گفتاری در باب درد عکس
صمد قربان‌زاده مقاله ۱۳۹۷/۰۶/۰۶

گفتاری در باب درد عکس

پاسخ صد قربان‌زاده به یادداشت انتقادی احسان قنبری‌فرد.

«قربان‌زاده همواره نگران انسان است و همچون بسیاری از هنرمندان دیگر سعی در به چالش کشیدن ماهیت وجودی او در نظام امروزی جهان دارد و از این رو می‌توان او را با برخی از پیشکسوتان هنر مدرن، هم‌سو و هم‌عقیده دانست. گرچه در بسیاری از آثار که می‌توان ایده‌های ناب و خلاقانه و نیز اجراهای تحسین‌برانگیز را به صورت خاص در آنها مورد تاکید قرار داد، از زاویه‌ای متفاوت به انسان می‌نگرد، اما در بررسی تعدادی از عکس‌هایش نیز می‌توان به مقایسه‌ای نزدیک میان آثار او و تعدادی از هنرمندان پیشین پرداخت...آنچه تاکید بر آن ضروری به نظر می‌رسد این است که با وجود تشابهاتی که می‌توان میان آثار این عکاس جوان با آثار عکاسان پیشین یا معاصر یافت، تئاویل برآمده از آثار ایشان به گونه ‌خاص و خلاقانه‌ای متفاوت است. تاکید قربان‌زاده در اکثر آثارش منحصر به خود او و مطابق با شرایط زندگی امروزه است. نگاهی ویژه که ردپای اعتقادات را نیز با خود دارد و از بسیاری جوانب منحصر به جامعه اسلامی و ایرانی‌ است. خاستگاهی دقیق و فلسفی همواره در نگاه و آثار او ملموس است و در بسیاری از عکس‌ها به مرزی می‌رسد که بیننده را شگفت زده به تحسین وا می‌دارد.

 

در زبان بصری این عکاس جوان گرایشات دیگری نیز پیدا می‌شود. در عکس زیر ضمن وجود نشانه‌های آشنا و منحصر به آثار او، می‌توان تشابهات زیادی با چند اثر از René Magritte نقاش بلژیکی را مشاهده کرد. نقاشی که با بر هم زدن روابط دال و مدلول در آثارش سعی در به چالش کشیدن زبان واژگانی و زبان بصری داشت و همواره می‌کوشید تا مفاهیمی متفاوت و نامانوس از عناصری شنا به بیننده القا کند. همان‌گونه که پیشتر گفته شد، چهره، موقعیت و نحوه نمایش جنس مذکر در آثار او بسیار وهم‌انگیز‌تر است. علیرغم آثار بسیاری از هنرمندان دیگر که تصویری مستحکم و مقتدر از مرد را در مقابل چهره زن ترسیم می‌کنند، در عکس‌های قربان‌زاده مرد نه تنها عنصری مقتدر و برتر نیست، بلکه حضور او در جامعه مستاصل، ضعیف و بسیار ناتوان دیده می‌شود و از این حیث می‌توان بر باور پیشین، یعنی عدم دخالت جنسیت به معنای خاص در موقعیت انسان‌های عکس‌های او و تعمیم نگرانی‌های او به کلیت وجودی انسان صحه گذاشت. چهره‌هایی دگرگون شده و تغییر شکل یافته از مردانی ضعیف‌الجثه و آسیب دیده، جنس مذکر را در هیات کارگرانی نیازمند و فقیر نشان می‌دهد که تغییر یافتگی بیش از اندازه و خوف‌انگیز در فرم چهره‌شان تنها و تنها به کابوسی رعب‌آور قابل تعمیم است. عدم وجود محدودیت در استفاده از تصاویر مردانه دست او را در اعمال ویرایش‌هایی اغراق‌آمیز و به حق تامل برانگیز بازتر داشته است و او نیز نهایت بهره ممکن را از این آزادی عمل در ارائه جلوه‌هایی خاص و قابل توجه بر چهره و اندام انسان مذکر برده است. از این منظر نیز می‌توان به تشابهاتی در آثار او با آثار هنرمندان بزرگی چون Joel-Peter  Witkin و بیش از آن Ralph Eugene Meatyard اشاره کرد.»

