در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
هادی آذری ویژه ۱۳۹۳/۱۱/۲۰

در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر

«حالِ گذشته» مهران مهاجر علی‌رغم برخی عدم انسجام‌ها، گنگی‌ها و اغتشاش محتوایی، سوالات مهمی را پیش روی ما می‌گشاید، هرچند در نهایت شاید از اتخاذ موضعی مشخص تن زند.

برداشت اول

«حالِ گذشته» مهران مهاجر علی‌رغم برخی عدم انسجام‌ها، گنگی‌ها و اغتشاش محتوایی، سوالات مهمی را پیش روی ما می‌گشاید، هرچند در نهایت شاید از اتخاذ موضعی مشخص تن زند. در سطح نخست می‌توان گفت، علی‌رغم این‌که عکس‌ها همگی از اماکنی تاریخی-فرهنگی گرفته شده‌اند لیکن بر خلاف آن نگاه توریستی و عام که در مواجهه با یک مکان تاریخی، می‌کوشد حضور خود را در آن مکان ویژه جاوادانه سازد، در اکثر عکس‌های این مجموعه تا حدی از آن اماکن تاریخی آشنا، آشنازدایی می‌شود و به قول سنتاگ دوربین دیگر «حائلی میان سوژه و منظره» نیست؛ چیزی شبیه آن‌چه در مجموعه «عکس‌های جدید» محمدرضا میرزایی نیز رخ می‌دهد. این آشنایی‌زدایی از دو راه امکان‌پذیر می‌گردد: نخست در عدم نمایش تمامیت مکان-فضا(۱) و نتیجتا شکست مخاطب در بازشناسی آن مکان خاص و سپس در بازتعریف مکان در رابطه با عناصری آزاردهنده و مزاحم چون شیشه‌ها، داربست‌ها و دیگر سطوح پوشاننده. در واقع مسجد جامع اصفهان دیگر تماما نه آن فضای لطیف و روحانیِ آمیخته با بازی‌های نور و رنگ بلکه التقاطی از عناصری ناهمگون است یعنی انحنای معماری اسلامی-ایرانی در تقابل با خطوط تند داربست‌ها که می‌توانند به نشانی از بی‌هویتی معماری غیراسلامی-غیرایرانی امروز ما تعبیر شوند (تصویر ۱).

عکس یک - حال گذشته - مهران مهاجر
عکس یک - حال گذشته - مهران مهاجر

از دیگر سو، هم‌نشینی معماری و دیگر دال‌های تاریخی-فرهنگی (سنگ‌نوشته‌ها، نسخ خطی، فرش) باعناصر و مصالح امروزی را در سطحی دیگر می‌توان به تقابل دوگانه‌ی میان سنت/مدرنیته یا گذشته/حال تعبیر گردد؛ مدرنیته‌ای (تجددی) که از قضا با روال مراقبت و حفاظت پیوند ناگسستنی دارد.(۱) در عین حال، این عناصر حفاظت‌کننده در اکثر موارد نقشی ناهمگون‌ساز و برهم‌زننده می‌یابند که کلیت فضا را در هم می‌ریزند مانند پارچه‌ای که در حفره‌ی دیوار فرو رفته یا همان شیشه‌ها و سطوح فلزی که بعضا مانع دیدن آن چیزی که از آن محافظت می‌کنند، می‌شوند. با ارجاع به‌همان تقابل پیشگفته‌ی سنت/تجدد، می‌توان گفت که در این مورد خاص، گویی تجدد ایرانی رابطه‌ی گنگ و دوگانه‌ای با سنت می‌یابد؛ از یک سو در کار محافظت از آن است و از سویی آن را [فرو]می‌پوشاند. گویی تجددی که به‌زور پوتین رضاشاهی قرار بوده به خورد این سنت داده شود، به‌شکلی عمیق از آن گسسته و بی‌ربط می‌نماید. گسستی تاریخی-فرهنگی که در این سال‌ها قرار بوده طبقه‌ی متوسط نوظهور ایرانی، آن را پر کند؛ گسستی که در عالم هنر با پرش بلند کمال‌الملک و شاگردانش از روی نگارگری ایرانی به سوی ناتورالیسم و رئالیسم غربی صورت‌بندی می‌شود که به انقطاع از آن سنت تصویری گذشته می‌انجامد.

