گالری سیحون ۲
آدرس: تهران، خیابان زعفرانیه، خیابان مقدس اردبیلی، خیابان کیهان، کوچه سینایی، شماره ۲۴،گالری سیحون ۲
تلفن: ۰۲۱۸۸۷۱۱۳۰۵
ایمیل - وبسایت
ساعت کار: همه روزه از ساعت ۱۱ تا ۱۹ - روزهای دوشنبه تعطیل است.
خطور
خطور
و این حروف در هم تنیده افکار من
سر برآورده از عادت ها و سنت ها، گسیخته از روزمرگی ها، برآمده و ایستاده در مقابل نور، در جستجوی تجلی بعدهای پر اصالت خط.
برای رهایی از تکرارها، خطور کردم زمانیکه به سکوت درون پيوستم و برای جدایی از من ماشینی، سفری به خویشتن خويش کردم در تعلیق بر رنگ به رنگهای زندگی و حاصلش را به نظاره نشستم.
وحیدعزت پناه
پيكسليسم
نمايشگاه نقاشىهاى مائده فرخنيا امتياز "پيكسليسم" در گالری سیحون ۲
افتتاحیه جمعه ١٤ آبان ٤ تا ٨ شب
نمایشگاه تا ٢٦ آبان ادامه دارد
ساعات بازدید از ١١ تا ١٩
گالرى روزهاى دوشنبه تعطيل است
خيابان مقدس اردبيلى خيابان كيهان كوچه
سينايى شماره ٢٤
بداهگی
بداهگی
صدايم را بشنو كه از اعماق درونم حرف ميزند، مرا دايره ى چرخانيست كه نميدانم چه هست و حقيقتاً از چه سخن ميگويد. مرا اعداديست كه ميبينمشان به وضوح در كارهايم، تاريخ هاى مهم زندگى ام اما به حقيقت كلامشان پى نبرده ام خود را به من نشان ميدهند و مرا در روند حيرت آور اتفاقات قرار ميدهند و تنها مرا حيرت زده ميكنند. به راستى من براى چه چيز در اين دايره ى زندگى افتاده ام، به راستى من براى كدامين تاثير بر خود و ديگران در اين دايره ى نقاشى افتاده ام.
در اين كليت چيست كه از يك اتفاقه نا آگاهانه و بداهه گونه سر چشمه ميگيرد و مرا به سوى كشف حقيقت و واقعييت رهنمون ميكند؟!
فرمهايى كه نا آگاهانه به صفحه ى سفيد مى آيند با نيمى از آگاهى و نيمى ديگر نا خود آگاهى من آميخته ميشوند و دنيايى را ميسازند.
رمز آلود بودن دنياى درون و تخيلات دنياى نا خود آگاه مرا عميق ميكند و به هر آنچه كه هست و نيست، به هر آنچه كه نشانه وار بايد به او فكر كنم و آنچه كه ميگويد مرا فكر كن، عميق ميكند.
حقيقت ما چيست؟!
حقيقت اين جهان پهناور چيست؟!
عشق چيست، اشك چيست؟!
اين دايره ى پهناور هستى، اين عشق حقيقى به چه منظور بودن را به ما اهداء كرده است؟ چگونه به او نزديك شويم؟ چگونه او را در خود دوباره پيدا كنيم؟
نقاشي هايم را تنها يك تصوير نبينيد، همانگونه كه من به درونم سفر كردم به درونتان سفر كنيد.