نوشته ای که در قسمت بالا آورده شده، گزیده ای از  نوشته های آقای احسان قنبری فرد در هشت دی ماه 1389 در وبلاگ شخصی ایشان در سایت عکاسی است. نوشته‌هایی که بسیاری از آنها با متن جدید ایشان در تناقض است. ایشان در آن سال اشاره می کنند: «آثار قربان زاده را می توان با برخی از پیشکسوتان هنر مدرن هم سو و هم عقیده دانست...گرچه در بسیاری از آثار ایشان می توان ایده های ناب و اجراهای تحسین براگیزی را دید... با وجود شباهت آثار قربان زاده با افراد پیشکسوت, تاویل برآمده از آثار ایشان به گونه ای خلاقانه و متفاوت است و منحصر به خود او و مطابق با شرایط زندگی امروز..خاستگاه دقیق و فسلفی همواره در دیدگاه قربانزاده هست..» آقای قنبری فرد در متن جدیدشان تذکر می دهند که هنرمند باید:«به تجربه زیسته خود بپردازد. زندگی (خود او) که از تک تک ثانیه هاش آگاه است. و لحظه به لحظه..آن را با تمام وجود دیده و تجربه کرده و هیچ کس بهتر از ا از جزئیاتش آگاه نیست..این رمز گریز از مشابهت ها و همسانی هاست». همین دو پارگراف کافی است تا به مشوش بودن ذهن یک فرد در مورد نوشتار خود درباره آثار یک عکاس در مدت هشت سال پی ببریم. پاراگراف اولی که در سال 89 از قربان‌زاده به عنوان عکاسی که آثارش منحصر به (خود او) و مطابق با شرایط زندگی امروزه است و نگاهی ویژه قربان زاده که ردپای اعتقادات را نیز با خود دارد..خاستگاهی فلسفی که گاهی به جایی می رسد که بیننده را شگفت زده به تحسین وا می دارد.. یاد شده!! چطور می شود یک عکاس در اوایل دوران کاری از دید یکمنتقد به چنان اعتباری دست یابد ولی بعد از گذشت هشت سال همان آثار از دید منتقد بیفتد و به عکاس تهمت این زده شود که او از لحظه های زندگی خودش آگاه نبوده؟! آقای قنبری فرد در قسمتی از نوشته جدیدشان اشاره کرده اند: «آثار هنری علاوه بر ماهیت تکی هراثر، از ماهیت گروهی نیز برخوردار است. چیزی که اصطلاح BOODY OF WORK یک هنرمند خوانده می شود. محتوا و پیام و کیفیت اثر باید تداوم داشته باشد. مجموعه آثار یک هنرمند زندگی و شخصیت و تمام آثار او را نیز به مفهوم خود اضافه می کند. چنین قوام و دوامی اگر شکل گرفته باشد قابل گسستن نیست». در جواب این مسئله باید عرض کنم که کلیه آثار بنده چه از همان سال های ابتدایی که خود آقای قنبری فرد نیز در نوشته خود در سال 89 به تعدادی از آنها اشاره نموده اند و چه آثار اخیرم از لحاظ محتوایی چیزی به جزء پرداختن به انسان و سرنوشت او, زن و هویت او, استفاده از عناصری همچون درخت، سگ، دود، خانه های مخروبه، افراد در وسط کادر و..نبوده است. در تکمیل این پاسخ می توانم مخاطبان عزیز را به پایان نامه ارشد بنده با عنوان تحلیل ضمیر ناخودآگاه با رویکرد مکتب فروید در آثار پنج تن از عکاسان هنرمندان فتومونتاژ معاصر غرب ارجاع دهم. در واقع غرض از اشاره به این موضوع و انتخاب آن در پایان نامه تکمیل و تداوم بخشیدن به مفهوم عمیق انسانی و همان چیزهایی است که در سال‌های ابتدایی نیز در کارهای بنده به وفور دیده شده اند. و به اصطلاح آقای قنبری فرد همان گسست تداوم میان محتوا-پیام و کیفیت اثر است. 