گذشته از این تقابل‌های عیان و آشکار، شاید باید به تقابل ظریف‌تری که از کلیت مجموعه برمی‌آید، اشاره کرد؛ یعنی تقابل تمدن/فرهنگ؛ برخلاف باور رایج و آن‌گونه که ایگلتون اشاره می‌کند، فرهنگ و تمدن همواره مترادف و هم‌معنی نبوده‌اند و گاها در برابر هم نیز صف‌آرایی کرده‌اند. در بسیاری از برهه‌های تاریخی از جمله جهان مدرن، فرهنگ به نفع پیشبرد و پیشرفت تمدن (که‌شکلی مادی‌تر دارد) گردن‌زده شده است؛ به‌عنوان نمونه‌ی بارز باید از تلاش آتژه برای ثبت پاریس تاریخی-فرهنگی در برابر پاریس مدرن-تمدنی هاوسمن سخن گفت؛ یا چه نمونه‌ای بهتر از همین تهران به‌ظاهر متمدن و پیشرفت‌هایی که فاقد هرگونه هویت فرهنگی گردیده است.(۳)

این گذشته‌نگری در آثار مهاجر به اشکال گوناگون تکرار شده است؛ از مجموعه‌ی «اتاق قرمز» تا «خطوط و چیزها» و همین «حالِ گذشته» اما در جایی که نمادهای تصویری‌شده‌ی ایرانی در اتاق قرمز و اشیاء قدیمی و خاک‌گرفته در مجموعه‌های بعدی وجه‌ی بیش‌ از حد رمانتیک و حسرت‌باره می‌یابند، حالِ گذشته تا حدود زیادی از این نگاه سانتیمنتال و حسرت‌باره به گذشته مبری می‌ماند زیرا آنچه ما در بیشتر عکس‌ها (و نه در تمامیت مجموعه) از گذشته در قالب سنت معماری، کتابت و سنگ‌نوشته می‌بینیم نه‌تنها چندان خوش‌نما و غریب‌نما نیستند بلکه انگار با چشمی بی‌نظر و با رویکردی علمی صرفا نسخه‌بردای شده‌اند و از این نظر درست در نقطه‌ی مقابل مجموعه‌ی «نو-ستالژی» بیژن صیفوری قرار می‌گیرد که به‌شکلی مشابه به ثبت ویرانه‌های تخت‌جمشید می‌پردازد (تصویر ۲)؛ رویکردی که تنها نسخه‌ی قرن بیست‌ویکمی از همان نگاه اگزوتیک و شرق‌شناسانه عکاسان قرن نوزدهی به شرق است. اما در حالِ گذشته، معماری تا حد زیادی به ماده‌ی خامی برای اشاره به آن سنت فرهنگی بدل می‌شود و از آن مکان‌زدایی می‌شود تا مفهوم مکان و زمان را در هم آمیزد.

