استحالهی عکاسی در هنر معاصر
استحالهی عکاسی در هنر معاصر
رضا نیازی
۱- رابطهی هنر و عکاسی در طول تاریخ عکاسی، همواره با پرسشی بنیادی و چالشبرانگیز همراه بوده است: «آیا عکاسی هنر است؟» اگرچه به زعم بسیاری از منتقدین و اهالی هنر، طرح پرسش فوق در شرایط هنر معاصر، دیگر توجیهپذیر نیست، اما خصلت پرسش مورد نظر بهگونهای است که خود را همواره از میان تمامی پاسخهای احتمالی به آن، مجددا مطرح و احیا میکند. مناقشاتِ همیشگیِ موجود در پاسخدهی به پرسش «هنربودن یا نبودن عکاسی» موجب گردیده این پرسش مدام به شکلهای مختلفی تغییرشکل یافته و روزآمد گردد. آنچه در این میان مهم مینماید نه فراموشی این پرسش بلکه جستجو جهت یافتن شکل مورد پذیرش آن و تلاش در جهتِ تبیین پاسخهای امروزین و متناسب با شرایط امروز، به آن است.
۲- اگرچه واکاوی تاریخ عکاسی این مهم را بر ما آشکار میسازد که «عکاسی به مثابه هنر» حضور طولانی و پرسابقهای را در مناسبات هنر از زمان ابداع عکاسی ایفا کرده و اتفاقا بخش قابل ملاحظهای از این تجربیات نیز موفق و حتی گاه درخشان بوده است، اما غالبا این شکل از عکاسی، حضور پرتنش و مجادلهبرانگیزی در قلمروی هنر داشته است. خاستگاه این حضور پرتنش شاید در این امر نهفته است که عکاسی به شکل ذاتی و ماهوی بیش از اینکه یک مدیوم هنری درنظر گرفته شود، برخوردار از خصلت و منشِ اجتماعی و فرهنگی است؛ یعنی عکاسی براساس یک توافق و پذیرش عمومی و نیز بهشکل پیشفرض و اولیه ابزاری اجتماعی، کاربردی و فرهنگی است و در بررسی مشخصات عکاسی، کفهی ترازو همواره به سمت جنبهی اجتماعی و فرهنگی آن سنگینی میکند. اما این امر هیچگاه برای آن شکل از عکاسی بهعنوان یک فرم هنری، بهمنزلهی پایان راه نبوده و همواره سرآغاز عمیقترین و مناقشهبرانگیزترین تلاشهای عکاسی برای مقبولیت و پذیرش خود «در مقام» و «به مثابه»ی مدیومی هنری بوده است.
۳- زمانیکه «بومنت نیوهال»، منتقد و مورخ عکاسی، در تاریخنگاری عکاسی خود، تجربیات عکاسی مدرنیسم در دهههای 1930 و1940 با محوریت عکاسی صریح امریکا و عکاسی انتزاعی و فرمگرای اروپا را دوران طلایی و اوج هنرعکاسی عنوان کرد، از دید او هرچیزی پس از «وستون»، «موهولی ناگی» و «کارتیهبرسون» میبایست با واژهی «پسا» توجیه گردد. پیشوند «پسا» در گزارهی فوق ما را به شرایط عکاسی معاصر(پساعکاسی) و رابطهمندی آن با هنر امروز همگرا میسازد. پاسخ به پرسش شرایط عکاسی در هنر معاصر، با همین پیشوند آغاز میگردد و ما را به نوعی استحالهی عکاسی در قلمروی هنر رهنمون میسازد.
