الیوت ارویت؛ رنگ‌آمیزی بیرون زده از خط
میشل ارویت گفتگو ۱۳۹۲/۰۷/۲۰

الیوت ارویت؛ رنگ‌آمیزی بیرون زده از خط

«کالر اِلیوت ارویت Elliot Erwitt's Kolor» یک مجموعه سنگین و سخاوتمندانه از عکس‌های رنگی عکاس است که سابقه آنها به دهه ۱۹۵۰ می‌رسد. غالب این عکس‌ها با فیلم‌های کوداکروم و برخی هم با اکتاکروم گرفته‌شده‌اند و توسط انتشارات ته‌نئوس teNeues این ماه در آلمان و ماه آینده در ایالات متحده منتشر خواهند شد.

ترجمه: شهاب شهسواری

ارویت در سال ۱۹۲۸ به دنیا آمده‌است و به خاطر ثبت عکس‌هایی انتزاعی با مفاهیم کنایی مشهور است. غالب عکس‌های کتاب او عکس‌هایی حرفه‌ای هستند که با وجود الزامات تجاری همچنان بر بنیادهایی که در آثار شناخته‌شده سیاه و سفید او موجود بودند را بازتاب می‌دهد. همانگونه که شان کالاهان در مقدمه می‌نویسد: «گرچه رنگ، واحد پول عکاسی تجاری است، ارویت انکار خواهد کرد که استفاده از سیاه و سفید برای آثار هنری‌اش انگیزه‌های بازاریابی داشته‌باشد. به گفته او رنگ 'توصیفی' است، سیاه و سفید 'تفسیری'.»

میشا ارویت، پسر آقای ارویت که برای خودش یک عکاس جا افتاده است، با الیوت ارویت در باره رنگ و دیگر موضوعات مصاحبه‌ای ترتیب داده‌است.

س: آیا انتشار کتاب کالر نقطه عزیمتی برایت است؟

ج: عزیمت؟ نه، این عکس‌های رنگی در این مجموعه به بیش از ۵۰ تا ۶۰ سال پیش از دوران عکاسی دیجیتال برمی‌گردد.

س: بله متوجه شدم، حتی عکس‌هایی که از مراسم تحلیف اوباما خیلی دوست داشتی در این مجموعه قرار نداده‌ای.

ج: فقط عکس‌هایی را قرار داده‌ام که به پیش از اختراع عکاسی دیجیتال بر می‌گردد.

س: پس این مجموعه یک اثر فیلمی است؟

ج: بله، همه‌اش مربوط به فیلم است، بسیار از فیلم‌ها باید ریمستر می‌شدند، مثلا می‌توان گفت به این دلیل که حسابی قدیمی بودند. کداکروم‌ها به خوبی مانده بودند و شرایط خوبی داشتند، اما فیلم‌های اکتاکروم خیلی دستکاری می‌خواستند، چون بخش زیادی از آنها محو شده‌بود. جالب اینجاست که با تکنیک‌های امروزی بسیاری از عکس‌هایی که قاعدتا تا الآن باید از بین می‌رفتند قابل بازیابی مجدد هستند.

س: خیلی از این آثار، آثار قراردادی هستند؟ برای همین است که آنها را رنگی گرفته‌ای؟

ج: برخی عکس‌های قراردادی هستند که رنگی هستند و بعضی از عکس‌ها هم هستند که من موقع گرفتن فکر کرده‌ام به صورت رنگی بهتر خواهند بود، من معمولا بیشتر از یک دوربین همراهم دارم، به خصوص زمانی که دارم برای مشتری کار می‌کنم. اگر فکر کنم که ارزش رنگی گرفتن داشته‌باشد، رنگی هم عکاسی می‌کنم. خیلی از این عکس‌ها به صورتی شبیه عکس‌هایی هستند که قبلا به صورت سیاه و سفید گرفته‌بودم.

سوالت چی بود؟

س: هیچی! فکر می‌کردم به عکس‌های سیاه و سفیدت بیشتر علاقمند باشی.

