واقعیتهایی از دنیای ذهنی راجر بَلِن
ترجمه: صمد قربانزاده
شاخهای از روانشناسی اجتماعی متمرکز بر مطالعهی گونههای تعارض است. یکی از این حالتها، «تعارض گرايش - اجتناب» است به این شکل که بهطور همزمان توسط عنصری جذب و دفع شوید. به عنوان مثال یک شخص ممکن است در مهمانی وسوسه شود تا با نوشیدن چند گیلاس شراب تبدیل به فردی خوشمشربتر شود، و از طرفی فکر خماری بعد از آن در او حس انزجار ایجاد کند.
عکسهای راجر بلن مطالعهای بر «تعارض گرايش - اجتناب» است. با وجود داشتن میل به دیدن عکسها دوست ندارید آنها را مشاهده کنید. دانستن این موضوع که چرا میخواهید عکسها را ببینید همیشه آسان نیست و همچنین بررسی اینکه چرا نمیخواهید آن تصاویر را ببینید نیز خوشایند نیست. با این وجود اگر شما بتوانید خودتان را در عکس های بلن پیداکنید به آنها نگاه خواهید کرد و آنها را در حافظه خواهید سپرد .
بلن، متولد ۱۹۵۰ در خانوادهای با ریشهی عکاسی متولد شد. پدر او آدرین بلن یکی از اولین اعضای آژانس مگنوم و موسس «Photography House» بود که بنا به گزارشها این گالری اولین گالری نیویورک است که صرفا به عکاسی اختصاص یافت.
با این حال راجر چندان خودش را یک عکاس جدی نمیدانست. او همانند بسیاری از «جوانان مردمی - Young Folk» خوشبخت آن دوران به جمع خردهفرهنگ دورهگردی و سرگردانی در بخشهای «باحال» دنیا پیوست تا خودش را پیدا کند. راجر پس از گذراندن مدت زمانی در نپال، یونان، اندونزی و دیگر نقاط قابلتوجه هیپیها، در نهایت به آفریقا مهاجرت کرد . سفر او نه بهخاطر مبارزه با آپارتاید بلکه به یک دلیل دور از ذهن، یعنی زمینشناسی بود.
شیفتگی و علاقهی راجر به زمینشناسی که ریشه در کودکی او داشت باعث تحصیل او در این رشته و دریافت مدرک دکترا و به دنبال آن باعث ایجاد کسب و کاری سودآور در بخش معدن روستاهای جنوب آفریقا گردید. این تجارت که چندان رابطهای با «خرده فرهنگ» نداشت، دو پیامد غیرمنتظره به همراه داشت. او با مسافرت به مکانهای گوناگون و دورافتادهای در آفریقا با قومها و انسانهایی از فرقههای گوناگون افراد فقیر، در ظاهر همخون و سفیدپوست آشنا شد. این شرایط اشتیاقی در او شعلهور کرد تا دوربینش را بردارد و هرآنچه میبیند را مستند کند.
عکس های مستند بلن، در سال ۱۹۹۴ با عنوان «پلیتلند: تصاویری از محدودهی روستایی در آفریقای جنوبی - Platteland: Images of a Rural South Africa» [توضیح مترجم: پلیتلند به مناطق روستایی در آفریقای جنوبی گفته میشود.]منتشر شد. این کتاب واکنشهای زیادی را در پی داشت. برخی عکسها را برخوردار از قدرت غیرمنتظرهای میدانستند. حتی منتقد سرشناس سوزان سونتاگ دربارهی آن می نویسد: :مهمترین مجموعه پرترههایی که طی سالها دیدهام.» اما دیگر منتقدان بلن را به ارائه یک نگاه نظربازانه و همچنین توسل به سلیقهی مخاطب محکوم کردند.
با این حال بلن کاملا در بخش روستایی آفریقایی جنوبی ایزوله شده بود و اینطور که بر میآید کمتر به نقدها توجه میکرد. موفقیتآمیزبودن تجربهی معدن برای او نعمتی بود که به شکل تماموقت عکاسی کند. او دیگر به صرفا مستندکردن دنیایی که با آن مواجه میشد راضی نبود. بلن به یکی از مصاحبهکنندگان گفت:«بهتدریج این حس در من به وجود آمد که هدف عکاسی در اصل کنکاش در دنیای درونی من بود و نه کنکاشی در فرهنگ آفریقای جنوبی که در آن زندگی میکردم.»
دنیای درون راجر بلن آنطور که در عکسهایش ارائه شده حال و هوای بو رادلی [توضیح مترجم: کاراکتری مرموز در فیلم To Kill a Mockingbird و همچنین اصطلاحی که اشاره به فردی چندشآور همراه با جذابیت خاص دارد.] و از طرفی اصلاحی را دارد. هالهای از استیصال، فقر یاسآور همراه با حسی از چیزی که عمیقا و بهشکل اجتنابناپذیری و شاید بتوان گفت به شکلی علاجناپذیر از هم پاشیدهشده است.از هم پاشیدگی، در سطحی ژنتیک.