ميلاد زينلى ارديبهشت ٩٥
خط سوم
خط سوم نمایشگاه خوشنویسی بهروز زیندشتی در گالری سیحون ۲
سوگواری بزرگ، تنهایی بزرگ
سوگواری بزرگ، تنهایی بزرگ / نمایشگاه عکس و پرفورمنس فرشته شادی / گالری سیحون ۲
زبان تصویر نیازی به کلمات ندارد. هنرهای خاموش ترجمان فریادها و نجواهای بشری است. همواره با خود فکر می کردم نوشتن درباره هنرهای خاموش خاصه در پیشانی کارت ها و کاتالوگ ها کاری بیهوده است. حتی اگر ستایش انگیزترین و عمیق ترین متن را نوشته باشی، متاسفانه اغلب با شعار همراه خواهد شد. چه بسیار آثاری که قربانی همین متن های هرچند کوتاه و مرسوم – نه مهم – شده اند. هنرمندان آثار خاموش یا همان آثار هنرهای تجسمی همه تلاششان این بوده که از کلمات و ادبیات عبور کنند، مرزهای تئوری ها را که بر ساخته کلمات است در نوردند و به آن سوی معناها و بی معنایی برسند، و در خود و در جهان رها شوند تا در ذهن و جان مخاطب ادامه یابند.
هنــر لزوما بازتاب یا نتیجه آن چیزی نیست که هنرمند می خواهد بگوید، بلکه هنر سخن خود را دارد، حتی دور و با فاصله های گاه بسیار با خالق اثر، به همین دلیل می تواند خود را به حیات و زمان متصل کند و دوام بیاورد. در این صورت هر چیزی که ما درباره آثاری از این دست بنویسیم درٍ مفاهمهُ بین هنر و مخاطب را بسته ایم. پس بهتر است که بگذاریم آثار این نمایشگاه هم که تلاش و کشف و شهود " فرشته شادی " را به نمایش می گذارد از کلمات عبور کند. و ما را با دردها، رنج ها و تنهایی بزرگ زن " و زنانه " بودگی به عمق سوگواری و ستایش ببرد. همگامی با عکس ها بهتر از همکلامی با سخن من است.
هیوا مسیح
نوستالژی
نمایشگاه علیرضا پویا با عنوان «نوستالژی» در گالری سیحون ۲
اگر چه بستر حضور اجتماعی زنان پس از تلاقی با تمدن غرب در ایران پدید آمد اما دستخوش تحولات بسیاری گردید.
علیرضا پویا در خلق این مجموعه متواتر به درهم آمیزی مفاهیم، شعائر و ارزش های غالب روزگار خود پرداخته، بطوریکه با ترسیم مرزها، گاهی آنها را برهم میریزد، میشکافد و یا در می نوردد!
هنرمند در تب و تاب نوستالژیهایش رهاست اما ساکن سرزمینی نیست!
بر مَرکب مدرنیته میراند و خاطره ازلی بر سینه می فشارد.
آثار به بازخوانی مفاهیم مشتاق است و نقطه پرگار به برکشیدن اعوجاج ذهنی انسان متوسط امروزی استوار است. پیش از حضور زنان در عرصه ها و مناسبات اجتماعی، به جهان صرفا" از یک منظر و دیدگاه مطلق حاکم مردسالارانه نگریسته شده است و در تمامی آموزه های اخلاقی و .... نیز که توسط مردها عرضه می شده این تابو مستحکمتر می گردیده است، آنجا که دید یکسویه و سیاه و سفید به پدیده های اجتماعی حاکم است نگاهی نو و از منظری دیگر پذیرفته نیست، لذا حضور زنان را بر نمی تابند و یا در برابر پذیرش و دیدن نگاه و نظر آنها گرانجانی می کنند.
هنرمند با کاشت رنگها دوبینی های صرف را به چالش می آورد و حالت سومی را به تصویر می کشد که توانسته خاکستری باشد همان خاکستری که در بطنش شعله افروز در نهان دارد!
تخیلی را پرواز می دهد که در تونل زمان متحرک است، آرمانی را می جوید که از دنیای پر ماجرای زنان برمی خیزد و به ورطه های پُر ناشدنی رنگ ها در مناسبات بشری منتهی می شود. زن در تلاقی با ناشناخته ها نیست، در پستوی گذر نادیده هاست! اگر خزان را انتظار رویشی دگر است، واپسین انسان باید زن باشد.