ج: خب! واقعیت این است که من به عکس‌ها چه قهوه‌ای باشند، چه آبی، چه سبز، چه سیاه و سفید یا رنگی اهمیت می‌دهم. چیزی که اهمیت دارد تصویر است. سیاه و سفیدها غالبا آثاری هستند که من برای دل خودم گرفته‌ام، با انگیزه‌های شخصی. اما عکس‌های رنگی را غالبا برای افراد دیگر، برای آثار تجاری و برای آثار روزنامه‌نگاری گرفته‌ام. مجموعه‌ای که در این کتاب استفاده شده و نزدیک به ۴۵۰ صفحه حجم دارد و به ۶۰ سال پیش بر می‌گردد، ترکیبی از همه این عکس‌ها است.

س: وقتی دقت کردم متوجه شدم که تعدادی عکس‌ در مجموعه است که خیلی شبیه به عکس‌های سیاه و سفید مشهورت هستند. آیا دلیلش همان داشتن دوربین دیگر و گرفتن چند قاب با فیلم رنگی است؟

ج: خب! گاهی حتی ممکن است که فیلم سیاه و سفیدت تمام شده باشد و تو دوربین دوم را برداری که هنور فیلم دارد و چند عکس دیگر بگیری. هیچ قاعده‌ای وجود ندارد. سیاه و سفید چیزی است که من به علت کار در اتاق تاریک و ویرایش و چاپ از پسش بر می‌آمدم. می‌شود گفت خیلی شخصی‌تر است و در واقع عکس‌های رنگی عکس‌هایی هستند که به دیگران می‌دهی تا ظهور و چاپ کنند و بقیه قضایا. هیچ وقت توانایی این را نداشتم یا شاید هیچ‌وقت علاقمند به چاپ کردن عکس رنگی نداشتم، هیچ کاری جز گرفتن عکس و تحویل آن به دیگران برای به ثمر رساندن و ویرایش کردنش نداشتم. به هر حال سیاه و سفید کار خیلی بیشتر و پشتکار شدیدتری نیاز داشت.

س: برای خودت؟

ج: در واقع برای هر کسی!

س: ولی عکاس‌های هستند که برای آثار سیاه و سفیدشان شناخته می‌شوند ولی چاپ و ویرایش و ظهور کار را خودشان انجام نمی‌دهند.

ج: هر کسی می‌تواند کار خودش را جوری که می‌خواهد مدیریت کند. من تا ۲۵ سال پیش می‌توانستم این کار را انجام دهم. عکس‌هایم را هم خودم چاپ می‌کردم. اما از یک زمانی دیگر به خاطر نداشتن وقت و همچنین فقدان انگیزه بی‌خیالش شدم. اما باز هم بر هر آنچه که در اتاق تاریکم چاپ می‌شود، نظارت می‌کنم. همه عکس‌های سیاه و سفید از اتاق تاریک خودم بیرون می‌آید، هر چند عکس‌های رنگی اینگونه نیستند. من از ۱۶ سالگی اتاق تاریک داشتم. تا حالا نشده که یک اتاق تاریک نداشته‌باشم، هر جا که زندگی می‌کردم یکی داشتم.

اما الآن داریم در مورد عکس‌های رنگی‌ام صحبت می‌کنیم. آنها موضوع دیگری هستند، هر چند هنوز هم عکاسی است، هنوز هم قضیه دیدن چیزها و منطق بصری، احساسی و تماتیک است. از یک سو عکس رنگی متفاوت است و در عین حال از سوی دیگر از لحاظ انتخاب، گرفتن قاب و تولید شبیه بقیه عکس‌ها است.

س: گفته می‌شود که عکس سیاه و سفید خوب گرفتن خیلی سخت‌تر از گرفتن عکس‌های رنگی است، چرا که رنگ به گونه‌ای جای خالی را برای مخاطبان پر می‌کنند.

