رابرت کاپا: یافتن صدای عکاس جسور
ترجمه: شهاب شهسواری
رابرت کاپا که یکصد سال پیش در چنین روزی(سهشنبه سیام مهر) متولد شد به عنوان یک عکاس خبری بیباک و جسور شناخته میشود که غالبا خود را در معرض خطر قرار میداد. او یک چهره محوری در تاریخ عکاسی بود و پیش از مرگش در حین پوشش خط مقدم جنگ هندوچین فرانسوی در سال ۱۹۵۴، در پایهگذاری آژانس عکس مگنوم مشارکت کرد.
اما در سالهای اخیر با مطرح شدن اتهاماتی مبنی بر ساختگی بودن یکی از مشهورترین عکسهایش («سرباز در حال مرگ» از جنگهای داخلی اسپانیا) شهرت او لکهدار شدهاست و مسلما در این دوره او حضور ندارد تا بتواند از خودش دفاع کند. دست کم تا امروز که مرکز بینالمللی عکاسی بخشی از یک مصاحبه رادیویی تازه پیدا شده را منتشر کردهاست که در اکتبر ۱۹۴۷ در آن آقای کاپا خودش توضیح میدهد که در هنگام گرفتن عکس چه اتفاقی افتاده است.
آقای کاپا میگوید که عکس «سرباز در حال مرگ» که در آندولس گرفتهشدهاست زمانی پیش آمد که او با نزدیک به ۲۰ سرباز سبز جمهوریخواه دیگر با اسلحههای قدیمی در یک سنگر بود که به گفته او «هر دقیقه یکی از آنها میمرد» چرا که جلوی آنها یک مسلسل قوی فاشیستها قرار داشت. او به یاد میآورد که در آن لحظات چندین تلاش خونین و ناموفق از سوی جمهوری خواهها برای حمله به سنگر مسلسل انجام شد.
«خب دفعه چهارم بود که من دوربینم را بالای سرم گرفتم و حتی بدون اینکه نگاه کنم زمانی که او بالای سنگر میرفت دکمه را زدم و عکس گرفتم، همه چیز به همین شکل بود.» او ادامه میدهد: «من هیچگاه آنجا عکسهایم را نگاه نمیکردم. من عکسها را با تعداد زیادی عکس دیگر که گرفته بودم فرستادم. خودم سه ماه دیگر هم در اسپانیا ماندم و وقتی که برگشتم خیلی عکاس مشهوری شدهبودم چرا که آن دوربینی که بالای سرم نگه داشتهبودم توانسته بود مردی را در لحظه تیر خوردنش ثبت کند.»
این برنامه رادیویی استودیویی با عنوان «های! جینکس Hi! Jinx» از رادیو انبیسی برنامه گفتگویی دو نفره با مجریگری یک زن و شوهر به نامهای جینکس فالکنبرگ و تکس مککراری بود. مشخص است که آقای کاپا هر دو مجری را از نزدیک میشناخت. آقای مک کراری خبرنگار بود و پیش از آن سرهنگ نیروی هوایی ارتش و رهبری اولین گروه روزنامهنگارانی را که به خرابههای هیروشیما میرفتند بر عهده داشت.
این تنها صدای ضبط شده شناختهشده از آقای کاپا است و تا زمان کشف آن در اوایل امسال توسط برایان والیس، که مجموعهدار ارشد در مرکز بینالمللی عکاسی محسوب میشود، هیچ راهی نبود که بتوانیم تشخیص بدهیم لحن صحبت کردن آقای کاپا چگونه است به جز اینکه تصادفا ۶۰ سال پیش او را میشناختیم یا صدایش را شنیدهبودیم.
پیش از این هر کس فقط میتوانست به روایت دوستان و همکاران آقای کاپا در مجله لایف یا آژانس خبری مگنوم تکیه کند که بر اساس تصویری افسانهای بود که آقای کاپا خودش از زندگی خودش ساختهبود، استوار شدهبودند. (رابرت کاپا با نام اصلی آندره ارنو فریدمن متولد مجارستان است، در حالیکه شخصیت رابرت کاپا به عنوان یک عکاس آمریکایی در فرانسه شخصیت افسانهای است که او خودش برای خودش ساختهاست) ریچارد ولان، زندگینامه نویس آقای کاپا هیچ گاه صدای او را نشنیدهبود، هر چند که بارها آرشیوهای رادیویی را برای پیدا کردن نمونهای ضبط شده از صدای او زیر رو کردهبود.
اما والیس تقریبا تصادفی بود که موفق شد این قطعه ضبط شده را پیدا کند.
او در مصاحبه تلفنی میگوید: «در واقع من یک پیام از سایت ایبی برای یک جستجوی ثبت شده با عنوان رابرت کاپا داشتم که معمولا روی آن کلیک نمیکردم. اما تصادفا این بار نگاه کردم و واقعا نمیتوانستم باور کنم. نمیشد باور کرد که چنین چیزی واقعا وجود دارد و قیمت اولیه حراج آن تقریبا چیزی معادل ۹۹ سنت است.
آقای والیس بلافاصله یک قیمت بالا برای این نمونه صوتی پیشنهاد داد و نهایتا مرکز بینالمللی عکاسی این صوت را با قیمت ۲۰۰۰ دلار مستقیما از فروشنده دریافت کرد. فروشنده میگوید که این قطعه ضبط شده را در یک ملک که خریده است پیدا کرده. اما برای آقای والیس این قطعه ضبط شده غیر قابل ارزشگذاری است.
والیس میگوید: «این یک مصاحبه بسیار جذاب و جالب است و نشان میدهد که چرا انقدر مردم به او علاقه داشتهاند. او بسیار زیرک است و بسیار شمرده و مسحور کننده سخن میگوید. و البته این تنها موقعیتی است که تاکنون پیدا شدهاست که آقای کاپا به صورت عمومی در مورد عکس سرباز در حال مرگ صحبت کند.»
در این مصاحبه آقای کاپا میگوید که «بهترین عکسی» که او در عمرش گرفتهاست عکسی است که او حتی نتوانسته است از ویزور آن را ببیند. وقتی که آقای مککراری در مصاحبه میگوید که کاپا بخت خود را با در خطر انداختن خودش و رفتن در سنگرها و انداختن خودش در شرایط خطرناک به دست آورده است، آقای کاپا به شوخی پاسخ میدهد که این عادتی است که «دوست دارم کنار بگذارم.»
کاپا در این مصاحبه تائید میکند که شخصیت رابرت کاپا یک نام ساختگی است که خودش آن را ساخته است. او همچنین این موضوع را افشا میکند که هیچ گاه یک عکاس بیملاحظه نبوده است و همیشه میدانسته کی خود را پنهان کند.
زمانیکه آقای کاپا از خواندن نقدهای بد در مورد رمان خودزندگینامهوارش با عنوان «کمی بدون فوکوس» آشفته شد، هنگامی بود که با جان اشتاینبک در مسکو کار میکرد. در آن روزگار اشتاینبک نصیحت حکیمانهای به او کرد: نقدها را بیخیال.
کاپا میگوید: «به من گفت اگر میخواهم آدم باهوش یا چیزی شبیه آن باشم اصلا نباید آنها را بخوانم. خب من هم خجالت زده شدم و از آن به بعد توی حمام یواشکی نقدها را بر کتابم میخواندم.»
منبع: +