دکتر شهریار محسنی (پژوهشگر و جامعه شناس)
منها
صورتها درونند
" درباره صورت های علی سبوکی"
روزها از پی هم می گذرند و ما از پی هم. شب، روز می شود و روز هفته. هفته ماه و ماه سال وسال قرن. انسان می آید و می ماند و می میرد و تکرار می شود همین آمدن و رفتن ها. انسان را از مرگ گریزی نیست. به آگهی های ترحیم دقت کنید پرتره ی آخر با نام و نشانی و دلیل مرگ. پرتره های آگهی ترحیم مواجهه صریح ما با تصویر آدم هایی ست که می توانیم فرق بگذاریم میان بیرون و درون یک انسان. به وضوح در ذهن همه ما شکل می گیرد که فلانی دیگر پشت این تصویر نیست و یا روشن تر اینکه تصویر روح ندارد. این یعنی تصویر آدم ها نیازمند یک روح است. یک چیز که ما را شیرفهم کند فلانی زنده است. زندگی سراسر ماشینی این سال های ما از ما آدم هایی ساخته است که به هم کمتر نگاه می کنیم و کمتر حال هم را می پرسیم. دلمان میخواهد سرمان توی کار خودمان باشد و از زل زدل هایی که ما را به یاد خودمان می آورد فرار میکنیم .پرتره های زنده این مجموعه مجال با هم نشستن اند. فرصت یک گپ زدن و یادآوردی و توی چشم هم نگاه کردن و درد دلی شاید. در صورت های این مجموعه آدم ها پشت صورتهایشان زندگی می کنند. زنی عاشق است، کسی منتظر است، دیگری شوریده است، دلی شورمی زند و زنی سر به درون دارد با گلی در دست و امیدی رفته... آدم ها در این مجموعه چیزی پنهان دارند. این را میشود پشت تک تک صورتهایشان خواند. می شود چشم هایشان را رمز گشایی کرد و دست هایشان را خواند. همه ی چشم ها معصومند و در گستره ای وسیع از رمز آمیزی بی پایان شما را افسون می کنند.حتی اگر آن چشم ها بسته باشند چشم ها، لب های فروبسته بی قراری هستند که میشود ساده به آن ها زل زد و پرسید : بگو عزیز دلم داستان از چه قرار است ؟!زیر پوست این صورت ها یک چیز بی قراری تکان می خورد. همه این آدم ها انگار آبستن یک درونند و همین کودک درون دارد از شیره جانشان می مکد.این جا همه مادرند .همه نگران کودکی اند که در درونشان تکان نمی خورد و همین از آن ها چهره های نا آرامی ساخته است که گویی سال هاست لبخند از لبانشان رخت بر بسته است .تصویرها گرمند.حتی وقتی آبی هست و بنفش هست .رنگها هویتشان را از جای دیگر می گیرند. رنگ ها متصل به درون آدم هایند. تاثیر زرد و قرمز و نارنجی درون است که آبی و بنفش و سبز راگرم می کند. تاریک و روشنای تصویر آدم های این مجموعه حکایت زیستن ماست. حکایت پیدا و پنهانمان، زشت و زیبایمان ،بیرون و درونمان، و حکایت حال عجیت این روزهای ما.
حامد بارئی طبری / اسفند ١٣٩٤
برخورد ازلی
نمایشگاه نقاشی ساسان ناصرنیا با عنوان «برخورد ازلی» در گالری سیحون
نقاشی هميشه برایم به صورت چالشی جدی مطرح بوده، چالشي كه از نگاهم عناصر متضاد و ناهمگون جهان را در تقابل قرار مي دهد و با تحلیل همین تضادهاست كه نقاشي مي كنم.
