پیروزی ترامپ چه پیامی برای وضعیت عکاسی در آمریکا دارد؟
ترجمه: شهاب شهسواری
عکسها در گذشته اثر بسیار قابل توجهی بر درک شهروندان از نامزدهای انتخاباتی داشتند. برای مثال میتوان انتخاب باراک اوباما به عنوان رییس جمهور در سال ۲۰۰۸ را یک نمونه بارز عنوان کرد. دامون وینتر (Damon Winter) به خاطر پوشش تصویریاش از انتخاب باراک اوباما، جایزه پولیتزر گرفت. مجموعه عکسهای او سرشار از عکسهای نمادین و منحصر به فرد بودند. اما وقتی به پوشش تصویری انتخابات سیاسی طی یک سال و نیم گذشته نگاه میکنم، به نظرم میرسد که هیچ عکس و هیچ عکاسی به نظرم شاخص، قابل توجه و منحصر به فرد نمیرسد.
به نظر میرسد در این دوره از انتخابات عکسها و تصاویر کمتر اثرگذار بودند. مردم بیشتر به شبکههای اجتماعی توجه نشان میدادند. این عکسها نبودند که تاثیر گذار باشند، توییتها بودند که اهمیت داشتند. تقریبا هر روز با چیزی از سوی دونالد ترامپ یا درباره دونالد ترامپ شروع میشد که آنگاه موضوع و گرایش روز را تعیین میکرد. انگار وقت کافی برای هضم تصاویر وجود نداشت چرا که میزان زیادی سردرگمی و مسائل حواسپرتکن وجود داشتند.
عکسهایی هست که در آنها دونالد ترامپ با عصبانیت به سمت میکروفن فریاد میکشد، اما در واقع همه این عکسها با وجود کثرتشان به لحاظ تصویری یک عکس هستند. هیچ یک نسبت به دیگری شاخصتر نیست. من نمیخواهم این اتهام را وارد کنم که عکاسان در طول این دوره انتخابات عکسها و آثار بدی تولید کردهاند. بلکه بر عکس به نظرم آثار بسیار ارزشمندی از سوی عکاسان VII از جمله دنی ویلکاکس فریزر (Danny Wilcox Frazier)، ران هاویو (Ron Hviv) و کریستوفر موریس (Christopher Morris) گرفتهشدهاست. یا مثلا اثر فوقالعاده مارک پترسون (Mark Peterson) که چهره از یک سو مهلک و از سوی دیگر زیبای سیاست را نمایان کردهاست. یا حتی تصاویر قدرتمند بن لووی (Ben Lowy) از گردهمایی ملی حزب جمهورخواه. آثار آنها نمایانگر اقتدار مولف و دیدگاه هنریشان است، اما سوال این است که این تصاویر برای عموم مردم چه ارزشی داشتند؟ من روز به روز بیشتر در این زمینه میاندیشم که چگونه است که برخی از بهترین آثار عکاسی دیگر آنچان اثری در فهم و برداشت مردم از وضعیت ندارند و هیچ یک از آنها مانند گذشته تغییری در سطح اجتماع ایجاد نمیشود. شاید صدای ترامپ زیاد از حد بلند بود و رسانهها هم بیش از اندازه نسبت به این موج صدا ناشنوا بودند.
نمیدانم چگونه میتوانم از این گفتهها نتیجهگیری کنم. این سوال واضح وجود دارد که چرا تا این اندازه پوشش خبری رایگان در اختیار دونالد ترامپ قرار گرفت. او موفق شد بسیاری از ناشران، پخشکنندگان رسانه و رسانهها را با توییتهایش که خوراک تیتر یک شدن بود فریب دهد، بگذریم از دنیای بدوی و وحشی و آزاد و رهای اینترنت. اما نهایتا این سوال برای ما عکاسان باقی میماند که پاسخش را پیدا کنیم: چرا تصاویر اهمیت کمتری پیدا کردند؟ چه کاری میتوانیم بکنیم تا این اتفاق دوباره روی ندهد؟ چگونه باید با مظاهر در حال تحول رسانه و شبکههای اجتماعی رویارو شویم؟
ما به عنوان روزنامهنگار در عین حال در پرداختن به گزارشهایی که برای مردم مهم بود و باید آنها را میشنیدند ناموفق بودیم. هیچگاه در طول زندگیام تا کنون چنین تفسیرهای عمیقا متفاوتی از واقعیت ندیدهبودم. بار این بیتوجهی به تنهایی بر دوش ما نیست. برای مثال به الگوریتمهای انتخاب اخبار در گاهنمای شبکههای اجتماعی توجه کنید که ما را در یک دور کامل از بازتاب دیدگاههای خودمان از سوی دیگران قرار میدهد. اما حالا که ما حجم تخریب را متوجه شدهایم باید مسوولیتپذیر باشیم و برای تغییر وارد عمل شویم. این نشانه خطرناکی است که ما در شرایطی که در دورهای زندگی میکنیم که دسترسی به اطلاعات از هر زمان دیگری سادهتر است، باز هم بخش بزرگی از مردم در یک چرخه بسته اخبار نادرست زندگی میکنند. این شامل همه ما در هر دو جناح سیاسی میشود.