تصویر ۲ - نوستالژی - بیژن صیفوری
تصویر ۲ - نوستالژی - بیژن صیفوری

برداشت دوم

«حالِ گذشته» مهران مهاجر علی‌رغم برخی پیوستگی‌ها، طعنه‌ها و اشارات محتوایی، سوالات مهمی را پیش روی ما نمی‌گشاید چرا که از یک نظرگاه، مواجه‌های بیش از اندازه غیرعکاسانه و ساده‌انگارانه با عکاسی دارد؛ حالِ گذشته به همان اندازه که می‌تواند به موارد پیش‌گفته اشاره داشته باشد، (با حذف نام مهاجر) میت‌واند به‌همان‌اندازه نیز هیچ‌چیز خاصی نگوید زیرا نه‌تنها از ارائه‌ی یک رویکرد مشخص و متمرکز به مساله بازمی‌ماند بلکه از بسیاری جهات، پریشان و مغشوش عمل می‌کند؛ به عبارتی دیگر، تکلیف مجموعه چندان با خودش روشن نیست؛ در همین رابطه و با نظر به همان تقابل سنت/تجدد و یا فرهنگ/تمدن باید گفت، در تعدادی از تصاویر، عناصر مدرن به‌لحاظ صوری کارکردی زیبایی‌شناسانه می‌یابند و در خدمت یک ترکیب‌بندی چشم‌نوازتر قرار می‌گیرند، به‌عنوان مثال آن عکسی که از فاصله‌ی میان دو شیشه، یک گچ‌بری تزئینی نفیس دیده می‌شود یا به‌طور مشخص آن عکس تخت جمشید که شیشه‌ها در آن میان شکل خود و فرم‌های معماری یک بازی جذاب بصری می‌سازند (تصاویر ۳ و ۴). لیکن در بسیاری از تصاویر دیگر، این عناصر مدرن و امروزی با بدل شدن به عنصری آزاردهنده و مزاحم در تصویر به نوعی ضدزیباییشناسی انجامیده‌اند (تصاویر ۵ و۶). از این گذشته، ما در بسیاری از عکس‌ها شاهد حضور توامان گذشته در قالب عناصر گوناگون معماری، و حال در قامت عناصری چون شیشه‌ها، چراغ‌های برق، اسکناس‌ها و حتی حضوری انسانی هستیم که علاوه بر تاکید بر تضاد میان حال/گذشته، ب‌هلحاظ صوری نوعی عمق به تصویر می‌بخشد، حال آنکه در برخی تصاویر دیگر با حذف آن عناصر امروزی، با تصاویری صرفا تخت مواجه‌ایم که تنها رد و اثری از گذشته دارند (تصویر ۷) که این مساله نیز بیش از پیش بر عدم انسجام و آشفتگی مجموعه می‌افزاید.

تصویر ۳ - حال گذشته - مهران مهاجر
تصویر ۳ - حال گذشته - مهران مهاجر
 
تصویر ۴ - حال گذشته - مهران مهاجر
تصویر ۴ - حال گذشته - مهران مهاجر
تصویر ۵ - حال گذشته ۰ مهران مهاجر
تصویر ۵ - حال گذشته ۰ مهران مهاجر
 
تصویر ۶ - حال گذشته - مهران مهاجر
تصویر ۶ - حال گذشته - مهران مهاجر
 
تصویر ۷ - حال گذشته - مهران مهاجر
تصویر ۷ - حال گذشته - مهران مهاجر

پیرامون همین مساله آشفتگی مجموعه، می‌توان پرسش‌هایی را در خصوص علتِ اندازه‌ی متفاوت عکس‌ها پیش کشید؛ این که عکاسی با اتکا به کدام وجه تمایز دست به این انتخاب زده است. آیا می‌توان به دلیلی جز عنصر اتفاق اندیشید که از قضا با منطق عکاسی دیجیتال که همزمان امکان عکاسی با چند قطع و اندازه را در اختیار ما می‌گذارد، عجین است؛ منطقی که جسارت در دیدن را با توهم اختیارِ انتخاب میان گزینه‌های بسیار، با سرسری دیدن و با سرعت تاخت می‌زند. علاوه بر این، این گذشته‌نگری در حالِ گذشته هرچند از دامِ آن نگاه اگزوتیک و رمانتیک رسته است اما اساسا با نوعی محافظه‌کاری در دیدن همراه است که در بسیاری از قاب‌ها، گذشته را به امری لطیف و متعالی برکشیده و بازتکرار همان اسطوره‌ی «روزگار خوش گذشته» است؛ حال آن‌که گذشته نیز ملغمه‌ای بوده از تعصبات، کژاندیشی‌ها، خطاها و ناملایماتِ (اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی).   

