ابژههای تزئينی كيارنگ علايی؛ دربارهی نمايشگاه «پرده دوم اتفاق»
عكسها، نمادين بوده و شعار خواهند داد، اما شعار، اگر شعارين ساخته و ديده شود، از قدرتاش كاسته شده و درنهايت نتيجهي معكوس خواهد داشت؛ از اين روست كه در ديدهي من، كيارنگ علايي بر روي نوار باريك و خطرناكي قدم زده تا به كمكِ رسانهي عكاسي، «ارزش»هاي مدنظر خود را بازسازي كند. آنچه بيش از همه بهچشم ميآيد، اداي دينِ كيارنگ به مفاهيم اجتماعيِ نمادينيست كه امروزه ارزش تزئيني به خود گرفتهاند. مجموعهي كيارنگ علايي را «پيشكش به اصلِ اتفاق» مينامم.
نكتهي جالبتوجه در مقابله با عكسهاي ساختهشدهي پروژهي پيشِ رو (كه توليدش دو سال به طول انجاميده)، سادگيِ ملموسِ آن است. هر دوي تصوير نهايي از اين پروژهي سختِ اجراشده و اصل قضيه (آنچه از عكسها تفسير و درك خواهد شد) ساده هستند. انتخاب و دركِ بيننده از چنين مفاهيمي، همزمان تلاشي مقتضي از جانب خالق اثر و فهمي عميق ميطلبد. همين مورد، بهاضافهي انتخاب رسانهي عكاسي (با همهي كارايي و كاستيهاي مشهودش) براي ارائهي اين خواسته، خبر از جسارت و شهامت خالق اثر ميدهد. خبر خوشيست، چون به بينندهي علاقهمند تضمين ميدهد كه با اثري فكرشده طرف است. ارائهي جديِ اثر در گالري و بهشيوهي حرفهاي به همين تضمينها نياز مبرم دارد. اينجا نه با «عكس» كه با «اثر» سر و كار داريم كه خوانشِ تخصصياش، پروسهي سختتري دارد. اعتبارِ خالق اثر، تجارب پيشين و خواستهي مدنظرش (بهكمك بيانهي نوشتاريِ همراه آثار) و نشانههاي حاشيهايِ سواي آنچه در خود عكسها حاضر است (همچون همين موردي كه تضمين خواندماش)، به كمك عكسها ميآيند تا اثر، چنانكه بايد مشاهده و درك شود.
در برخورد با آثار ارائهشدهي ايدهمحور، صرفاً درگير جذابيتهاي اختصاصيِ رسانهي عكاسي نيستم تا تكعكسي را برجسته بيابم؛ «عكس بهعنوان عكس» هدف اصلي نبوده و چگونگيِ بيانِ خواسته و حرفِ خالقاثر مهمتر است. در اين آثار، ايدهاي به انتخاب و اجراي خالقاثر ارائه شده كه توأمان، بهدنبال درك منطقِ آن و منطبقساختناش با گرامر عكاسي (كه اين رسانه براي انتقالِ ايده انتخاب شده) هستم. حرفي كه در قالب عكس گفتنيست و نه با نوشته، يا صحيحتر اينكه با صرفِ نوشته. در ديدهي شخصيام فقط بهدنبال دوستداشتن يا لذتبردن از اينگونه آثار عكسي (در گالريِ نمايشگاه) نيستم تا موفق بودناش را با اين عيار قضاوت كنم. اگر اثري را دوست نداشته و با اينحال دركش كنم، و ايدهي خالق اثر (و چراييِ انتخابِ رسانهي مصرفي توسط او) براي من مفهوم باشد، با اثري فكرشده و مهم طرف شدهام.
ابژههاي تزئينيِ كيارنگ علايي به بهترين شكلِ ممكن برجسته شدهاند. رسانهي عكاسي با انتخاب اين موضوع و نه آنيكي، بر سوژهي نمايشدادهشده تأكيد ميكند، و از اين رو انتخاب اين رسانهي خلاصهگو براي تأكيد بر موضوعِ مدنظر مناسب است؛ با اينحال، كثرتِ استفاده و عادت به عكس، از قدرت اين مشخصهي تصوير عكسي در زمانهي حال كاسته است. كيارنگ علايي راه چاره را (چنانكه نمونههاي مختلفي پيشتر توسط هنرمندان ديگر اجرا شده) در برجستهسازي درون عكس يافته و براي اين منظور، از نور، آن هم بهواسطهي يك ابژهي تزئيني (كه با فحواي پيام نهاييِ خالق اثر مطابقت دارد) استفاده كرده است. نور از گذشته تا به حال و در همهي فرهنگها، روحاني و متبرك است. نوارهاي ديود الايدي، نور ساخته و اصلِ اتفاق را متذكر شدهاند و با اينحال، خودِ اين ابژهي تزئيني نيز نشانهاي تفسيرپذير در عكسهاي كيارنگ هستند.
آثار نمايشدادهشده از ميان تعداد بسياري عكسِ اجراشده انتخاب شدهاند. بيرحمي كيارنگ علايي در پروسهي انتخاب نهايي، خبر خوشحالكنندهايست و به من در پروسهي خوانش و قضاوت نهايي (و شخصيام) بر روي آثار، ذهنيت ميدهد. با اينحال، دو بار و در دو نقطه ريتمِ نگاهِ ممتد به عكسها به ايست رسيد. هر دوي عكسهايي كه انسانِ زنده نمايش دادهاند، و اگرچه همچنان يكدستيِ آثار را بر هم نزدهاند، عكسهاي شعاريِ «پردهي دوم اتفاق» هستند. دستشان خيلي زود رو ميشود. پيش از قضاوت، به همين ايستِ بهوجودآمده توسط اين دو عكس و چراييِ حضورشان در نمايشگاه انديشيده و بودنشان را سبك/سنگين ميكنم. با علم بر اينكه عكسهاي ايدهمحورِ اينچنين بايد شعار دهند و با اينحال شعارين نبوده و دستشان بهكلي (و خيلي زود) رو نشود، دليل صرفاً منطقياي براي گنجاندن اين دو عكس در ميان آثار يافتهام. شايد حضورِ اين دو اثر فرجهاي به بينندهي عجول (و نه آن دستهي متعهد به پروسهي خوانش و تعمق) بوده است.