ج: سیاه و سفید، تقلیل دادن چیزهاست. رنگ اما به سادگی به تصویر کشیدن چیزهاست.

س: گفتی تعدادی از عکس‌ها است که درست شبیه به عکس‌های مشهور سیاه و سفیدت است. یکی که توجه من را به خود جلب کرد، مراسم اعتراف در خیابان (اسلاید شماره دو و عکس زیر) جایی در اروپای شرقی که برای یک کتاب برای موسسه تایم-لایف گرفته‌بودی.

 چستوشوا – لهستان – ۱۹۶۴
چستوشوا – لهستان – ۱۹۶۴

ج: در واقع شرایط مشترک است اما دو عکس کاملا متفاوت هستند. در عکس سیاه و سفید شما چیزی را می‌بینید که می‌توان آن را اعتراف دو نفره نامید، یکی دارد در اتاقک اعتراف، اعتراف می‌کند و یکی از افراد در صف در کنار دوستش در حال اعتراف است. نکته آن عکس همین است. عکس رنگی همین صف از افراد منتظر اعتراف است که البته آن گره مشخص در عکس رنگی نیست. هر دو عکس‌های خوبی هستند. شبیه به هم از یک شرایط اما کاملا متفاوت در همان شرایط. یادم نمی‌آید که در آن موقعیت فیلم‌های سیاه و سفیدم تمام شده‌بود که دوربین رنگی را برداشتم یا نه، اما به یاد دارم کتابی که قرار بود برای اروپای شرقی آن عکس‌ها را برایش بگیرم، قرار بود هم عکس‌های سیاه و سفید در آن باشند و هم عکس‌های رنگی.

س: یکی دیگر از عکس‌های مشهور سیاه و سفیدت که در این کتاب نسخه رنگی شبیه آن آمده‌است، آن عکسی‌ست که در آن یک زوج و ساقدوش‌شان در صربستان است که چند بار آن را به عنوان کادوی عروسی برای دوستان‌تان فرستاده‌اید.

ج: باز هم در این عکس همان شرایط وجود دارد، عکس از یک موضوع است اما کاملا متفاوت. یک عکس داشتیم که شرایط آن مانند شوخی بود، در عکس به نظر می‌رسد که ساقدوش چیزی را خبر دارد که زوج از آن بی‌خبرند، اما در عکس رنگی فقط یک عکس قشنگ از یک عروسی در صربستان است که عکس آنجا گرفته‌شده‌است.

س: میدانم که همیشه از این شاکی بودی که همه مصاحبه‌گر‌ها در مورد مریلین مونرو از تو می‌پرسند، خب این بار هم نوبت من است. چه شد که سر صحنه فیلم «خارش هفت‌ساله Seven Year Itch» رفتید و آن عکس‌های مشهور را گرفتی که دامن او بر روی هواکش مترو باد می‌خورد؟

ج: فیلمبرداری بر روی خیلی‌ها باز بود، منظورم این است که من یکی در بین خیل عکاس‌ها بودم. خبر ندارم چه بلایی سر عکس‌های دیگران آمده است. اما به نظر می‌رسد که عکس‌های من باقی مانده‌است. واقعیت این است که این عکس‌ها همگی برای مطبوعات گرفته‌شده‌اند. عکس‌ها از یک سکانس گرفته‌شده‌اند، اما مطبوعات دعوت شده‌بودند و مریلین مونرو هم خیلی پرهوادار بود، در نتیجه خیلی عکس‌ها گرفته‌شد و عکس‌هایی که من گرفته‌بودم ماندگار شدند. من سر صحنه چندین فیلم حضور داشتم و چند جلسه عکاسی خصوصی هم با او داشتم، و می‌توانم این را برای شما بگویم که او آدم خیلی خوش‌عکسی بود. ضمنا می‌توانم بگویم که عکس گرفتن از آدم‌های خیلی مشهور کار بدی نیست چرا که آدم‌هایی که در عکس‌ها هستند معمولا همان‌ها هستند.