از دیگر سو، آنچه کلیت مجموعه را زیر سوال می‌برد، این برخورد بیش از اندازه سرسری و شتابزده با عکاسی است، اتفاقی که در چند مجموعه اخیر مهاجر نیز مکرر شده است و او را از ویژگی‌های ذاتی این رسانه در دیگرگون دیدن که در مجموعه‌های اولیه‌اش دیده می‌شود، دور می‌سازد؛ روندی که به‌نظر با «تهران، بیگاه» تمام می‌شود و با به‌دست گرفتن دوربین «ببین و بنداز» دیجیتال، می‌رود تا در همان نگاه ساده‌انگارانه امروزی به عکاسی، مستحیل گردد؛ روالی که در آن هر چیزی به صرف ثبت‌شدن و به‌نمایش درآمدن، ناگزیر هنر است؛ روالی که در آن عکاسی با جرقه‌ی ایده شروع شده و با فشردن دکمه شاتر پایان م‌ییابد و در این میان کمتر از هر چیز برای تدبر و تعمق پیرامون فرایند خلق، بازاندیشی، چگونگی ارائه و فرم اثر وقت باقی می‌گذارد؛ روالی که در آن نامها سخن می‌گویند و نه عکس‌ها؛ روالی که در آن عاملیت عکاس به‌نفع سهولت به‌کارگیری رسانه (دوربین دیجیتال) مصادره م‌یشود و عکاس چیزی نیست جز اندام‌وارهای متصل به دوربین (تصویر ۸). در اینجا منظور انکار و نفی قابلیت عکاسی دیجیتال و دوربین‌های «ببین و بنداز» نبوده بلکه مساله بر سر نحوه‌ی مواجهه و بهکارگیری رسانه‌ی دیجیتال است زیرا اگر عکاسِ (هنرمند) نیز قرار باشد همان برخوردی را با رسانه‌ی دیجیتال داشته باشد که همگان دارند، ناگزیر همه چیز به عکس (هنری) با قابلیت ارائه در گالری و موزه بدل می‌گردد و این از قضا همان وضعیتی است که عکاسی معاصر ایران از آن رنج می‌برد. به‌عبارت دیگر، بخش جدی عکاسی معاصر ایران، به‌جای موضع‌گیری و مواجه‌ی انتقادی، گویی هر روز بیشتر با این روند ساده‌سازی عکاسی همراه می‌شود؛ روندی که نه‌تنها عکاسی را از همه ویژگی‌های ذاتی آن تهی می‌کند بلکه مساله‌ی ایده و مفهوم‌پردازی را نیز به عباراتی گنگ و نامفهوم در قالب گزاره یا همان استیتمنت محول می کند که قرار است خلاء نظری و خلاقانه‌ی عکس‌ها را اندکی رفع و رجوع نماید. به‌نظر مهاجر که روزگاری در برابر یک جریانِ نخ‌نما در عکاسی ایستاد، خیلی هوشمندتر و توانمندتر از آن است که به این موج دل‌مردگی، ساده‌اندیشی و سرسری‌بودن [در هنر و عکاسی] تن دهد. برای درک بهتر حالِ گذشته کافی است با حذف نام مهران مهاجر، یک بار دیگر به تماشای عکس‌ها نشسته و بگذارید آنها خود سخن بگویند.

 

تصویر ۸ - حال گذشته - مهران مهاجر
تصویر ۸ - حال گذشته - مهران مهاجر

 

(۱)  در این‌جا منظور از فضا رابطه یک مکان با تاریخ و گذشته و یا محیط پیراموناش است که احساس یا عاطفه‌ای را در ما برمی‌انگیزد. چیزی شبیه خیابان انقلاب تهران، هویت خود را نه صرفا مدیون موقعیت جغرافیایی بلکه تا حد زیادی مرهون آن حوادث و رخدادهایی است که آبستن آن بوده است.

(۲) توسعه و نظام‌مند شدن نهادهایی چون مدرسه، پلیس و زندان در جریان مدرنتیه گواهی است بر این مساله.

(۳)  تهرانی که تا پیش از این به دروازه‌ها و درختان ولیعصرش شناخته می‌شد حال باید با یک برج مخابراتی شناخته شود.

  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • در میانه‌ی همه‌چیز و هیچ؛  نقدی بر «حالِ گذشته» مهران مهاجر
  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

  • عکاس: مهران مهاجر

    حال گذشته

1 / 42 همه عکس‌ها

حال گذشته - مهران مهاجر

۱. درست است که این عکس‌ها اگزوتیک نیستند، اما به جهت حضور المان‌ هایی مثل معماری یا فرش ایرانی ساده‌ تر در آرت فرها و بازار مورد نظر گالری جدید مهران مهاجر ارائه می شوند.