وقت آن رسیدهاست که به صورت اساسی به چگونگی تشخص دادن به سوژههایمان بازاندیشی کنیم به خصوص اگر قصد داریم مخاطبان بیشتری پیام ما را ببینند و تاثیر واقعی داشتهباشیم. آمریکاییهایی که در مناطق روستایی زندگی میکردند با اکثریت بسیار قاطعی به ترامپ رای دادند. این باعث نمیشود که آنها را با صفاتی مانند نادان یا نژاد پرست خطاب کنیم. هر چند که ممکن است فردی که آنها به او رای دادهاند تجسم این هر دو صفت در آن واحد باشد. نباید فراموش کنیم اینها انسانهایی هستند که آمریکا را ساختند. آنها معادنی را کاوش کردند که امروز انرژی آمریکا را تامین میکند. آنها غذایی را تولید میکنند که این کشور امروز به آن وابسته است. آنها ماشینهایی را ساختهاند که کشور ما را به پیش میبرند و صنایع ما را میچرخانند. دنیا به سرعت در حال تغییر است و آنها احساس عقبماندگی میکنند و نمیتوانند از خود دفاع کنند. به جای اینکه به این همولایتیهایمان نگاهی تحقیرآمیز داشتهباشیم، باید به زندگیشان نگاه کنیم و تلاش کنیم روایت آنها را تعریف کنیم. روایت را به شکلی تعریف کنیم که اهمیت تاریخی کاری که آنها و اسلافشان انجام دادهاند روشن شود. در عین حال روایت این را بگوییم که تا چه اندازه سخت نیازمند سرمایهگذاری و بازآموزی هستند، مسائلی که نه تنها به آن نیاز دارند بلکه شایستگی آن را نیز دارند. همین راهکار در مورد جوامع به حاشیه راندهشده در کشور هم صدق میکند، چه در جوامع روستایی بومی و چه در مناطق تخریبشده و سوخته شهری، درست در همان مکانهایی که تعداد زیادی از اقلیتهای نژادی زندگی میکنند. آنها در عین حال به شدت نیازمند سرمایهگذاری بیشتر در آموزش و پرورش، بهداشت عمومی، امنیت و مسکن هستند. اینها پایههای یک جامعه متمدن مبتنی بر انصاف است.
مناطقی که به ترامپ رای دادند بخشی از تار و پود قوارهای هستند که کشور ما را سرافراز کردهاست و از بسیار جهات الهامبخش کل بشریت بودهاند. همولایتیهای روستایی و حاشیهشهرها، درست مانند آنان که در شهرها زندگی میکنند آینده بهتری برای فرزندانشان میخواهند، خواهان مشاغلی با دستمزد منصفانه هستند و در جستجوی حق آزادی هستند. این بر عهده روزنامهنگاران و گزارشگران تصویری است که اطلاعات لازم را در اختیار آنان قرار دهند تا تصمیماتی آگاهانه اتخاذ کنند. ما باید بتوانیم دیوار سرسخت بیخبری را که میان ما آمریکاییها پدید آمدهاست و صادقانه بگویم ما را به شکلی غیرطبیعی دچار تفرقه کردهاست، بشکافیم. ما باید بیشتر به عنوان گزارشگر و راوی از خودمان سوال بپرسیم و باید بیشتر در جستجوی رسانههای فراگیرتر برای در میان گذاشتن آثارمان باشیم.
خواسته اصلی من از روزنامهنگاران و گزارشگران تصویری این است: بروید و از بیانتان برای تعریف روایتهای این جوامع استفاده کنید. آنها نیازمند کمک شما هستند. دموکراسی کشور ما به شما نیاز دارد. دونالد ترامپ بر روی سکویی نفرتپراکن، ضد زن و تعصب نژادی قدم گذاشت. او آمریکا را فریب داد، اما خشم ما یا بهتر بگویم ذهنیت انتقادی ما باید بر علیه او باشد نه بر علیه کسانی که به او رای دادند. بهترین کاری که اکنون میتوانیم بکنیم، یافتن زمینههای مشترک است که میتوانیم بر آنها توافق کنیم و همدردی و درک مشترک بیشتری نسبت به یکدیگر پیدا کنیم. با وجود اینکه ما روزنامهنگاران به تنهایی نمیتوانیم این کار را انجام دهیم، با این حال میتوانیم کمک بسیار بزرگی به بهبود جامعه به شدت متفرقمان بکنیم. وقت آن فرا رسیدهاست که کنایهزنیهایی که به جامعه ما ضربه میزند را کنار بگذاریم، و شروع کنیم به کار کردن برای روایت گزارشهایی که آگاهیرسان باشند و به مردم کمک کنند تا بهترین تصمیماتی را بگیرند که ممکن است. اکنون وقتی برای ماست که یکدیگر را درک کنیم و بفهمیم که واقعا که هستیم، به چه چیزهایی اهمیت میدهیم و مشکلات، آرزوها و نیازهای واقعیمان چیست.
اد کاشی فوتوژورنالیست و فیلمساز مستقر در نیوجرسی است. او برای موسسه VII Photo کار میکند.
گابریل الیسون اسکوکرافت عکاس اهل سندیهگو است.
توضیح عکس یک: کهولت در آمریکا – فعال سیاسی – اثر اد کاشی – یک فرستاده کهنسال حزب دموکراتیک در گردهمایی ملی حزب دموکراتیک در سال ۲۰۰۰
منبع: تایم