س: در واقع درست است، چرا که روی جلد کتاب هم عکسی از بازیگران فیلم «میسفیتس The Misfits» سر صحنه است.

ج: بله، کارگردان و تهیه‌کننده و کلارک گیبل و دیگران در این عکس هستند، بله یک عکس گروهی است و چیز مهم این است که تقریبا همه آن افراد، به جز یکی همگی مرده‌اند، درست چند وقت پس از این عکس که به ارزش عکس می‌افزاید، به هر حال مرگ یک بخش مهم از زندگی حرفه‌ای است، همانطور برای مریلین هم همینطور بود.

س: مسیرت از عکاسی تعداد زیادی عکس‌های تبلیغاتی شروع شد و بعدها خودت سوژه بعضی از عکس‌های تبلیغاتی شدی. قضیه چه بود؟

ج: اینکه مسن باشی و هنوز سر پا باشی، وقتی که کمپانی با کول هان  تماس گرفت و دنبال کسانی می‌گشت که در سال ۱۹۲۸ به دنیا آمده‌باشند، یعنی درست سالی که کمپانی شروع به کار کرده‌بود، فکر کنم عکاس کم آورده‌بودند.

س: و یک صفحه را هم به مایا آنجلو (نویسنده سیاه‌پوست آمریکایی) اختصاص داده‌ای.

ج: بله. یکی هم به یک فضانورد و یکی هم به یک سوپر مدل یعنی چاینا ماچادو.

الیوت الرویت رویروی تبلیغ کول هان
الیوت الرویت روبروی تبلیغ کول هان

س: فکر کنم کاری کرده‌ای که چند تا از ما (خانواده) هم باز در کتاب باشیم.

ج: تعداد کمی از اعضای خانواده هستند که اینجا و آنجا در کتاب‌های من عکس‌شان آمده‌است، خیلی زیاد نیست، فقط معدودی از اعضای خانواده‌ام هستند. دلیلش این است که تصادفا در محل حاضر بوده‌اند، نه اینکه من اراده کرده‌باشم که از آنها عکس بگیرم. هر چند که مسلما عکس‌هایی از آنها دارم. می‌دانی، همین که آنها یک جا باشند و مردم منطقه جالب باشند و اتفاقات جالب توجهی بیافتد، عکس‌شان را بگیر، فرقی نمی‌کند که آدم‌ها اعضای خانواده‌ات باشند یا اینکه غریبه باشند.

س: من و خواهرم الن در کتاب قرار گرفته‌ایم، کنار چند تا لنز و چارت رنگ. فکر کنم آنجا داشتی محلول و امولوسیون‌های چاپ را برای یک پروژه جدید یا چیز دیگری امتحان می‌کردی؟

ج: آره، احتمالش وجود دارد که من از همسرم و بچه‌هایم به عنوان موش آزمایشگاهی برای دوربین‌ها و لنزهایم استفاده کرده‌باشم، این را قبول می‌کنم.

س: پشت جلد کاور یک عکس خیلی معروف از یک مرد و کودک هست که آنها با یک نان باگت بر روی دوچرخه هستند. (اسلاید شماره دوازده و عکس پایین مطلب)

ج: عکس در منطقه پرووانس فرانسه گرفته‌شده‌است، مردی به نوه‌اش با نان باگت بر روی دوچرخه هستند و برای یک تبلیغ تجاری گردشگری در فرانسه بود. این عکس سال ۱۹۵۵ گرفته‌شده‌است و هنوز هم برای نمایش استفاده می‌شود. این عکس هم رنگی و هم سیاه و سفید گرفته‌شد و به عنوان یکی از عکس‌های محبوب کلیکسیونرها جایگاهی دارد. در تعدادی از کتاب‌هایم این عکس آمده‌است، در کتاب «کالر Kolor» هم استفاده شده‌است و البته برای اولین بار است که یک نسخه رنگی آن به جز زمانی که در تبلیغ تجاری منتشر شد جای دیگر منتشر می‌شود.