خط پیشینه ايست قابل تکرار كه می تواند نوستالژیک باشد و یا در جهت گسترش و بازسازی سنت در آفرينش رخدادی نو بكار گرفته شود، تلاشی که بر ستون های هنری کهن بنا می شود تا به جستجوی جهانی دیگر منجر شود. خط فارسی علاوه بر دلالت های نوشتاری و معنایی، قابليت ايجاد اشکال بدیعی از ترکیبات فرمی همچون زیبا نویسی، زشت نویسی، به هم ریختن و بازسازی را در خود دارد كه می تواند منجر به ایجاد ساختارهاي بديع گردد وهمچنین، محل طغيان و شورش عليه تحميلاتي شود كه سالهاست نوشتن بر من روا داشته است. از این رو، با استفاده از خط در تركيب نقاشی هایم سعي در گذر از مرز رويا و تجربيات بصري شخصي ام به سمت مواجهه با طبيعت، انسان، تاريخ و نيز خود نقاشي كرده ام.
اين تصاوير چنان مملو از کنش های حسی است که در لایه هایی توضیح آن بیهوده است و چیزی بيش از آنكه كه تصوير شده است، نيست. ارجاعاتی خودشناسانه و اگاهانه كه در شمايل قرینه گون جلوه می کند، به انتزاع نزدیک می شود و ریتیمی موسیقایی پیدا می کند، و در همان نقطه به خط نوشته ها پیوند می خورد و فارغ از معنی لغات ، شکلی آبسترکت پیدا می کند که میانجی ورود عینیت به پلانی است که کمترین فاصله را با مخاطب دارد.
در واقع آخرین لایه از نقاشی جايي ست كه جدال ذهنی ام با واقعیت آغاز می شود و انسان با كنش هاي ازلی و ابدی خویش چون جنگ و تخاصم تا هم نشینی و عشق حضور مي يابد. نمود این اشکال انسانی را گاه از میان نقاشی های ایرانی به عنوان بخشي از حافظه بصري و گاه از زندگی و تخیل خود وام می گیرم و در صددم تا با واكاوي زمان و مکان، آنرا به چالش بکشم. می توان اینگونه گفت كه این مجموعه تلاشی است در جهت واگويي آنچه نمی توان گفت و نوشت و باید جایی در میان رویاها و خیالات و در گوشه ای از زندگی پیدا و تصویرش کرد.
امید
«امید بسان ستارهای بالای سر ماست»
«همچون کسی که در کشتی شکستهای، از تیرگی در حال سقوط آویزان شده باشد. شاید، اما، او از آنجا نشانهای به رهایی را بازیابد.»
از نامهی بنیامین[1] به گرشوم شولم[2] ـ 17آوریل1931
کافکا میگوید: «آنچه دانستهای کافی نیست، این که کشف کردهای همان معنایی نیست که دنبالش بودی. صبر کن، این یکی را تجربه کن، امیدوار باش که با این یکی به هدف برسی. بازهم نرسیدی؟ باشد. حالا یک معنای دیگر». همواره درپی چیزی بودن، و با این که به آن نمیرسیم ـ و این را بیش و کم میدانیم ـ باز امیدش را داشتن. همچون ولادیمیر[3] و استراگون[4] در نمایش به انتظار گودو[5] سر وعده حاضر شدن و انتظار کشیدن. این است درسی را که از کافکا میشود گرفت. درسی که به معنای تازه در حکم پیروزی است. آنچه را که میجستیم، نیافتهایم، اما امید داریم، امیدی برآمده از بینشی"مسیانیک". کافکا حق داشت که میگفت: «فقط به خاطر نا امیدان است که امید آمده است». حتی در تیرهترین روزهای زندگی میتوان گفت: «امید بسان ستارهای بالای سر ماست»، یا به زبانی دیگر این روزها به خاطر تمام کسانی که امید خود را از دست میدهند نور امید در دلهای ما تابیدن گرفته است.
امید نمایشگاه سرامیک گروه چارخشت / امید قجریان - حسین طباطبائینژاد - رضا تائبی - سارا بروجنی - علی جمالی - مجید ضیائی - مصطفی نظری - یاسر جبعلی در گالری سیحون ۲
پروژهی جدید گروه "چارخشت "میخواهد گزارشی باشد از "امیدها" و"نا امیدیهای" هنرمندانی با دیدگاههای مختلف. اشکال متفاوت "امید" آنها به امکان ساختن چیزی متفاوت در آینده و تلاش برای تفسیر "هنر معاصر" از دریچهی رابطهی متقابل امید و ناامیدی.
