تارین سیمون و نگاهی به مجموعه بیگناهان
ترجمه: گلارا جهانیان
- تارین سیمون، عکاس آمریکایی در سالهای اخیر به چهره ای شناخته شده در تاریخ هنر تبدیل شده است. او در سال ۱۹۷۵ در آمریکا به دنیا آمده است. در Brown University به تحصیل در رشتهی نشانهشناسی پرداخت و طی این دوران در Rhode Island School، در چندین کلاس عکاسی شرکت کرد. رسانهی سیمون عبارت است از سه عنصر اساسی: عکاسی، متن و طراحی گرافیک.
آثار هنری او به بررسی عدم امکان ادراک مطلق و گشودگی فاصله میان متن و تصویر میپردازد، جایی که اغتشاش رخ می دهد وابهام حکمفرماست. مجموعهی " A Living Man Declared Dead and Other Chapters I-XVIII" در طی سال های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۱ تولید شد. او به سراسر دنیا سفر کرد تا در باب نژادها و داستان های مرتبط با آن تحقیق کند. وی در سال ۲۰۱۰ مجموعه ای با نام "Contraband" را که متشکل از ۱۰۷۵ تصویر بود به نمایش گذاشت .در این تصاویر او از اقلام توقیف شدهی مسافران و پستهایی که از خارج وارد ایالات متحده آمریکا میشدند، عکاسی کرد. سیمون در سال ۲۰۰۷ در مجموعه ی " An American Index of the Hidden and Unfamiliar" اشیا، مکانها و فضاهایی را به نمایش گذاشت که از شالوده، اسطوره و کارهای روزانه آمریکایی جداییناپذیر بودند اما برای مخاطب عام غیر قابل دسترس و نا شناخته به نظر میرسیدند.(از کپسول های رادیواکتیو در انبار تسلیحات هستهای تا یک خرس سیاه در خواب زمستانی در کلکسیون هنری CIA). مجموعهی Innocents یا بیگناهان (۲۰۰۳) از اولین آثار هنری او محسوب میشود. سیمون در این مجموعه عکسها که بعدها در قالب یک کتاب چاپ شد، افرادی را به نمایش میگذارد که به اشتباه محکوم و در نهایت با مدرک آزمایش دیانای تبرئه شدهاند. او از این مردان و زنان در مکان دستگیری، مکان ارتکاب جرم (مکانی که هرگز در آنجا نبودهاند) یا مکان دیگری که آنها زمان ارتکاب جرم در آن جا بودند، عکاسی میکند. سیمون در این مجموعهی متشکل از عکس ها و متن ها کارکرد عکاسی به عنوان یک شاهد معتبر و موثق را به چالش میکشد و بر اهمیت زمینه و شیوهی انتشار عکس در رسیدن به مفهوم تاکید می کند. متن زیر پیشگفتاریست که تارین سیمون در آغاز این کتاب می نویسد.
در تابستان ۲۰۰۰ که برای مجله ی نیویورک تایمز کار میکردم، از افرادی که در ابتدا به اشتباه محکوم به مرگ یا حبس شده و سپس از محکومیت به مرگ رهایی یافته بودند، عکاسی میکردم. بعد از این ماموریت به بررسی نقش عکاسی در دستگاه عدالت کیفری پرداختم. به سراسر ایالت متحده آمریکا سفر کردم تا با این مردان و زنان مصاحبه کنم و از آنها عکس بگیرم .در این گونه موارد، عکاسی در دستگاه عدالت کیفری تبدیل به ابزاری شده بود تا شهروندان بیگناه، مجرم شناخته شوند و به مسئولین دستگاه قضایی کمک می کرد تا تشخیص هویتهای غلط از شاهدان عینی به دست بیاورند. همچنین به دادخواهان در حفظ محکومیتها مساعدت می کرد. در این زمینه دستگاه عدالت کیفری در به رسمیت شناختن محدودیتهای تصاویر عکاسیک قصور ورزیده بود.
علت عمده محکومیتهای نادرست برای این مردان و زنان، تشخیص هویت غلط بود. قربانی یا شاهد عینی، فرد مظنون را بواسطهی عکسها و صفهای تشکیلشده افراد متهم در اداره پلیس تشخیص میدهد.این تشخیص هویتها بر اساس انگاشتی از حافظهی بصری دقیق است .اما بهواسطهی قرار گرفتن در طرحهای مرکب، ماگشات ها، پولارویدها و صفهای متهمین، حافظهی شاهد عینی می تواند تغییر کند .ماموران پلیس و دادخواهان به واسطهی روشهایی که با آن روند شناسایی مجرم را هدایت میکنند، بر حافظه تاثیر می گذارند. آنها می توانند ان چه را که به عنوان شهادت شاهد عینی شناخته میشود، شکل دهند و حتی تولید کنند.
تشریح جنیفر تامپسون از روندی که فرد مهاجم به خود را اشتباها شناسایی کرد، مقولهی انعطافپذیری حافظه را روشن میسازد. قربانیها یک چهره را به یاد میآورند اما لزوما این همان چهرهای نیست که آنها در طی ارتکاب جرم دیده اند. «همه ی تصاویر به یک تصویر تبدیل شدند و آن تصویر، تصویر ران بود و ران به عنوان فرد مهاجم شناسایی شد.»