در عین حال پشت جلد کتاب هم یک عکس از یک خدمتکار در هتل ریتز پاریس است که آن هم یک عکس با صحنه ساختگی است که برای گردشگری در فرانسه گرفته‌شده‌است. تعدادی عکس تبلیغاتی هست، اما در واقع این عکس‌ها تبلیغات به معنای معمول نیستند. آنها کم و بیش تبلیغاتی هستند که می‌توان گفت خیلی باورپذیر هستند، به جز عکس اتاق هتلی که اسبی در آن است. خیلی سخت است که یک اسب را به یک اتاق هتل برد. فکر نکنم اصولا ایده خوبی بود، اما به هر حال تبلیغ موفقی از آب درآمد. یک تبلیغ دیگر با حضور اسب‌ها که در کتاب آمده‌است، قرار شده‌بود از یک خودرو با صد اسب بخار قدرت عکس بگیرم. با یک نفر در مزرعه دام‌داری در تکزاس تماس گرفتم و از او خواستم که ۱۰۰ تا اسب در اختیارم قرار دهد و من آنها را برای کشیدن خودرو استفاده کردم، سفارش دهنده‌ها هم گفتند که «خیلی عالی، اشکالی ندارد.» خب این عکس هم در کتاب آمده‌است.

س: به نظر می‌رسد در کنار اسب‌ها چند تا آدم هم در صحنه هستند؟

ج: نه، خیلی قدیم بود. فکر کنم اوایل دهه ۱۹۵۰ بود، کارها در آن دوره خیلی ساده‌تر بود. استفاده از فکوس گروپ‌ها در ان زمان رایج نبود.

س: این عکس اسب در اتاق هتل هم نسخه‌های دیگر و عکس‌های دیگری داشت؟

ج: نه، هیچ عکس دیگری از آن ندارم.

س: این چندمین کتابت محسوب می‌شود؟

ج: خب وقتی مسن‌تر شده‌ام روی چند تا کتاب کار کرده‌ام، دست کم سالی یک کتاب یا گاهی اوقات دو تا در سال. چند تا؟ شاید حدود ۳۰ تا ۳۵ کتاب.

س: فکر کنم آخرین باری که این سوال را ازت پرسیده بودم اواسط دهه پنجم زندگی‌ام بود و از آن زمان تعداد کمی به آن اضافه شده.

ممکن است کاتالوگ‌ها و بروشورها را هم به حساب آورده‌باشم، خیلی کاتالوگ‌های زیادی برای کتاب‌ها و نمایشگاه‌ها و موزه‌ها کار کرده‌ام. نمی‌دانم. تا حالا نشمرده‌ام. به هر حال کلا شاید سه تا کتاب اصلی باشد، بقیه کتاب‌های سوژه محور هستند و کتاب‌هایی که خودم دوست دارم. پارسال هم دو تا کتاب منتشر کردم، یکی در مورد کودکان و یکی که خیلی بزرگ بود و با کاورش نزدیک به ۱۳ کیلو وزن داشت.

کار خیلی سختی به نظر می‌رسید به سرانجام رساندن این کتاب. چجوری بود؟

عکس‌ها در مخزنی در زیرزمین بود. بعضی از آنها مجموعه‌های پخش شده‌ای بودند که آژانس مگنوم، آژانسم پخش کرده‌بود. بعضی‌های‌شان توسط دبیران ماموریت تایید نشده‌بودند. غالبا عکس‌های رد شده شبیه انتخاب شده‌ها هستند یا اینکه حتی از عکس‌های انتخاب شده هم بهتر هستند. در هر صورت در میان نزدیک به نیم میلیون قطعه اسلاید گشتیم تا نزدیک به ۵۰۰ تا ۶۰۰ قطعه عکس را انتخاب کنم، و میان آن تعداد باز هم بخشی را حذف کردیم تا به، نمی‌دانم، بین ۳۰۰ تا ۳۵۰ عکس برسیم. واقعیت این است که نشمرده‌ام‌شان، حدودا همین تعداد در کتاب آمده‌است. دست آخر در لی‌آوت چیدیم‌شان، بعضی‌ها را در کتاب و بعضی را بیرون کتاب ویرایش کردیم، خیلی وظیفه سنگینی بود و نهایتا به کتاب رسیدیم.