آیا هنر میتواند منشا تغییر در جهان واقعی باشد؟ آیا میشود سیاست مدارها یا مردمان عامی را که زیر فشارهای سنگین اقتصادی و وضعیت اضطراری فرهنگی، اجتماعی کمر خم کردهاند را به این امر وا داشت که "تخیل" داشته باشند. هنر چقدر به مردم توان میدهد تا شرایط را عوض کنند، هنر تا چه حد میتواند نظم فعلی چیزها را به هم بزند. در جامعهی معاصر در شرایط نا امیدی محض، چطور میشود به آینده امیدوار بود؟
چیزی که در این نمایشگاه ایدهی اصلی است "هنر معاصر" است، اما این در میدان زبانی ما به چه معناست؟ هنر معاصر چیست؟ یعنی نمایش امید در شرایط نا امیدی محض. جایی که امید دقیقن از دل نا امیدی پدید میآید.
سالهاست که آدمها سعی میکنند که جواب واحد و عامی به این سوال بدهند، که هنر چطور میتواند کارکرد سیاسی داشته باشد، یعنی نوید جامعهای در آینده را بدهد. میتوان گفت کارکرد سیاسی هنر خیلی به بستری(زمینه) که اثر در آن قرار میگیرد بستگی دارد، این اغلب تصادفی و غیرمنتظره اتفاق میافتد، و مستقل از نیت هنرمند است. به عبارتی دیگر فکر نمیکنم بشود کارکرد سیاسی اثر هنری را فقط به نیت هنرمندی که آن را خلق کرده تقلیل داد. وقتی که اثری تولید میشود، بسته به بستری که در آن قرار میگیرد به خودی خودش معناهایی تولید میکند که برای ما ممکن است تعجب برانگیز باشد، از این رو زمینهی اجتماعی فرهنگی یا همان زیست جهان هنرمند میتواند متریال مناسبی را در اختیار هنرمندان این پروژه قرار داده تا به واسطهی آن بتوانند از مرز بازنمایی و تقلید عبور کرده و حقیقتی نو را خلق کنند. تعهد به نگاه و "وضعیت شخصی" خود هنرمند، و بهترین فرم ممکن برای ترجمهی آن در جهان، پیدا کردن این، شاید مهمترین چیز باشد.
برگردیم به تعریفمان از هنر معاصر، چیزی که امروزه هنر معاصر گفته میشود، قبلن وجود نداشت. قبلن به طور مثال هنر رنسانس را داشتیم که مسالهاش " گذشته" بود یا فوتوریزم و هنر آوانگارد را داشتیم که مسالهاش "آینده" بود. حال اما هنر معاصر را داریم. به چه معنی؟ به این معنی که امروزه این زمان حال است که برای ما جنبهی معمایی و اسرار آمیز دارد. سوالی که در هنر معاصر میتواند به شکلی مطرح شود این است که زمان "حال حاضر" ماهیتش چیست؟ هنر معاصر تلاش مداومی است برای پاسخ دادن به این سوال که این چه زمان و زمانهای است که ما در آن زندگی میکنیم. آنچه هنرمندان "گروه چارخشت" در این نمایشگاه میخواهند به زبان هنر بیان کنند این است که: نباید تسلیم انگارهی حقیری که روزگار برایت ترسیم کرده شوی. کسی که با روزگارش کنار آمده باشد، چیز تازهای نمیطلبد، و در پی ساختن برنمیآید. فقط آن کس که دوران خود را نپذیرد، و آن را محنت بار و دشوار بیابد در پی رهایی بر میآید. نوالیس[6] میگفت: «روزگار فرخنده را فلسفهای نیست.» و هگل یادآور میشد که جغد مینروا[7]، الههی خرد، فقط در ظلمت شامگاهی بال و پر میگشاید.
