گفتگو با سیمون رابرتز
مترجم: محمد رضایی روشن
سیمون رابرتز عکاس بریتانیایی است که چندین سال برای مجلات و ضمیمههای آخر هفته کار کرد. سرخوردگی مشروطش به خاطر خواسته دیگران برای تولید چیزی که خودش آن را «داستان قطعی» درباره یک موضوع توصیف میکند، و دادن مهلت سه روزه برای انجامش، او را به سفری یک ساله به روسیه کشاند. تصویرهای حاصل با تحسین بسیار کریس بوت، زیر عنوان «سرزمین مادری» (2007)، منتشر شد.
موفقیت «سرزمین مادری» او را در جایگاهی قرار داد که بتواند منابع مالی را برای پروژهاش، از انجمن هنری انگلیس، موزه رسانههای ملی و بنیاد جان کوبال، افزایش دهد. آخرین کتاب او «ما انگلیسیها» (2009) است.
سیمون با سارا، همسرش، و جمیما و فلورانس، فرزندانشان، در ساحل جنوبی انگلیس زندگی میکند. او درباره دخترانش میگوید: «همسرم جمیما را در روسیه و فلورانس را هم زمانی که از انگلیس میگذشتیم باردار شد. برای همین دیگر نمیتوانم به سفر بروم چون دیگر توانایی داشتن بچه بیشتر را نداریم.»
آیلسا مکوینی: عکسهای «ما انگلیسیها» کاملن متفاوت از «سرزمین مادری» هستند. چه چیزی باعث این تغییر شد؟
سیمون رابرتز: اینطور که به نظر میرسد مسیر چندان مشخصی نبود. دو عکس در «سرزمین مادری» وجود دارد که الهامبخش عکسهای «ما انگلیسیها» شد. یکی به طور مشخص گردش روز پیروزی در یکاترنبرگ [شهر مهم روس در بخش شرقی اورالس] را نشان میدهد. روز پیروزی از تعطیلات رسمی بسیار مهمی است که روسها برای پیروزی علیه نازی آلمان جشن میگیرند. زمانی که این تصویر را برای نمایشگاهی بزرگ میکردم به رابطه [شبیه] صور فلکی میان آدمها و فضای جغرافیایی واقعن علاقمند شدم. انواع علایم کوچک در عکس وجود دارد، مانند درختان غان نقرهای – که موضوع اصلی در نقاشی روسی از طبیعت است – اما همچنین زمانی که با دقت بیشتری نگاه میکنید بادکنکها را در میان درختان خواهید دید، پس تصویر به منظری طبیعی تبدیل میشود که با حضور انسان سازگار است. این چیزی است که تصمیم گرفتم در کار انگلیس تحقیق کنم.
آ.م: چه چیزی الهامبخش پروژهای شد که «ما انگلیسیها» را ساخت؟
س.ر: کاملن تحت تأثیر رابطه بین روسها و جغرافیشان قرار گرفتم، و باعث شد به رابطه خودم با انگلیس فکر کنم. مایل به جستجوی مفهوم آن ویژگی شدم. سنت بسیار غنی در میان عکاسان بریتانیایی که از مناظر بریتانیا عکسبرداری میکنند وجود دارد، از بنجامین استون در سالهای 1890 تا بیل برانت و تونی ری-جونز، ولی اخیرن در کارها کمی مکث دیده میشود، پس سفرم را به موقع شروع کردم. نسل من به خارج زیاد سفر کرد، این حس «جاهای عجیب» وجود دارد – و خودم هم با روسیه انجامش دادم، گرچه میکوشیدم رویکردی انسانی داشته باشم. در هر صورت برایم اهمیت زیادی داشت که آثارم مشتقی از آثار پیشین، که در بریتانیا عکسبرداری شد، نباشد – میبایست راه خودم را پیدا کنم. پس در تابستان 2007 شروع به امتحان روشهای مختلف عکاسی کردم.