 پروونس – فرانسه ۱۹۵۵
پروونس – فرانسه ۱۹۵۵

س: خب این کتاب به نظر شبیه به یک کپسول زمان می‌رسد، یک بخش مهمی از تاریخ در یک کتاب بزرگ.

ج: وزنش خیلی سنگین است، نباید از دست روی پایت بیافتد.

س: دست آخر اینکه آیا آیا حواس‌تان به این بود که کلمه Kolor از لحاظ املایی غلط نوشته‌شده؟

ج: در واقع کالر به این دلیل با K نوشته‌شده‌است تا بزرگ‌داشتی برای کمپانی کداک باشد، درست به همین دلیل است که جلد کتاب زرد است، این هم برای بزرگداشت کداک است. آه! کداک، دوست قدیمی ما، روحت شاد.

س: به نظرم کافیه دیگه. متشکرم بابا.

منبع: +

  • الیوت ارویت؛ رنگ‌آمیزی بیرون زده از خط
  • الیوت ارویت؛ رنگ‌آمیزی بیرون زده از خط
  • الیوت ارویت؛ رنگ‌آمیزی بیرون زده از خط
  • الیوت ارویت؛ رنگ‌آمیزی بیرون زده از خط
  • الیوت ارویت؛ رنگ‌آمیزی بیرون زده از خط
  • الیوت ارویت؛ رنگ‌آمیزی بیرون زده از خط
  • الیوت ارویت؛ رنگ‌آمیزی بیرون زده از خط
  • الیوت ارویت؛ رنگ‌آمیزی بیرون زده از خط
  • الیوت ارویت؛ رنگ‌آمیزی بیرون زده از خط
  • الیوت ارویت؛ رنگ‌آمیزی بیرون زده از خط
  • الیوت ارویت؛ رنگ‌آمیزی بیرون زده از خط
  • الیوت ارویت؛ رنگ‌آمیزی بیرون زده از خط
  • عکاس: Elliot Erwitt

    محله ردلایت – آمستردام – هلند - ۱۹۶۸

  • عکاس: Elliot Erwitt

    چستوشوا – لهستان – ۱۹۶۴

  • عکاس: Elliot Erwitt

    پروونس – فرانسه – ۱۹۵۹

  • عکاس: Elliot Erwitt

    بیان عضلات: هنر بدن مردان آرنولد شوارتزنگر در موزه ویتنی – نیویورک ۱۹۶۷

  • عکاس: Elliot Erwitt

    پل راسیکا نقاش آمریکایی در استودیویش در نیویورک – ۱۹۵۵

  • عکاس: Elliot Erwitt

    براتسک – سیبری – اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی – ۱۹۶۷

  • عکاس: Elliot Erwitt

    کلارک گیبل و مریلین مونرو - سر صحنه فیلم میسفیتس – رینو – نوادا – ۱۹۶۰

  • عکاس: Elliot Erwitt

    های-فای سم‌گودی – نیویورک – ۱۹۵۵

  • عکاس: Elliot Erwitt

    ایالات متحده ۱۹۶۰

  • عکاس: Elliot Erwitt

    ایالات متحده ۱۹۶۰

  • عکاس: Elliot Erwitt

    ۱۱- کالیفرنیا ۱۹۵۶

  • عکاس: Elliot Erwitt

    پرووانس – فرانسه ۱۹۵۵

1 / 12 همه عکس‌ها

Elliot Erwitt

فکر کنم فردا پس فرداست که سایتتون فی/لتر شه
:(

مختار

دقیقاً هه هه هه

هومن