتدای مقالهاش از نقاشی و مجسمهسازی به عنوان روشی برای حفظ هستی فیزیکیمان یاد میکند که آنرا کمپلکس مومیایی (mummy complex) مینامد. «این فرآیند ممکن است آشکار سازد که در کالبد نقاشی و مجسمهسازی، کمپلکسی مومیایی نهفته است.» (بازن)
در ادامه بازن پیرامون نقش عکاس بحث میکند. او توضیح میدهد که عکاس از امتیازِ انتخابِ آنچه باید ثبت شود، برخوردار است ولی این امر، ابژکتیوبودن عکس را مخدوش نمیسازد. او میگوید: «ماهیت ابژکتیو عکاسی، به آن فقدانی باورکردنی اعطاء میکند که در سایر رسانههای تصویری یافت نمیشود.» همانطور که پیشتر هم گفته شد، دخالت دست انسان بر کیفیت واقعگرایانهی اثر سایه میافکند؛ به این علت عکاسی فرمی ایدهآل برای ثبت حقیقتی ابژکتیو است. اما، چنانکه در ادامه هم بحث خواهد شد، به باور والتر بنیامین، عکاسی و قدرتش در بازتولید تصاویر، به این معناست که تصاویر اصالتشان را از دست میدهند. بنیامین اثرِ هنریِ امضایی را مدنظر قرار میدهد که اورجینال پنداشته میشود، اما توسط فرآیند بازتولید عکاسانه، یکهگیشان از بین رفته، به نحوی که تعابیر و معانی گوناگونی را میتوان از آنها استخراج نمود لذا دیگر ابژکتیو نخواهند بود.
بر اساس دیدگاه پیشین، عکاسان میتوانند موضوعات جلوی دوربین را کادربندی کنند و آنها را از میان چیزهای دیگر برگزینند. این عامل سوبژکتیو، بازنمایی صادقانة دوربین از رخدادها و انسانها را به چالش میکشد. «هر وقت به عکسی نگاه میکنیم، میدانیم (هر چند اندک) که عکاس منظرهای را از میان بیشمار منظرة موجود، برگزیده است.» (جان برجر- John Berger) انتخاب بخشی از صحنة جلوی دوربین توسط عکاس نوعی دستکاری محسوب میگردد که طبق آن، عکسها را تحلیل میکنیم. با اینحال جان برجر در ادامه میگوید، «عکسها بیانگر آناند که سابقاً چگونه، چیزی یا کسی به نظر میآمده و ضمناً بینندگان آن عکسها، چگونه به موضوع نگاه میکردند.» چنین نگرهای عملاً بر ثبت گذشته توسط دوربین صحه میگذارد و عکس را به منزلهی سندِ جهان گذشته، که کسانی را احاطه کرده بوده، نشان میدهد. برجر، از این دیدگاه بازن، که میگوید عکاسی ثبت گذشته و شاهدی برای آن است، حمایت میکند. او همچنین با نظر رولان بارت راجع به اینکه عکسها چیزهایی فراتر از گواهان گذشتهاند و میتوانند عمیقاً بر ما تاثیر بگذارند، موافق است. بارت برای تبیین این نکته از عکس مادرش استفاده میکند، چنان که در ادامه در موردش بحث خواهیم کرد.
رولان بارت معتقد است دو عنصر در عکسها وجود دارد: استودیوم و پونکتوم. استودیوم بخشی از شناخت فرهنگی ماست که به ما در تفسیر معنای عکس کمک میکند. گراهام آلن (Graham Allen) میگوید: «استودیوم به تبادل آشکار کدهای فرهنگیای مربوط میشود که نهایتاً به یک مدلول یا مجموعهای از مدلولها منتهی میگردد.» بارت به روش تفسیرش از عکسها اشاره میکند، «اینکه من با اشخاص، چهرهها، حالات، زمینهها و کنشها یکی میشوم و آنها را می فهمم، امری فرهنگیست.» همانگونه که پیشتر هم گفته شد، استودیوم مبتنی بر شناخت ما از کدهای فرهنگیای است که به ما در تشخیص معنای عکس یاری میرساند.