۲. برخورد ساده انگارانه مهران مهاجر برای ما چیز تازه ای نیست. در کلاس ها همواره دیده‌‌ایم که ایشان از سطحی‌ ترین آثار عکاسی معاصر ایران دفاع می‌ کنند. حتی برای آن عکاسان که کارشان در نقطه مقابل مهاجر قرار می‌گیرد، ایشان مقدمه و نقد می‌ نویسند. هر چند موقعیت تثبیت شده امروز مهاجر در آشفته‌ بازار عکاسی ایران تا حدی مدیون همین پپسی باز کردن ها است، اما کاش قدر خودشان را بیشتر می‌دانستند. هم به عنوان عکاس و هم به عنوان منتقد.

مهدی حیدری

خب خدارو شکر ، امثال اقای حیدر هستند که بدون دلیل و در چند سطر اتهام بزنند ، جرم را ثابت کنند و حکم صادر کنند ، وگرنه این حال خوش جامعه هنری را چطور می توان خراب کرد ، جالب اینجاست که نگارنده متهم به پپسی باز کردن می شوند. اگمان می برم جناب حیدری از ان دسته افرادی باشند که در نووشته قبلی آذری جز اندسته افرادی بودن که از نام مستعار استفاده میکردند .

در جاهایی لطافت نوشته آذری کمی گمرا کننده است ، مانند :

ﺳﻄﺢ ﻧﺨﺴﺖ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ
ﮔﻔﺖ، ﻋﻠﯽﺭﻏﻢ ﺍﯾﻦﮐﻪ ﻋﮑﺲﻫﺎ ﻫﻤﮕﯽ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﮐﻨﯽ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ-ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ ﻟﯿﮑﻦ ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﺁﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮﺭﯾﺴﺘﯽ ﻭ ﻋﺎﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺍﺟﻬﻪ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﮑﺎﻥ
ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ، ﻣﯽﮐﻮﺷﺪ ﺣﻀﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﮑﺎﻥ ﻭﯾﮋﻩ ﺟﺎﻭﺍﺩﺍﻧﻪ ﺳﺎﺯﺩ، ﺩﺭ ﺍﮐﺜﺮ
ﻋﮑﺲﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺗﺎ ﺣﺪﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﻣﺎﮐﻦ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﺁﺷﻨﺎ، ﺁﺷﻨﺎﺯﺩﺍﯾﯽ
ﻣﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺳﻨﺘﺎﮒ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﺩﯾﮕﺮ ‏«ﺣﺎﺋﻠﯽ ﻣﯿﺎﻥ ﺳﻮﮊﻩ ﻭ ﻣﻨﻈﺮﻩ‏»
ﻧﯿﺴﺖ؛ ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﺁﻥﭼﻪ ﺩﺭ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ‏« ﻋﮑﺲﻫﺎﯼ ﺟﺪﯾﺪ‏» ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ
ﻣﯿﺮﺯﺍﯾﯽ ﻧﯿﺰ ﺭﺥ ﻣﯽﺩﻫﺪ . ﺍﯾﻦ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽﺯﺩﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺭﺍﻩ ﺍﻣﮑﺎﻥﭘﺬﯾﺮ ﻣﯽﮔﺮﺩﺩ :
ﻧﺨﺴﺖ ﺩﺭ ﻋﺪﻡ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺗﻤﺎﻣﯿﺖ ﻣﮑﺎﻥ- ﻓﻀﺎ ‏( ۱

اما وقتی با عکس و مجموعه مواجه می شویم به نوشته ادری بیشتر خواندنی می شود.