 

نکته‌ی مهم دیگری که آقای قنبری فرد در نوشته جدیدشان به آن اشاره دارند تشابه آثار بنده در ظاهر می باشد. ایشان در این نوشته تعدادی از آثار بنده را مشابه آثار برخی از هنرمندان می دانند. این هنرمندان در این نوشته به دو دسته تقسیم می شوند. تعدادی از آنها که از نام آوران عرصه هنر و عکاسی می باشند و تعدادی از آنها از افراد ناشناخته که حتی استناد به آنها کار صحیحی نیست. در مورد تشابه زیاد آثار بنده از دیدگاه آقای قنبری فرد به آثار افرادی همچون رنه

مگریت، رالف یوجین متیارد و جری الزمن که داستانی  جدا و امری از قبل گفته شده است و من نمی‌دانم بعد از گذشت هشت سال دوباره پرداختن به آن چه لزومی دارد! ایشان در نوشته خود در سال 89 در وبلاگ سایت عکاسی اشاره میکنند: «در تفسیر تطبیقی برخی آثار قربان زاده می‌توان به آثار عکاسی Jerry Uelsmann اشاره کرد. آثاری که ضمن به چالش کشیدن انسان و مشابهت از این جهت با عکس‌های صمد قربان‌زاده، تشابهات بسیاری نیز در نحوه اجرا و تکنیک دارند» یا در باره تشابه کارهای بنده با آثار رنه ماگریت اشاره می‌کند: «در زبان بصری این عکاس جوان گرایشات دیگری همچون کارهای رنه ماکریت هست». او در جای دیگری مربوط به نوشته خود در سال 89 اشاره دارد: «تشابهات زیادی بین آثار صمد قربان زاده و جوئل پیتر ویتکین و رالف یوجین متیارد وجود دارد اما چهره,موقعیت و نحوه نمایش جنس مذکر در آثار قربانزاده بسیار وهم انگیزتر است..» درواقع تمام عکاسان و هنرمندان چه در طول تاریخ هنر و چه در طول تاریخ عکاسی از این قضیه مستثنی نبوده اند که از عکاسان و هنرمندان پیش رو و پیشکسوت تاثیر و الهام بگیرند و این امر در مورد کارهای بنده نیز صادق بوده و خواهد بود. بنده در کنار این عکاسان و هنرمندانی که ایشان نشان داده اند از افرادی دیگری همچون رالف گیبسون، بیل برانت، روبر دوانو، رابرت هاوزر، ژیلبرت گارسین، آرنو رافائل

مینخن، دوئین مایکلزو.. همواره الهام‌گرفته وخواهم گرفت.

اما نکته‌ی مهم دراشارات ایشان نسبت به برخی از هنرمندانی است که متاسفانه نه اسم هنرمند مشخص شده و نه تاریخ ثبت یا تولید آنها. برای مثال در تصاویر شماره یک که تصویر فردی است که در داخل شیشه قرار گرفته و متعلق به مجموعه خواب روزانه است بدون ذکر هیچ نام و نشانی از عکس معرفی شده، آن را در کنار عکس بنده قرار داده اند. در تحقیقی خودم از این اثر انجام دادم تنها به چند سایت رسیدم که فقط سال آپلود عکس که در فبریه 2013 بوده اشاره می کند. در حالی‌که عکس بنده در بین سال های 1392 و 1391 گرفته و ساخته شده است. البته شاید سال تولید این اثر قبل تر از اثر بنده هم باشد ولی بخاطر موجه نبودن اثر و ناشناخته بودن هنرمند آن چیزی از سرچ در مورد آن عاید بنده نشد و حتما دوستان عزیزی که اطلاعی در این مورد دارند اشاره نمایند. اما نکته قابل توجه برای بنده این است که ای کاش آقای قنبری فرد به عنوان یک فرد کارشناس حداقل مثل نوشته سال 89 خود، بسیار دقیق و علمی تر به تشابه آثار بنده با آثار سایر عکاسان اشاره می نمودند. چون

