نه این فقط یک عکس نیست
در این اثر هنری، ما با دو دنیا روبرو هستیم، من برای تحلیل در آغاز عکس را از وسط دو نصف کردم، سمت چب چند نفر در حال نگاه کردن به دیوار هستند و سوال هایی که برای مخاطب به وجود میآید.این افراد به چه چیز نگاه میکنند؟ در انتظار چی یا کی هستند؟ این طرف به تنهایی خودش یک عکس خوب است که دنیای مخاطب را به بیرون از عکس میکشاند و سوال به وجود میآورد.
اما وقتی عکس را کامل مورد بررسی قرار بدهیم،شرایط به کلی عوض میشود، اگر چه که ما آن سوی دیوار را هم میبینیم اما سوالات ما بیشتر میشود و هر مخاطبی به دنبال جواب هایی در دنیای خودش میگردد.
سمت راست دیوار ما را به دنیای ذهنی و وهم آلودی هدایت میکند که سوال های متعددی به وجود میآورد. آیا حقیقت دارد؟ آیا ما در حال دیدن آرزوهای دو مردی هستیم که روی ویلچر نشستهاند؟ آیا معجزه شده؟ شاید هم این شخصیت های یک عمر دروغ گفتهاند و اصلا فلج نبودند؟ و سوالهای دیگر.....
همه این سوالات را یک عکس ثابت برای ما به وجود میآورد؛ به همین دلیل است که من این اثر را فراتر از یک عکس میبینم، به عنوان یک مخاطب بعد از هر بار دیدن این اثر برای خودم یک داستان درست میکنم و احساس میکنم که شخصیتها در حال حرکتند.
به نظر میآید که هادی دهقانپور خالق این اثر با ادبیات غیر واقعگرا آشنایی دارد،این را به خوبی میتوان در فضای خلوت و سیاه و سفید عکس، احساس کرد.این که یک عکاس فضاسازی میکند و مثل یک کارگردان کارکترها و اشیاء لازم صحنهاش را میچیند، میتواند پاسخ مناسبی باشد به کسانی که اعتقاد دارند که عکس ثبت لحظه هاست.
این عکس میتواند یک کلاس درسی باشد برای عکاسان جوان هرمزگانی، مخصوصا کسانی که تمام نگاهشان به دریا و برقعه و درخت خرما و غروب ختم میشود.ما به خوبی میبینیم که برای خلق این اثر هم فکرشده و هم وقت و حوصله گذاشته شدهاست،در ضمن عکاس ذهن خلاق خودش را به خوبی هدایتکرده و از تجربهکردن نترسیده است.
یک منتقد تئاتر میگوید:من وقتی به یک فستیوال دعوت میشوم به دنبال دبدن کارهای خوب نیستم بلکه به دنبال دیدن کارهای جدید هستم حتی اگر ضعیف باشد.