وحید سهراب نژاد

یکی از مفاهیم خوب ارائه شده در این مجموعه از نگاه من نوع رویکرد به گذشته و خوانش حاشیه ای آن بود. علی رغم تعدد زیاد عکس ها و آشفتگی و پیش پاافتادگی که به آن اشاره داشتید، به نظر میآید که این چند گویشی بودن عکس ها چه در نوع ارائه و چیدمان و چه در انواع گونه¬گون و متنوع بصری ، چندان هم بی¬جا استفاده نشده و انگار که انچه که برخورد سرسری و شتابزده مهاجر در مقابل دوربین دیجیتال می¬پندارید همان رویکرد متلون المزاجی است که در همه ادوار تاریخ بشری هر کدام به گذشته آدمی سرکی کشیدند و ازورای حالِ خود بدان نگریسته¬اند. اینکه این پیش پاافتادگی¬ها و نگاه حاشیه¬ای دوربین دیجیتال مهاجر، ساده انگارانه قلمداد شود به نظر شتابزده می آید. چرا نباید در زمانه ای که بیشترین حجم عکسها روزانه به همین شیوه سردستی برداشته می¬شود و خود اندک زمانی بعد به تاریخ خواهند پیوست را جدی گرفت؟ مگر نه اینکه مجموعه حال گذشته از نگاه ما به گذشته و تاریخ میگوید؟ سوالات مهمی که این عکس ها با این مضمون میتوانستند برای ما طرح کنند چیست؟ آیا غیر از اینست که ما در روایت های متعدد تاریخی امروز، با همین عدم انسجام و ناتوانی در ارائه یک خوانش واحد روبه رو هستیم؟ به نظر می¬آید انتخاب گونه¬گون مهاجر و ارائه آن چندان هم بی منطق و بی هدف نبوده اگرچه میشد همین عکس ها را با همین تعداد در دسته بندی های خوانا تری گنجاند که امکان طبقه¬بندی و فهم آن برای مخاطب به مراتب ساده¬تر باشد اما او چنین نکرده است، تا حتما خوانا نباشد!
اینکه فرمودید با این نوع برخورد هر اثری قابلیت ارائه در گالری و موزه را خواهد داشت نیز برای من جای سوال بود. شاید فارغ از این مجموعه و نام مهاجر بهتر است بپرسم که جای چه اثری در گالری و موزه است؟ چند دهه ایست که هنر مصمم است تا مخاطب را با پرسشگری های خود مواجه کند که میتوان جرقه های اولیه آن را از حدود یک سده پیش رویت کرد. از نظر من مجموعه مهاجر در حدواندازه خود از ما پرسشگری کرده است. سوای اینکه گالری و موزه خود نیز در ادامه همان جریانات با پز های روشنفکری اند که البته از آن نیز گریزی نیست و این هنرمند است که دائما قالب ها و معیار ها را خط میزند و از آنها عدول میکند.
اما در ارتباط با بیان لطیف و متعالی از گذشته و اسطوره ای کردن بقایای آن اگرچه محوی رویاگون و بخارآلودِ گذشته(درعکس نقطه¬ها بخصوص) با توسل بر خارج کردن سوژه از فوکوس ما را تا حدودی به فضای حسرت¬بار و نوستالژیک گذشته می¬اندازد اما از نظر من این بار نوستالژیک آنجا خود را بر ما عرضه می¬کند که قطعه¬ای از مناجات بایزید پیش¬درآمد آن میشود، قطعه ای که ما را به انحلال حال در گذشته رهنمون میشود چیزی که اساسا دراین مجموعه و در نگاه به گذشته نیست و در نگاهی واقع بینانه ، ما با امولسیونی از حال و گذشته مواجهیم. با همه این تفاسیر زیبایی¬شناسانه¬کردن گذشته و تاریخ چه در قالب کلیشه¬ای و رمانتیک آن که با مدحی ملی گرایانه عمدتا همراه است و چه به صورتی اینگونه تکه تکه، منفک شده و حاشیه¬ای هردو ، فارغ از همه نگاه¬های فرمی و زیبا پسند ، به محض درآمدن به تن سفید دیوار گالری یا موزه ، رخ خواهد داد و از پس آن نگاه نوستالژیک ، رمانتیک و حداقل دلنشینی از گذشته مان را که کمتر دردناک باشد به ما عرضه می¬کند.

آزاده اوجی