ما در دوران اخیر با سه جریان هنری روبرو بوده ایم: هنر آوانگارد، هنر مدرنیستی و هنر معاصر. هر کدام از این جریانها برداشتهای مختلفی از مفهوم گذشته حال و آینده را دارند. آنچه در این نمایشگاه مدنظر است "هنر معاصر" است که همزمان یک اشتراک با آوانگارد را هم دارد، به این معنی که همان تلقی از "زمان" و نگاه به "آینده" را به دوش میکشد و تلاش میکند دوباره آن را احیا کند. هنر آوانگارد به دنبال چیزی درآینده بود. آثار معاصر هم نگاهشان به آینده است، اگر اثری فقط بخواهد ماهیت زمان حال را کشف کند تبدیل میشود به اثری تخت و خنثی. چیزی که در مفهوم سازی برای آثار این نمایشگاه باید دنبال آن بود، هنری است که به دنبال همپوشانی هنر آوانگارد و هنر معاصر است. آینده برایش به معنای نفی وتخریب وضعیت سیاسی موجود است و به دنبال این است که فرمهای اجتماعی متفاوتی در آینده را خلق کند. از این رو عنوان نمایشگاه ـ"امید"ـ با کیفیتِ جریانی از هنرِ معاصر، که گروه در جستجوی آن است به هم پیوند خورده و آن را تشدید میکند.
در این راستا "امید" به عنوان یک مفهوم در آثار این نمایشگاه مرکزیت پیدا میکند. هنرمند تلاش میکند یوتوپیا[8] یا آرمان شهری که به دنبال آن است، با فشار تخیل در زمان حال محقق کند. کل پروژه میتواند حرکت روی مرز واقعیت و تخیل داستانی باشد. چیزی که میتواند آثار این نمایشگاه را جذاب کند، درهم آمیختن مسائل متناقض و تا سرحد قطعی ست.
هنرمندان این پروژه میدانند در هنر معاصر مرز بین رشتهها به هم میریزد. پس برایشان تفاوتی بین هنر و غیر هنر وجود ندارد حتی ممکن است در مواردی مخاطب آثارشان نفهمد که آیا این ـ اثرـ یک بیانیهی فلسفی ست، یک پیشنهاد سیاسی، وضعیتی اجتماعی یا یک اثر هنری ست. اما هنرشان هرچه هست میتواند افشای وضع موجود و مداخله در آن باشد.
هادی مومنی
٢١ شهریور ٩٣
[1] Benyamin
[2] Gershom Scholem
[3] Vladimir
[4] Estragon
[5] Waiting for Godot
[6] Novalis
[7] Minerva owl
[8] Utopia
باغ عدن
باغ عدن - آرش نظری - گالری سیحون
خسته نباشید
خسته نباشید / کامبیز درمبخش / گالری سیحون
وصیتنامه
وصیتنامه / علی اسماعیللو / گالری سیحون ۲
شاخ بازی
شاخ بازی / عارف رودباری شاهمیری / گالری سیحون
بهار است و شاید هم تابستان و شاید، تمامی فصل هایی که به ان وابسته ایم. هر چه هست باد خنکی می وزد لابه لای غنچه های سفید پنبه های روستا و درختان صنوبری که روستای من با ان آغاز می شود. سالهاست که این صنوبران به یمن گنجشککان "تجن" می خوانند و من نیزهم. اینجا یاد گرفته ام که چه باشم. یاد گرفته ام که نفس های آدم هایی که با آنها زندگی می کنم را بشمارم و حتی خوب می دانم که اینجا چقدر زمین است برای دویدن و چندتا ماهی است که می توانند بر خلاف جریان آب حرکت کنند و یا اینکه که چه تعداد گاو شالیزارهای "پنبه چوله" را "ما" می کنند. چیز زیادی نیست، چیز زیادی نبوده ، هر چه هست ضرب آهنگ های عاشقانه مادرم است که به من قوت می دهد تا بر آهن، سازی تازه بزنم که شنیدن داشته باشد. من در تلاشم تا نقطه نقطه جریان زندگی ام را بر روی این آهن پاره ها حک کنم ولاغیر و هیچ چیز به این اندازه که بتواند خودم را به خودم نزدیک کند سیرابم نمی کند. این مجموعه، شیطنت های "کودکی ده ساله بودنم" است که می بینید و سعی کردم تجربه های تازه ایی که بدست آوردم را از سرزمینم مشق کنم و خوشحالم که تا به امروز از آن مردود نشده ام.
