اخلاق در عکاسی خیابانی
ترجمه: شهاب شهسواری
«گری وینوگرند مشهور بود به اینکه هیچ گاه قبل از عکسگرفتن از سوژه عکاسیاش اجازه نمیگرفت.» این را کالین میلنر در بروشور توضیحات یک نمایشگاه دوره آثار از گری وینوگرند در موزه هنرهای مدرن سانفرانسیسکو نوشتهاست. نویسنده در ادامه مینویسد: «یک نسل کامل از عکاسان مرد او را به این دلیل که از هر چیزی که میخواست هر زمان که میخواست عکس میگرفت، بتی برای خود ساختهاند.» اما وقتی ادامه متن را مطالعه میکنید کاملا واضح خواهد شد که خیل هواداران وینوگرند بعد از خواندن این بروشور دچار چه حالی میشوند: «هیچ کس متوجه این موضوع نشدهاست آنان که بیشترین همفکری را با وینوگرند دارند، مردانی هستند که تالارهای گفتگوی آنلاین شبکه اجتماعی رددیت (Reddit) مانند کریپشاتس (Creepshots) را دنبال میکنند. در چنین تالارهای گفتگویی شاهبیت گفتگوها با عبارت بهش تجاوز کن مزین شدهاست. هر چند با توجه به حس زیباییشناسی فوقالعاده وینوگرند، لحظات هرزگی که به تصویر کشیدهاست امروز در موزه هنرهای معاصر سانفرانسیسکو به نمایش درآمدهاند، جایی که شاهبیت صحبتها عبارت "او یک هنرمند خلاق بود" است.»
اگر وینوگرند را به کناری بگذاریم(۱)، مساله اساسی در اینجا یک چیز خواهد بود آن هم مساله مجوز یا توافق است. اگر شما از کسی عکس بگیرید و آن فرد مقاومت کند، آنگاه واکنش شما چیست؟ فکر کنم غالبترین پاسخ عکاسان این است که وقتی شما در یک فضای عمومی باشید میتوانید هر عکسی که خواستید بگیرید. این استدلال صحیح است، دست کم از لحاظ قانونی و حقوقی صحیح است. اما در واقع این پاسخ نمیتواند پاسخگوی مشکل و مساله موجود باشد: اگر کسی به شما بگوید که نمیخواهد عکسش را بگیرید شما به عنوان یک عکاس عکس میگیرید چونکه تواناییاش را دارید؟ من واقعا فکر نمیکنم که اصلا حرکت درستی باشد.
مدتی پیش در مورد اخلاق (یا درواقع بگویم فقدان کامل اخلاق) در زمینه فعالیتهای پاپاراتزیها نوشتهبودم. متاسفانه در این حوزه فرهنگ ما این موضوع را پذیرفتهاست که رفتاری که با خودمان روا نیست با ستارههای دنیای هنر رواست، این موضوع جا افتادهاست که فوقستارههای هنری زمان ما سوژههای مناسبی برای آزاررسانی و موذیگریهای اجتماعی ما هستند. بعد از اینکه من آن نوشته را منتشر کردم، دیدم که در میان واکنشها تعدادی اشارهها به عکاسی خیابانی یا Street Photography دیدهمیشود. تا آنجا که در حافظه دارم یکی نوشتهبود: «اگر بخواهیم در این زمینه محدودیت اعمال کنیم آنگاه عکاسی خیابانی به مخاطره میافتد.»
من مدتهاست که به شدت نسبت به نوع فرهنگ لاتمسلکی عکاسی خیابانی دوران وینوگرند، انتقاد دارم. در عین حال اصلا از این ذهنیت خوشم نمیآید که میگویند در فضای عمومی با دوربین هر کاری که بخواهی میتوانی انجام دهی. عکاسان باید از هنجارهای اخلاقی ماجراجویی خودشان آگاه باشند. اما من هم باید دقیقتر توضیح بدهم. عکاسان خیابانی در میان صنف خودشان توافق نانوشتهای دارند که آنچه انجام میدهند کم و بیش درست است. اما این توافق اصولا اهمیتی ندارد. آنچه اهمیت دارد این است که آیا عموم جامعه با چنین رفتاری موافق است یا نه.