۴- استحالهی عکاسی در هنر معاصر درگام نخست با مشارکت آن بهعنوان ابزار و رسانهای جهتِ مستندسازی و بازنمایی آثار هنری جدید در حوزهی پاپ آرت، مینیمالیسم و بعدها درهنر پرفورمنس، هپینینگ، لندآرت، بادی آرت، هنرفرآیندی، هنر مفهومی و ... آغاز میگردد؛ چراکه غالب آثارهنری خلقشده در شکلهای جدید هنر، ناپایا و گذرا بوده و نیازمند رسانهای برای ثبت و نمایش آنها بوده است. اما در ادامهی مسیرِ نوزایی عکاسی و با نفوذ آن در بطن هنر معاصر، عکاسی دیگر آن شهروند درجهی دوم در جهانِ هنر بهشمار نمیرفت بلکه در زمرهی مولفههای سازندهی هنر معاصر بود. رسانههای تصویری و مشخصا عکاسی در مناسبات هنرامروز نه نقش همنشین بلکه حضوری قطعی دارند و پس از فروپاشی دیدگاه استقلال رسانههای هنری و ظهور رویکرد امتزاج رسانههای هنری، دیگر موضوعِ وابستگیِ شکلهای جدید هنر به عکاسی امری انکارناپذیر است، چراکه هنر معاصر دیگر دانسته است که هنری بهشدت وابسته به فرهنگ بصری و تصویر-محور است و ازاینرو تصاویر و عکسها در گسترهی نامحدود و بیسابقهای، قلمروی تولیدات هنری را ازآن خود ساخته و بهعنوان بخش قابل ملاحظهای از فرآیند خلق آثار هنری در شرایط معاصر محسوب میگردند. شرایط استحالهی عکاسی بهگونهای پیش رفته است که بکارگیری عکسها در فرآیندهای هنری توسط هنرمندانی صورت میگیرد که الزاما و مشخصا عکاس نیستند و حتی در بسیاری از موارد از سنتهای مربوط به عکاسی نیز آگاهی ندارند و ضرورتی هم به برخورداری از این آگاهی ندارند، چراکه آنها از عکاسی و فرآیندهای عکس-محور برای آفرینش و ساخت ایدههای نظری-انتقادی و یا مفهومی خود بهره میجویند. منظور از استحالهی عکاسی در هنر معاصر همین رسوخ عکاسی به درون تجربیات هنری و ارتقای درجه و جایگاه آن در آفرینشهای هنری کنونی است.
۵- اما در کنار این استحاله و در اثنای ممزوجگشتن عکاسی با رسانههای دیگر و تعامل تمامقد آن با حوزهی هنر، به راستی خود عکاسی و تجربیات صرفا عکاسانه با منش هنری در دورهی معاصر با چه شرایطی رودرو شده است؟ شکل دیگر این پرسش میتواند اینگونه باشد که وضعیت رویکرد عکاسی به مثابهی هنر پس از تجربیات درخشان دورهی مدرنیستی خود، در درون مرزهای خود عکاسی و به دور از تعاملات بینرسانهای چگونه دگرگون شده است؟ اگرچه تحلیل تجربیات درونرسانهای عکاسی به شکل تجریدی و در شرایط بیمرز هنر امروز، چندان توجیهپذیر بهنظر نمیرسد، اما در مقام پاسخدهی میتوان گفت باوجود بهرهمندی عکاسی از درونمایههای دیگر حوزهها (اجتماعی، فرهنگی، فلسفی، روانشناسی، جامعهشناسی و...) همچنان شکلی از عکاسی با رویکرد هنری قابل پیگیری است که صرفا عکس-محور و تولیدشده براساس فرآیندهای عکاسانه است. بهشکل اجمالی خصلتهای این شکل از عکاسی را میتوان ایدهمندی، روایتگری، پروژهای، مجموعهای (مجموعه عکس) و اساسا برخوردار از مفهومگرایی در نظر گرفت؛ جاییکه بهدنبال بحران واقعیت، تکوین انقلاب دیجیتال در عکاسی، عدم پذیرش جهان در صورت ظاهری آن بلکه در شکل برساختهاش، فرآیندِ ساخت عکس جایگزین ثبت آن گردیده است و نوزایی شکلهای عکاسی «صحنهآراییشده» و «فتومونتاژ» دلیلی بر این مدعا است. تجربهی ساخت و طراحی عکسها، بازگشت موضوع و روایتپردازی به عکاسی و نیز برجستهشدن مولفهی ایدهمندی و مفهومگرایی، استحالهای درونرسانهای در رویکرد عکاسی بهمثابهی هنر است.
آنچه در سطور پیشین آمد، حاصل تدقیق در پرسش «هنر و عکاسی» است، مداقهای که روشن ساخت عکاسی در شرایط معاصر خود، رویکردها و مسیرهای متعددی را در قلمروی هنر تجربه کرده است و این شرایط جدید را میتوان تحت عنوان «پساعکاسی» در نظر گرفت. اما همهی پاسخهای ارائهشده برای پرسش مطرحشده را نمیتوان متقن و تمامشده انگاشت، چراکه هم هنر و هم عکاسی برخوردار از ویژگی سیالیت و تغییرپذیری است. بدون تردید مسیر پیشرو و آیندهی عکاسی در مناسبات هنر، پاسخهای احتمالی جدید و دیگری را در برابر این پرسش، پیشروی ما قرار خواهد داد.
عکس کاور برشی از عکس :
Erik kessels, photography in abundance, ( room of pictures after downloading and printing out every picture uploaded to Flickr in 24 hours), ۲۰۱۱
عنوان: اریک کِسلز، فتواینستالیشن، (عکسهای دانلودشده و چاپ شده از تصاویر بارگذاری شده در سایت فلیکر در طول یک شبانه روز)