عارف رودباری
آناکرونیزم
آناکرونیزم / سولماز نباتی / گالری سیحون ۲
بداهگی
بداهگی / نمایشگاه نقاشی و چیدمان «بداهگی» / میلاد زینلی
کهکشانی که میلاد زینلی در فضای لایتناهی و بی کرانش برای بازنمایی اشیاء و اشکال فرا واقعی و در عین حال آشنا و ملموسش از مخلوقات و مناظر آن یاری میگیرد ، مکانی است پر از رمز و راز.
تمامی آنچه در این کهکشان در یک بی وزنی مسحور کننده در حال پرواز است هم غریب و هم از جنسی است که ما زمینی ها آنها را خوب میشناسیم و برای باز شناسی اشان حتی قادریم به کمک ضمیر ناخود آگاهمان به عناوین مختلف آنها را نامگذاری کنیم ، و در عین برخورد با این دنیای مملو ازلابیرنت های رنگین که گاه انسان را به یاد یک کتاب علم الاشیاء و گاه دنیای واپسین میندازد میتوانیم بدون تلاشی سهمگین آن چنان که ذهنیاتمان آن را پیش بینی میکند راهی برای سفری اکتشافی در آن بیابیم و مسیری را پشت سر بگذاریم که توصیف وقایع و ماجراهای توأم با آن فقط برای خودمان امکان پذیر باشد . چه سعی در تلاش بیان حیرت زدگیِ حاصل از این سیاحت و رویاروئی با اشیائی که در عین دارا بودنِ منشائی بیولوژیکی عملکردی مشابه ساخته های دست انسان دارند و شناوری در لایتناهی خوابگونه محیطشان امری عبث و بیهوده است . فقط آنچه در این دنیای فراواقعی و رمزآلود کمی باعث ملموس ترشدن و قابل شناسائی ترشدن آن میشود آمیختگی و چفت و جور شدن آن با محیطشان است که نهایتاً پیکتوگرام هائی را به ما ارائه میدهند که آدمی آنها را از هزاران سال پیش تا کنون میشناسد که درضمن چنین تلفیقِ به ظاهر تصادفی و در عین حال غیر منتظره از طرفی باعث خشنودی بیننده و از سوی دیگر هراسی میشود که توأم با لذتی بصری آغشته به کوران ذهنی است،آنچه در این تصاویر به وقوع میپیوندد مسلماً از دیدگاه تاریخی همانقدر سوال برانگیز است که دنیای حاکم در آنها با عواملی که باعث یک آشفتگی ذهنی میشود ، ولی باید اذعان کرد که دقیقاً همین دو عامل باعث جذابیتِ بیش از اندازه این آثار و همین دوگانگی خاص است که این آثار را قابل تعمل و تحلیل مینماید . زینلی هنرمندی است که برای زمان خودش کار میکند و این همگامی با زمان باعث میشود که او خودش را پایبند اسلوب ها و روش های نقاشان و مجسمه سازان کلاسیک مدرن قرن گذشته نکند. او با هر حربه ای سعی در خلق فضائی دارد که در عین وابستگی اش به قواعد و ضوابط آنچه امروزه در نقاشی و هنر معاصر متداول است از ثمرات کار گذشتگان بهره گیرد ، این روشِ خلاقیت این اجازه را به او میدهد که بی پروا و بدون هیچ ترسی آنچه را که از دنیای تخیلاتش به ارمغان آورده با زبانی که ما با آن از سده گذشته میلادی آشنائی داریم فضای بصری خود را به صورت تصاویر و ابژه ها در مقابل چشمانمان قرار دهد، زبانی که پس از اختراع و ابداعش فرا واقعیت گرایان و صدور بیانیه "آندره برتون" در سال ١٩٢٤ فراز و نشیب های بسیاری را پیموده و گاه به فراموشی سپرده شده و گاه به همان قدرت عنفوان تولدش باز گشته و ناگفته نماند که این تحول بزرگ در میان تمامی موضع گیری های هنری قرن بیستم شاید نافذترین تأثیر را در هنر معاصر گذاشته است .