این اثر جزء کارهایی است که من در بین سال های 90 تا 92 که با آثار عکاسی همچون گرت اشترن آشنا شدم و به واسطه اینکه این عکاس فتومونتاژ کار تحت تاثیر مباحث روانکاوی و رویاها بوده و دست به ساخت رویاهای زنان در آرژآنتین می زد و اکثرا آثارش حاصل نگاهی فمنیستی به جامعه زنان در دهه 1950 آرژانتین بود – تشابهات بسیار نزدیکتری دارد. همین کشش و نگاه روانکاوانه باعث ایده گرفتن این اثر در مجموعه خواب روزانه در سال های 89 تا 92 گردید که در آن یک زن در داخل یک ظرف شیشه ای است. در واقع نزدیکی این اثر و تعدادی دیگر این مجموعه از کارهای بنده از لحاظ ظاهری نه تنها شبیه به آثار گرت اشترن بلکه شباهت و تاثیر پذیری بسیاری نیز به کارهای ژیلبرت گارسین و شانا پارک هریسون ها دارد. اما سئوال اینجاست که آیا از لحاظ محتوایی نیز این تصاویر باهم یکی اند؟ آیا می توان نگاه فمنیستی گرت اشترن را در  کنار نگاه محیط زیستی و تخریب آن که توسط پارک هریسون ها مطرح شده را با مفهوم کاملا رویا گونه و روانکاوانه برگرفته از مباحث شخصی و بعضا فرویدی بنده را در یک مسیر قرار داد و انگ گاها کپی به آنها زد؟ با اینکه از لحاظ اجرایی من از هر سه این افراد تاثیر گرفته و خواهم گرفت.

 

 

 

 

 

موضوع دیگر درباره برخی از آثاری است که نه تشابه فرمی و نه تشابه محتوایی بین آنها وجود دارد. برای مثال در تصویر زیر عکسی مربوط به بنده از مجموعه خواب روزانه است که بین سال های 89 تا 91 ثبت و ساخته شده است ونمونه   نامشابه آن تنها یک کولاژ است که هیچ گونه تشابهی بین این دو به عنوان یک مخاطب صرف نیست. ماهی ها..زمین خشک..اینها نه از لحاظ شکلی می تواند تشابه به اثری باشد که آقای قنبری فرد نشان دادند و نه محتوایی. باز برای روشن شدن بیشتر موضوع مخاطبان را ار جاع می دهم به آثار قبلی خودم که چند سال قبل از ساخت این اثر نیز بنده در کارهایم از عنصر ماهی/ درخت و انسان استفاده و ترکیب نموده ام. 

 

 

 
 
 

 

مورد دیگر تشابه آثار چهره های بنده نسبت به آثار بلا بورسدی است. در فایل اطلاعاتی که در از این مجموعه نشان داده‌ام مشخص است که سال تولید آن به سال 88 یعنی تقریبا سال 2009 میلادی است. تقریبا همان سالی که من در تحقیق خودم از سال انتشار این آثار در یک وبسایت بوده است. حال در این مورد نیز دوستان می توانند اگر مطلب دقیق تری از بنده سراغ دارند به اطلاع برسانند. اما نکته مهم تر از این نگاه فرمال بنده برای رسیدن به این مجموعه خیلی قبل تر از این سال شکل گرفته بود. تصاویری که در آن به دنبال آثار براسای و جیاکوملی به دنبال ثبت فرم‌های چهره بر روی دیوار و اجسام دیگر بودم. و این مجموعه نیز بیشتر از این مجموعه هم دوره خود تحت تاثیر نگاه بزرگان این عرصه است. بخصوص اثر مهم بوریس کارمل که در کتاب تاریخ عکاسی نوشته‌ی پطر تاسک ترجمه دکتر ستاری اشاره شده است.

 

 

 

 

 

اما نکته‌ی پایانی در مورد تشابه آثار بنده بخصوص در مورد تصویری از کارهایی کریدسون است که باید دوباره عرض کنم که من همواره از آثار این عکاسان بزرگ یاد گرفته و خواهم گرفت. از نحوه‌ی ایده پردازی، نورپردازی، اجرا وغیره. تک‌تک عکس‌های این افراد کلاس درس برای بنده هست و خواهد بود. ولی باز هر چقدر به این دو تصویر نگاه می‌کنم تشابهی آنچنانی بین این دو نمی‌بینم. اگرچه لباس نداشتن عناصر انسانی در هر دو اثر و نیز نورپردازی این دو شاید در نگاه نخست شبیه همدیگر باشند اما از لحاظ محتوایی هیچ ارتباطی باهم ندارند. اینجا جایی است که بنده از آقای قنبری فرد عزیز به عنوان یک فرد آگاه در این عرصه انتظار داشتم تا به صورت ریزبینانه‌تری به کارهای اخیر بنده نگاه می‌کردند. دوستانی که با کارهای من آشنا هستند بخصوص آثاری که از سال های 1393 به بعد تولید شدند شدیدا تحت تاثر مباحث روانکاوی‌اند که در آن دو عنصر اصلی یعنی زن و مرد در کنار هم داستان‌های متفاوتی از عقده ها و آرزوهای سرکوب شده خود بیان می کنند. حال چه بصورت برهنه باشند و چه در لباس‌های مختلف.