هنگامیکه بلن به جای مستندسازی دنیا شروع به ساخت تصاویر ذهنی دنیای اطراف خود کرد، عکاسیاش سمت و سوی درونی گرفت. آثار ثبتشده در اتاق های بدون پنجره حس منزوی و جدا افتادهبودن سوژهها از جامعهی بزرگتر و بدون هر گونه ارتباط و یا نفوذ خارجی را تشدید میکرد. صحنهها و فضای ایجاد شده بسیار شوم و تیره هستند. به نحوی، لایههای عمیقی از دوده که تنها بعد از نسلها عادات ناسالم میتوانند انباشته گردند.این وضعیت چارهناپذیر و ناخوشایند نمایانگر این مسئله است که اگر پاکیزگی بخشی از ایمان است پس این ارواح بیچاره از خدا هم منزوی شدهاند. در این صحنهها نه تنها از خوشی خبری نیست که انگار افراد و سوژههای تصاویر بلن بطور کلی با مفهوم خوشی ناآشنا هستند، آنها بطور ضمنی به این ناخوشایندی و ناراضیبودن اشاره نمیکنند اما این شرایط و موقعیت است که هر کدام از آنها را در ناامیدی پیشبینینشدهای رها ساخته است.
بلن با درهمآمیختن اجزای تصویری مشخص از فقر در عکسهایش به شکلی دور از انتظار و ناهماهنگ به برجستهسازی این موارد پرداخت.سیمهای لخت در گوشههای صحنه به شکلی غریب عذابآور و ظاهرا با پیروی از الگوهای بیهدف آویزان شدهاند. چوب لباسیها در اشکال عجیب خم شدهاند و در محلهای اتفاقی نصب شدهاند. کاغذ دیواری کهنه و لکهشده مثل کارتونهای «eldritch cartoons» است که به نوعی نمایانگر ناامیدی و پذیرش شکست است.
این حس توسط نور فلاشی که در صحنه دیده میشود بیشتر خودنمایی میکند، نور مستقیم و سخت که باعث شده پرسپکتیو و المانهای موجود در صحنه حالتی یک دست و مسطح داشته باشند بهطوریکه در نگاه اول به نظر میرسد که المان ها نزدیک و چسبیده به پسزمینه و دیوار هستند.این نورپردازی , فضایی را شکل میدهد انگار که همهی المانها در تصویر همانند شاهپرک به دیوار ملالآور هستی میخکوب شدهاند .
خوب است اشاره شود که در واقع آثار بلن چشماندازی ندارند. آنچه داخل کادر است بخش معنادار تصویر است. نوعی از مینیمالیزم متناقض و شلوغ. ما شاهد وسایل و چیزهای زائد و اضافی در کادر نیستیم. تصاویر او در ضمن فقدان بسیاری از المانها بسیار پر معنا هستند. هیچ چربیای در این عکسها به چشم نمی خورد، آنجا پر است از غضروف و استخوان. با وجود اینکه آنها بسیار خودمانی به نظر میرسند اما بلن آنها را بسیار با تامل و استادانه خلق کرده است. یک تلاش آگاهانه برای حذف هرگونه روایت در تصویر در جریان است. روایتی که به نوعی حسی از پیشرفت را در طول زمان تحمیل سازد.
بلن به دنبال ساخت روایت نیست و قصدی هم دربارهی پیشرفت و توسعهی آن ندارد. او به دنبال ساخت یک لحظه است .
برخلاف لحظهی قطعی کارتیه برسون که در آن ثبت یک رویداد و حادثه در کسری از زمان مهم است، لحظهی بلن هرگز پایانی ندارد. او به دنبال نمایش لحظهای در عکسهایش است که با وجود تمامی جزئیات و حس آنها، غیر قابل تشخیص از لحظه قبل و لحظهی دقیقا پس از آن و یا لحظهای از یک دهه قبل و یا بعد از آن باشد. بلن نشان میدهد که آنچه در عکس وجود دارد- در حس بسیار متریالی - از لحظات دقیقا قبل و بعد یا لحظات یک دهه پیش و بعد غیرقابل تشخیص است. از همان آغاز، در حال و همیشه نیز باید باشد.دنیایی بدون پایان . آمین
عکسهایی که بلن پس از مجموعهی «Platteland» گرفته و فرم مستندگونهای که دارند باعث میشوند که فراموش شوند که اصلا عکسهای مستند نیستند.آنها هیچگونه واقعیت حقیقی و قابل لمسی را به تصویر نمیکشند. موقعیت نشاندادهشده در کارهای اخیر او وجود مستقلی را به تصویر نمیکشند. آنها به سادگی محصول تخیل عجیب بلن هستند. آنها با حس واقعیت، چیزی درباره انسانیت میگویند. ما میدانیم مردمانی همانند آنها در جایی زندگی میکنند ولی نمیخواهیم به آنها نگاه کنیم. من نمیتوانم بگویم که آثار راجر بلن را دوست دارم. هر چقدر که تحت تاثیر کارهای او قرار گرفتهام به همان اندازه نیز ناراحت شدم. کارهای او به همان اندازه گیراست که یک تصادف رانندگی. در این تصاویر شاهد موقعیتهایی هستیم که در آن شرایط انسان تبدیل به تیزترین لبهها شده و هر آنچه تیز شود میتواند تو را ببرد. کارهای بلن می برند. عمیق میبرند. و سپس زخمی باز برجای میگذارند.
منبع: +