در طول سالهای گذشته، شناخت عامه جامعه نسبت به عکاسی از جنبههای مختلف به شکل قابل توجهی تغییر یافتهاست. به طور اخص میتوان احساس کرد که مردم به شدت نسبت به اینکه بدون اجازه از آنها عکس گرفتهشود حساس و از این رفتار خستهشدهاند. مسلم است که این حساسیت در میان افراد جامعه با حضور مستمر و دائم دوربینهای مداربسته کمی کنایی و طنزآمیز به نظر میرسد. اما با این وجود من فکر میکنم که لازم است میان این دو موضوع یعنی عکاسی از افراد و تصاویر دوربینهای مداربسته امنیتی تفاوت قائل شویم. زمانی که شما وارد یک فروشگاه میشوید که میدانید دوربین مدار بسته دارد به صورت ضمنی تایید کردهاید و اجازه دادهاید تا تصویر شما در فیلم دوربین ضبط شود. اما اگر یک نفر بدون آگاهی در خیابان از شما عکس بگیرد، مجوز و توافق شما وجود نخواهد داشت. (من نمیخواهم اینجا وارد جزئیات بشوم اما به نظر من چنین تفاوتی اصولا مرتبط با حریم فردی منفعل و حریم فردی فعال است.)
با توجه به اینکه به نظر میرسد عموم جامعه بسیار از عکاسان و دوربینهایشان خسته شدهاند، به نظرم لازم است که جامعه عکاسان در مورد نتایج این خستگی دستهجمعی فکری بکنند. من دست کم میتوانم دو نتیجه را که بلافاصله به ذهنم میرسد مورد اشاره قرار دهم.
اول اینکه وقتی میدانیم که بسیاری از مردم دوست ندارند که بدون اجازه سوژه عکس قرار بگیرند آنگاه عکاسان باید نسبت به این موضوع دقت بیشتری داشتهباشند. به عبارت دیگر ممکن است از لحاظ حقوقی و قانونی عکاسی از یک نفر در فضای عمومی بیعیب باشد، اما اینکه موضوعی قانونی باشد لزوما به این معنی نیست که اخلاقی هم هست. (برای مثال برای بانکهای آمریکایی کاملا قانونی بود که پیش از بحران مالی سال ۲۰۰۸ به مشتریانشان وامهای بدون پشتوانه بدهند و هنوز هم هست اما این قانونیبودن باعث اخلاقیشدن آن عمل نمیشود) اگر گفتهی من این را به ذهن متبادر میکند که عکاسی خیابان در دوره ما دچار مشکل یا دردسری شدهاست، باز هم به نظرم فرقی نمیکند، بگذارید اینگونه فرض کنیم که عکاسی خیابانی دچار مشکلی شدهاست. عکاسی خیابانی ممکن است یک سبک عکاسی با تاریخ بسیار پرباری باشد، اما اینکه یک رفتار در گذشته به شکل غالب پذیرفته شدهباشد دلیل نمیشود که برای همه زمانها همان رفتار به لحاظ هنجاری پذیرفتهشده در آید. من میتوانم سیاهه بلند و بالایی از رفتارهای متعددی را فهرست کنم که در گذشته پذیرفتهشدهبودند اما امروز قابل قبول نیستند.
از مورد اول که بگذریم، نوبت مورد دوم میرسد که باز هم وظیفه جامعه عکاسی است که در مورد حرفه و کاری که انجام میدهند برای جامعه اطلاعرسانی کنند. به عبارت دیگر به نظرم به جای اینکه عکاسان خیابانی در مورد تواناییهای خودشان گزافهگویی کنند بهتر است به جامعه بگویند که نه تنها حواسشان به نگرانیهای عمومی هست بلکه یک اثر مهم و ارزشمند هنری خلق میکنند که نه تنها به غنای فرهنگی و هنری هنرمند بلکه به غنای زندگی همه افراد دیگر جامعه کمک میکند.