در مورد ماروین اندرسو - محکوم به تجاوز، آدم ربایی و دزدی به قربانی، ۶ ماگ شات سیاه و سفید مشابه و یک عکس رنگی نشان داده شده است، با این حال چهره ای که برای قربانی برجسته شد، عکس رنگی اندرسون بود. بعد از اینکه قربانی عکس اندرسون را از بین عکسها انتخاب کرد، او را در یک صف متهمین شناسایی کرد. از ۷ مردی که در عکسها بودند، اندرسون تنها کسی بود که در صف متهمین نیز، بود .ماروین اندرسون ۱۵ سال از محکومیت خود را در زندان گذراند.
در پرونده تروی وب -محکوم به تجاوز، بچه دزدی و دزدی- به قربانی یک سلسله عکس نشان داده شد. قربانی به طور تجربی عکس وب را شناسایی کرد اما گفت مردی که در عکس دیده می شود مسنتر است. پلیس عکس دیگری از وب را که ۴ سال پیش از آن گرفته شده بود به او نشان داد. قربانی وب را به عنوان مجرم شناسایی کرد. تروی وب ۷ سال از ۵۰ سال محکومیتش را در زندان سپری کرد.
مخاطرات بالای دستگاه عدالت کیفری بر اهمیت قراین و تاریخ یک تصویر عکاسیک تاکید میکند.عکسهای این کتاب بر شواهد اضافی تاکید کنندهای -زیر نویس ها، پروفایلها و مصاحبهها- متکی است که تلاش دارد گزارش مناسبی از این پروندههای قضایی بسازد. این پروژه بر بهای بیاساس دانستن محدودیت های عکاسی و نادیده گرفتن زمینه در تصاویر عکاسیکِ ارائه شده، تاکید می کند. بیشترین تاثیر نادیده انگاشتن قراین عکس، در تشخیص اشتباهی است که منجر به زندانی شدن یا اعدام یک شخص بیگناه میشود .
از هر شخص بیگناه در مکانی عکاسی کردم که اهمیتی اساسی در محکومیت ناروایش داشت: صحنهی تشخیص جرم اشتباه، صحنهی دستگیری، مکان دیگری که هنگام وقوع جرم در آنجا بودند یا صحنه ی ارتکاب جرم.در تاریخ این پروندهها، این مکانها با توضیحات ضد و نقیضی تعیین شده است. مکان دستگیری نقطهی آغاز واقعیتی است که بر اساس وهم و دروغ است و صحنه ی ارتکاب جرم برای افرادی که به اشتباه محکوم شدهاند هم زمان خودسرانه و بسیار مهم است.
مکانی که آنها هرگز آنجا نبوده اند اما زندگی آنها را برای همیشه تغییر داد. عکاسی در این محیطها از افرادی که به اشتباه محکوم شدهاند، رابطهی ضعیف شدهی میان حقیقت ودروغ ، نا کارآمدی و عدالت را آشکار میکند.
محکومان بی گناه این عکسها با استفاده از تست دیانای تبرئه شدند. تنها در سالهای اخیر است که شهادت و تشخیص شاهدین عینی میبایست با تایید تست دیانای همراه باشد. شهادت شاهدان عینی دیگر به اندازه گذشته، متقاعدکننده ترین و قویترین شکل از مدرک ارائه شده به هیات منصفهی دادگاهها نیست. دیانای به دلیل دقت و صحتش سطحی از اطمینان را ارائه می دهد که شکهای دیگر مدارک و شواهد عرضه نمیکنند. مدرک دیانای در روند تبرئه، دستگاه کیفری را مجبور میکند تا بی گناهی فرد محکوم را تصدیق کند. ما با اعتمادمان به تکنولوژیهای جدید، اکثریت افرادی که به اشتباه محکوم شدهاند را ( آنهایی که مدرک DNA برایشان وجود ندارد یا آنهایی که هزینهی تست DNA برایشان سنگین است) به حاشیه راندهایم. حتی در مواردی که مدرک DNA وجود دارد، باید این مدرک به کار گرفته شود و ذخیره گردد و از این رو دستخوش خطای انسانی و فساد میشود.
دریک سیستم بسته، مدارک و شواهد وجود ندارند. آنها هم مانند عکاسی جدا از قراین و فارغ از شیوههای انتشارشان، نمیتوانند وجود داشته باشند.
توانایی عکاسی در نامشخص کردن وهم (fiction) و حقیقت یکی از ضروریترین خصوصیت های آن است اما وقتی به عنوان یک بخش از پیگرد قانونی، نا به جا از آن استفاده میشود، این ابهام طاقتفرساست و حتی می تواند نتیجه ی مهلکی داشته باشد. عکاسی در دستگاه عدالت کیفری و در جاهای دیگر میتواند دروغ را به حقیقت تبدیل کند .هنگام مواجهه با مردان و زنان این کتاب متوجه شدم که ابهام عکاسی در یک زمینه (context) میتواند زیبا باشد و در زمینه ای دیگر ویرانگر.