این توسل به جهانی خوابگونه که در آثار زینلی نیز مشهود است بدون شک میتوان یکی از اساسی ترین کنش ها در روند خلاقانه اش شمرد ، ولی علاوه بر این بهره گیری که خواسته یا نا خواسته بیننده را درگیر یک محاوره ی ذهنی با ضمیر ناخودآگاهش میکند. زینلی بسیاری دیگر از اندوخته های فکری اش را به کارش میافزاید که شماری از آنها خارج از حیطه تاریخ هنر، نقاشی و مجسمه سازی هستند و بیشتر جنبه های روان شناسانه و حتی گاه اجتماعی دارند و همین باعث میشود آثارش رنگ و بوی کاملاً شخصی پیدا کند ، که این خصیصه یکی از مهمترین ابزار خلاقیت هنری به شمار میرود .
زینلی برای بخشیدن کیفیتی والا به آثارش حتی از به یاری گرفتن از ترفند های گرافیکی ومعمار گونه هم نمی هراسد و حاصل این روند را می توان در تلألو رنگ ها و استحکام ترکیب بندی ها دید ولی در نهایت مهمترین بُعد در آثار زینلی همان توصیف ناپذیری حسی است که کارهایش با اختلاط وامتزاج تمامی این عوامل و عناصربه تماشا گر منتقل میگردد .
واحد خاکدان
خرداد ١٣٩٤
گذشته و حال
نمایشگاه نقاشیهای احسان عدالتخواه با عنوان گذشته و حال در گالری سیحون ۲ /
آثار عدالتخواه بازتابدهنده میراث فرهنگی و ریشه های محیطی و بومی او توأم با تفسیری نو و جدید از زبان شعری ادبیات و مینیاتورهای ایرانی است.
در آثار او، نمادهای سنتی ایرانی، طرحهای گل تکراری یادگار دوران صفوی، تصاویر یا نمادهای رنگارنگ و شمایلها و پیکرههای تک رنگش چنان با هم ترکیب میشوند و درهم میآمیزند که گویی اثر او یا هنوز پایان نیافته یا با گذشت زمان به تدریج محو شده است. آثار او همچون استعارهای پیوند دهنده در شعر عمل میکنند و در واقع این آثار به دلیل کاربرد حسابشده نمادها و تصاویر برای معناسازی شاعرانه هستند.
جنسیت پیکرههای آثارش به درستی مشخص نیست. خطوط سیاهرنگی که تنها با گچ سیاه ترسیم شدهاند به پیکرههایش جلوهای مردانه میبخشند حال آنکه موی بلندی که بر شانههای این پیکرهها میلغزد به آنها جلوهای زنانه، ظرافت و شکنندگیای خاص و حجبی مرموز میبخشد. این پیکرهها دهان و چشم ندارند، به گونهای ترسیم میشوند که نیمرخشان متفکر و رویاگونه به نظر میرسد، گویی نمیخواهند با بیننده رو در رو قرار بگیرند. در آثار کوچکتر دیگرش، این پیکرهها به مجسمههای نیمتنهای که لایههای رنگارنگی سرهاشان را پوشانده و رو در روی بیننده دارند، تقلیل مییابند گویی تفکرات یا رویاهاشان که در حال تراوش از مغزهاشان بوده به حلقههای زیبای گلهایی خاموش بدل شدهاند.