پونکتوم چیزیست که سخت بتوان تعریفش کرد؛ عنصری در عکس که بیدرنگ موجد واکنش ما میگردد. بارت میگوید: «من در جستجوی پونکتوم در عکس نیستم بلکه این عنصر، خود، از دل موضوع به چشم میخورد و بر میخیزد، مانند تیری مرا سوراخ میکند و بر من اثر میگذارد.» پونکتوم تنها در ارتباط با تماشاگر عکس معنا مییابد. پونکتوم، برخلاف استودیوم، به رمز درآورده نمیشود. بارت شرح میدهد که چگونه یک عکس میتواند هم شامل پونکتوم باشد و هم استودیوم اما در ادامه توضیح میدهد که پونکتوم میتواند استودیوم را مختل سازد.
توضیح و تفسیر بارت از مفاهیم پونکتوم و استودیوم برانگیزانندهی شور و گفتمانی در مواجهی ما با عکسها میگردد. در رابطه با عقاید استورکن و کارترایت، بارت نیز با بیان اینکه عکسها اسناد «بودگی چیزها» هستند، بر ابژکتیو بودن عکسها صحه میگذارد. گزارهی «بودگی چیزها» بدین معناست که عکسها شواهدی ابژکتیو از اشیاء یا اشخاصی هستند که اکنون وجود دارند یا قبلاً وجود داشتهاند؛ آنها ثبتهای ابژکتیو واقعیتهای فیزیکیاند. بارت نیز مانند بازن معتقد است که عکسها ثبتکنندهی مدرکی از بودن، لحظهای از زمان هستند.
بارت برای تبیینِ تدریجیِ ارزشِ عکاسی، از عکس مادرش استفاده میکند. عکس باغِ زمستانی (The Winter Garden) در کتابِ اتاق روشنِ (Camera Lucida) رولان بارت، نشان داده نشده است به دلیل اینکه بارت معتقد است، این عکس تنها برای او هستمند است. هر کسی جز او، در فهم آنچه از این عکس دریافت کرده، به خطا خواهد رفت. او میگوید عکس مادرش [اگر در کتاب چاپ میشد.مترجم] هم مانند سایر عکسهای به نمایش درآمده در کتابش دیده میشده است.
بطور کلی بازن و بارت عکسها را کنشِ ثبت یادها میدانند. بازن عکاسی را در برابر نقاشی و مجسمهسازی قرار میدهد تا بدینسان نشان دهد که عکاسی بازنماییِ امر واقعیست. این نگره، مکمل و همسو با استدلالهای بارت راجع به تأثیر ژرف عکس بر بیننده است که بواسطهی گزارههای استودیوم و پونکتوم شرح داده میشود. نتیجتاً هر دو، این دیدگاه، که عکاسی امرِ ابژکتیویست را مطرح میسازند با این ادله که عکاسی ثبتکنندهی لحظهای از واقعیت است و یاد و تجربهی اشیاء و اشخاص را همچون مدرک هستیشان حفظ میکند.
با این وجود نظریهپردازانی چون پییر بوردیو و والتر بنیامین نظر متفاوتی در مورد عکاسی دارند. آنها معتقدند که عکاسی کنشی سوبژکتیو است. پییر بوردیو با طرح موضوع ژست، ابژکتیو بودن عکسها را رد میکند.
بوردیو میگوید عکسها دربردارندة عاملی ابژکتیو در انعکاس واقعیت هستند. اما، در ادامه اظهار میدارد که عکاسی کنشی اجتماعیست، لذا به نفع این کنش که مردم در عکسها نمایشگر آن هستند، ابژکتیوبودنش را از دست میدهد. سوزان سانتَگ (Susan Sontag) توضیح میدهد که «به نظر نمیآید عکسها آنقدر که تکههایی از جهاناند (مینیاتورهایی از واقعیت، که هر کسی میتواند آن را بوجود آورد یا به دست آورد)، گزارههایی دربارة آن باشند.» سانتگ شرح میدهد که عکسها میتوانند در نمایش جهان، کرانمند باشند. او میگوید عکسها تکههایی از جهاناند؛ لحظهی کوتاهی از زمان که نمیتواند بقدر کافی، جهانی، که عکس را در بر گرفته، نشان بدهد. این نظر همسو با استدلال بوردیو است، آنجا که میگوید، لحظهی کوتاه ثبتشده در عکس را نمیتوان به مثابة یک دستافریدهی هنریِ ابژکتیو پنداشت. او از موضوعِ ژست برای توضیح بیشتر این نگرش استفاده کند.