سرزمین مادری با دوربین Mamiya 7 تهیه شد، چون به دوربین سبکی در طول سفر نیاز داشتم – ولی این بار شروع به کار با دوربین 5x4 اینچ کردم و وقتی آدمهای توی تصویر در قابْ کوچک ظاهر شدند متوجه موضوع خیلی جالبی شدم. میخواستم منظره به اندازه آدمهای توی عکس مهم باشد، ولی با اطمینان از اینکه مردم آنقدر کوچک نیستند تا بتوانی جزییات پوششان یا رابطه میانشان را تشخیص بدهی.
آ.م: پس سعی میکردید از مکانهای موجود در کارهای عکاسان دیگر دوری کنید؟
س.ر: نه. عمدا به نیوبرایتن رفتم. [شهر ساحلی که مارتین پار در کتابش «آخرین پناهگاه» عکسبرداری کرده بود.] تصویرهای توی کتاب نتیجه نهایی نیستند، پس با اطمینان به بعضی از این مکانها رفتم چون قبلن هم ازشان عکس گرفته شده بود. کنجکاو بودم، چون از نظر تاریخی کارهای زیاد یکسانی که صد سال پیش انجام دادیم را تکرار میکنیم، فقط لباسهای متفاوتی میپوشیم. بسیاری از سنتها و جشنوارههای قدیمی به کمک شوراهای محلی باز زنده میشوند چون به دنبال راههای تازه برای جذب گردشگران هستند. در واقع عکسهای کمی از چنین اتفاقهایی در کتاب است، زیرا میخواستم این رویدادهایی که به فروش میرسد و رواج یافتهاند را کنار بگذارم. تصویرهای کتاب اغلب بیانگر فعالیتهای کاملن دنیوی است.
آ.م: وقتی روی پروژه کار میکردید به چیز غافلگیرکنندهای برخوردید؟
س.ر: دیدن مردم محلی جالب بود. کارهایشان به جایی که زندگی میکنند بسیار وابسته است. مردی که در کناره رود ماهی میگیرد یا بازی هفتگی فوتبال در روزهای یکشنبه. اینها کارهایی بسیار معمولی است ولی برای کسی که انجامشان میدهد اهمیت زیادی دارد، به همین خاطر میخواهم آنها را باشکوهتر نشان دهم – و این یکی از چالشهایم بود. وقتی روی پروژهای در حیاط پشتی خانه خودت کار میکنی به ناچار یاد میگیری با چیزهای معمولی که هر روز میبینی و به عنوان عکس نگاه نمیکنی خودت را وفق دهی – در نتیجه به شیوههای مختلف دنبال «غیرعکس» میگشتم.
آ.م: از مردم میخواستی تا افکارشان را نسبت به مکانها و رویدادها بگویند تا عکاسی کنی. چقدر موفقیتآمیز بود؟
س.ر: چیزی که دوست داشتم فقط مربوط به خود پیشنهادها نمیشد بلکه شیوهای که مردم دربارهشان حرف میزدند هم مطرح بود. نکته جالب نحوه نگرششان درباره انگلیس است. بیشتر مربوط به حافظه میشود – چطور یک مکان را به یاد میآورند و اینکه چگونه ممکن است متفاوت از آن چه حالا تجربهاش میکنند باشد. اگر شخص از خارج بنویسد، اغلب به موضوعاتی اشاره میکند که دلتنگیشان را نسبت به انگلیس نشان میدهد. شاید فقط 5 یا 10 درصد این ایدهها را عکاسی کنم ولی راه خوبی برای ایجاد علاقه است. ایدههای دیگر از روزنامههای محلی میآید، یا به روستاها سر میزنم و میبینم روی تابلوی اعلانات چه قرار دادهاند. شاید 12 جای مهم وجود داشت – مکانهایی که میخواستم در زمانهای خاصی از سال آنجا باشم، مثل روز بانوان در اینتری – و بعد در محیط اطرافشان کار میکردم.
آ.م: گرچه با دوربین 5x4 کار میکنید، که طبیعتن سرعت کار را پایین میآورد، تصویرهایتان هنوز خیلی در «لحظه قطعی» شکل میگیرند – متوجه حس کارتان هستم که منتظرید در این طراحی رقصتان [آدمها] کنار هم جمع شوند.