 

 

اما نکته‌ی دیگر در مورد مبحثی است که آقای قنبری فرد در باره‌ی موارد تکنیک در کارهای اخیر بنده و با نمونه‌آوردن از یک کار به عدم رعایت عمق میدان و مباحث تکنیکی دیگر اشاره کردند. قبل از هر چیز باید اشاره کنم که صرف آپلود شدن یک عکس یا تصویر در سایت آن‌هم در یک سایت به غیر از سایت اصلی هنرمند یا عکاس، نمی‌تواند مدعی بر این باشد که آن اثر تولید نهایی هنرمند یا عکاس بوده است. از آنجایی‌که بنده تجربه‌ی مونتاژهای رنگی‌ام بسیار کمتر از تصاویر سیاه وسفید ام است- پس این خود می‌تواند یک دلیل کلی برای وجود برخی ایرادات فنی در کار باشد. اما این مجموعه یکی از تجربه‌های کلاسی بنده در مقطع کارشناسی ارشد و برای کلاس آقای رهام شیراز بوده که در طول یک هفته و به تعداد 15 فریم اجرا، در سال 95 بوده‌اند. طوریکه در همان کلاس نیز خود آقای شیراز ایرادات فنی بسیاری از این کارها گرفتند و بعدا نیز فرصتی برای تکمیل این آثار پیدا نشد و تنها در حد یک ایده‌ی کلاسی ماند. اما بحث اینجاست مجموعه ای که هنوز در قالب یک نمایش رسمی چه در سایت عکاس و چه از آن رسمی‌تر در قالب نمایشگاه و یا کتابی چاپ و ارائه نشده باشد- امکان نقد و بررسی در مورد آن ضروری است واقعا؟ آیا می‌توان مبتنی بر این ادعا کل سابقه‌ی یک فرد را در مبحث تکنیک زیر سوال برد؟ آقای قنبری فرد عزیز شما چطور به خود اجازه می‌دهید تا در مورد توانایی فنی یک فرد اظهار نظر کنید در حالی‌که خودتان تا به حال یک اثر مونتاژ خلق نکرده‌اید؟ بنده شما و دوستان را ارجاع می‌دهم به کتاب تازه‌ام با عنوان تکنیک‌های فتومونتاژ که در این زمینه نوشته شده است. کتابی که اگر چند ورق از آن را می خواندید متوجه می شدید که چقدر سعی شده موارد مورد نیاز برای تولید یک اثر فتومونتاژ را به درستی و در حد توان خود بیان کنم.

در پایان و به عنوان جمع بندی این مبحث می‌خواهم به این موضوع بپردازم که ای کاش روزی برسد تا بتوانیم ایرادات و تاثیرات یک عکاس یا هنرمند را یک جا ببینیم و نه اینکه یکی را بر دیگری ارجح ساخته و از آن طریق موجب تخریب کارنامه کاری آن فرد شویم. من در این یک دهه فعالیت خودم هرگز ادعایی مبنی بر فرد یکه تاز در این عرصه را نکرده و نخواهم کرد. چون افرادی زیادی قبل از من در این مملکت بوده اند که توانایی فنی و محتوایی بسیار قوی‌تر از بنده داشته‌اند و من نیز همواره از آنها یاد گرفته و خواهم گرفت. چون خودم همیشه در حال تجربه‌کردن بوده و هستم. مطمئن باشید تمامی این موارد تکنیک که فرمودید از قوه ادراک من نیز خارج نبوده و نخواهد بود و حتما با گذشت زمان و تمرین و ممارست اتفاقات بهتری خواهد افتاد. چون این عرصه سخت‌تر از آن چیزی است که شما تنها به گوشه‌ای از آن اشاره کردید.  به امید روزهای بی درد در عکاسی ایران.

لینک مطلب ۸ دی ماه ۱۳۸۹ احسان قنبری‌فرد