بوردیو با استفاده از موضوع ژست بیان میدارد که «ژستگرفتن در عکسها بدین معناست که شخص میخواهد در حالتی ثبت شود که طبیعی نباشد.» بعبارتی دیگر به خاطر سوبژکتیویتة ناخودآگاهی که در بطن ثبت وجود دارد، عکسها نمیتوانند ابژکتیو باشند.
بوردیو میافزاید: «معنای ژست موجود در عکس را فقط میشود نسبت به نظام نَمادینی که عکس در آن جای میگیرد، فهمید؛ در این نظام برای یک روستایی به روشنی، آداب و رفتارهای اجتماعی مناسب، برای ارتباطش با دیگران مشخص میگردد.» همانطور که پیشتر گفته شد، بارت توضیح میدهد که چگونه بینندگان در جستجوی معنای تصاویرند. نگرش بارت بازگوکنندهی این نکته از بوردیو است، از این حیث که عکسها دربرگیرندهی آداب و رفتارهای اجتماعی جایز هستند. عکاسی کنشی اجتماعیست که در قالب این کنش، کارکردهای اجتماعی بواسطة ژست آشکار میگردد. بوردیو شدیداً بر سوبژکتیوبودن عکاسی تأکید میورزد زیرا [او معتقد است که. مترجم] اشخاص درون عکس متوجه حضور دوربین هستند که باعث ژست غیرطبیعی آنها میشود؛ این امر از وجوه ابژکتیو عکس میکاهد.
کلاً بوردیو ایدهی ابژکتیوبودن عکسها را انکار میکند. ژست خبر از نوعی تکیه رسانة عکاسی بر کنش اجتماعی میدهد که بر شیوهی عکاسی اثر میگذارد. استورکن و کارترایت بر این باورند که هنگام گرفتن یک عکس امکانهای سوبژکتیوی پدید میآید. بوردیو با بررسی ژست بر آن است تا نشان دهد چنین امکان سوبژکتیوی، به هر درک ابژکتیویتهای لطمه میزند.
پانوشت :
این نوشته چکیدهای از مقالهایست که در سال 2012 نوشته شده است. امید که با توجه به مختصر بودنش، برای خواننده مفید واقع شود.
عکس کاور: عکاس: حجتاله امیدواری - بدون عنوان - سال 1365
فوق العادع عالی بود این مقاله .
علی نصوریترجمه بسیار روانی هم داشت.
متشکرم
مختصر, مفید و عالی
لیلاسپاس
عالي، دست مريزاد اميدجان
حسين اسماعيليکسی که عکس را میگیرد از سبد ابژکتیو، میوه ی سوبژکتیو را برداشته است و کسی که به عکس نگاه میکند همیشه چشم بندی دارد که اگر بوی میوه ی آشنایی دهد، ماهیت سوبژکتیو عکس خودنمایی میکند و آن میوه را با آگاهی درون سبد ابژکتیو خود می اندازد و اگر نا آشنا باشد بدون آنکه بداند، بدون تصوری از بوی سوبژکتیو سوژه، ب ناچار باز آن را درون سبد ابژکتیو خود می اندازد.
مهدی جتنها شکلی که میتوان ادعای هر دو طیف را در نظر گرفت سازوکار در هم تنیده و نه منفک آن دو است.
به نظر من عکاسی از همان روز پیدایش بحث سابژکتیو را بهمراه خود داشته و عکاسی چیزی جز ثبت واقعیت محصول ذهن عکاس نیست . پس بنابراین عکاسی را با تمام وجود باید یک امر سابژکتیو دانست که ابژکتیو هم هست .
غلامرضا حیدرپناه