بار این تعهدات بر دوش عکاسان است و نه بر دوش جامعه. عکاسی هنری یک گره کوچک در میان میلیونها گره قالی وسیع جهان ماست و نمیتوان انتظار داشت که عامه جامعه همان دانش و یا آگاهی را نسبت به عکاسی داشتهباشند که اعضای این گره کوچک قالی دارند.
من شخصا معمولا عکاسی خیابانی را به همین شکلی که هست غیراخلاقی نمیبینم. اما آنچه مرا نگران میکند این است که برخی عکاسان خیابانی هستند که سعی در پاک کردن صورت مساله نگرانیهای اعضای جامعه دارند. اگر تعداد بسیار زیادی از افراد دوست نداشتهباشند که عکسشان در خیابان ثبت شود آنگاه یک مساله مهم اخلاق وجود دارد؛ یک مساله اخلاقی که نه امکانپذیر است و نه بایسته است که با تصمیم فردی عکاس حل شود.
در عمل غیر ممکن به نظر میرسد که از همه افراد درون یک قاب بخواهیم برای عکاسی مجوز بگیریم. با این وجود اگر کسی باشد که مشخصا نسبت به گرفتهشدن عکس از خودش حساسیت داشتهباشد یا اینکه از ما بخواهد بعد از ثبت عکس، تصویرش را پاک کنیم، به اعتقاد من باید به چنین خواستههایی احترام گذاشت.
اجازه بدهید اشاره کنم که فقط عکاسی خیابانی نیست که مجبور است در برابر برداشتهای جامعه عقبنشینی کند. فقط کافی است کسانی را به یاد بیاورید که بعد از عکاسی از فرزندان عریان خودشان دچار دردسر و مشکل شدهاند. به یک فوتوژورنالیست فکر کنید که اتهامش این است که به جای کمک کردن و امدادرسانی از یک وضعیت وخیم عکاسی کردهاست. این فهرست بلند و بالا را میتوان ادامه داد و ادامه داد. در همهی این پروندهها همیشه بار تعهد بر دوش عکاسان است.
به نظر من گاهی اجبار به بیان چنین توضیحاتی اصولا چیز بدی نخواهد بود. من اصلا این منظور را ندارم که بگویم دوست دارم برای عکاسان مشکل ایجاد کنم. بلکه منظورم این است که وقتی با نوعی مقاومت مواجه میشویم باید رفتار خودمان را مورد بازاندیشی قرار دهیم، باید عمیقتر آن را بررسی کنیم و آن را بسیار بیشتر برای کسانی که کارشناس و متخصص نیستند باز کنیم و توضیح دهیم. با چنین رفتاری همه ما عکاسها میتوانیم منفعت بیشتری ببریم.
و نباید فراموش کرد که اخلاق عکاسی، یعنی جاهایی که کاربردها یا استفادههای عکاسی ممکن است با ذهنیتهای ما در مورد خوب و بد متفاوت باشد، موضوع بسیار مهم و اساسی است، به خصوص که امروزه دوربینها در همه جا حضور دارند.
در نتیجه خستگی و ناراحتی جامعه از تصویربرداری از افراد در فضاهای عمومی بدون اجازه در عین حال که یک چالش برای عکاسی است، یک فرصت هم هست. فرصتی که اجازه میدهد بیشتر در مورد این صحبت کنیم که عکسها چه خیابانی و چه در سبکهای دیگر چه اثری دارند و چگونه اثرگذارند.
پانویس:
(۱)از آنجایی که من نه نمایشگاه آثار وینوگرند را دیده ام و نه کتاب آن را مشاهده کردهام، در موقعیتی نیستم که در این مورد اظهار نظر کنم که آیا او زنها را به شکل ناخوشایندی تصویر کردهاست یا نه. اما در هر صورت تا جایی که من میدانم و بر اساس صحبتهایی که با تعدادی از دوستانم داشتهام و کسانی که با او به عنوان شاگرد از نزدیک برخورد داشتهاند شنیدهام، همه با نظر میلنر در مورد وینوگرند موافق هستند.
ترجمهی تصویر مطلب: عکسی که از مردی در مرکز شهر گرفتم و از من خواست آن را پاک کنم و من هم پاک کردم.
منبع: +