س.ر: چالش زیادی داشت چون اغلب افراد زیادی در قاب بودند، و چطور به لحظه نهایی میرسی وقتی یکصد نفر آن اطراف در حرکتند؟ گاهی فقط عکسم را میگیرم و مثلن اگر کسی جلوی دیگری بایستد، یا اگر تیر چراغ از بالای سر کسی بیرون بزند، خیلی اذیت نمیشوم. ولی علت دیگر برای استفاده از دوربین 5x4 این بود که امروزه همه عکاساند – فرقی نمیکند با موبایل یا دوربینهای دیجیتال آخرین مدل – پس چه چیزی میان من و آنها میبایست تفاوت ایجاد کند؟ بنابراین با بهرهگیری از دوربین 5x4 در واقع بیانیه کاملن عمومی ساختم که من آنجا هستم تا از منظره عکس بگیرم.
مردم به کارم کاملا علاقمند بودند ولی، مهمتز از آن، نمیگریختند. انتظار داشتم هر وقت با دوربین 35 میلیمتری در ساحل قدم میزنم مردم خیلی بیشتر احساس وحشت بهشان دست دهد. به شکل مضحکی با تجهیزات سنگین عکسهای خیلی فوری میگرفتم. 5 یا 10 دقیقه طول میکشد تا دوربین را تنظیم کنم، به همین دلیل مردم حوصلهشان از تماشای من سر میرفت و همان کاری که در حال انجامش بودند را ادامه میدادند. فقط در دو عکس میتوانی شخصی را در دوردست ببینی که به من نگاه میکند، ولی در کل تقریبن مثل این است که آنجا نبودم.
آ.م: ملاحضات دیگرتان چه بود؟
س.ر: من فقط با لنز 150 میلیمتر عکاسی میکنم که به دید آدم خیلی نزدیک است. همیشه میخواستم، در صورت امکان، در ارتفاع بلندتری باشم چون اینطور حس بیشتری از آدمها و رابطهشان با منظر را منتقل میکند. بنابراین اغلب از بالای سقف خانه متحرکم (motorhome) عکس میگیرم.
من میخواستم مفهوم فراغت را کاوش کنم چون کاری است که اغلب به صورت کاملن ناخودآگاه انجامش میدهیم. آنچه که آدمها با وقت آزادشان میکنند نه فقط به صورت فردی، بلکه به صورت جمعی هم چیزی دربارهشان میگوید. بعلاوه میدانستم فقط میخواهم در فضای باز کار کنم تا حس معنوی را انتقال دهم. و گرچه در شهرها هم کار میکنم، همچنان حسی از مردمی که به فضاهای سبز گرایش دارند ]در عکسها [وجود دارد.
آ.م: چرا انگلیس و نه بریتانیا؟
س.ر: به خاطر نزول تدریجی، و با قدرت محلی بسیار زیادی که اسکاتلند و ولز از نظر سیاسی و تا حدی اقتصادی دارند، میان مردم ولز و اسکاتلند حس مشترکی وجود دارد، ولی مردم اغلب حس خوبی نسبت به انگلیسیها ندارند. من عمدن نقشه سنت جورج را روی جلد گذاشتم چون میخواستم کاملن محرک باشم و پیشنهاد کنم لزومی ندارد معناهای جناح راستی درش باشد. اشارهای به ملیگرا بودنم ندارم، ولی برایم جالب است چطور مردم خودشان را با مرزهای جغرافیایی محدود میکنند.
آ.م: آیا قبول دارید عکسهایتان رومانتیک هستند؟
س.ر: مطمئنن از نقاشیهای دوره رومانتیک انگلیس تأثیر گرفتهام ولی با این وجود احتمالن فقط یک یا دو تصویر وجود دارد که میتوانی بگویی خوش منظرهاند. گاهی برای اینکه بکوشم حس خاصی را به وجود بیاورم عمدن در نور هیجانآوری عکسبرداری میکردم، ولی بله، میخواستم تصویرهایی مطلقن زیبا خلق کنم – و بدون شرمندگی.
آ.م: خیلی ممنون سیمون!
س.ر: سپاس.
منبع: +