خرد جمعی جهان در دستان توست
مرتضی نیکوبذل ۱۳۹۶/۰۵/۲۸

خرد جمعی جهان در دستان توست

جایی خواندم وقتی عکس می‌گیریم، آن عکس حاصل فرایند عملکرد فیزیکی دوربین عکاسی نیست، بلکه نتیجه تمام شعرهایی است که خوانده یا سروده ایم، حاصل تمام کتاب‌هایی است که از دوران کودکی خوانده‌ایم، حاصل تمام آن چیزی است که به عنوان موسیقی به آن گوش سپرده‌ایم، حاصل تمام نقاشی‌هایی است که دیده یا کشیده ایم و غیره. ولی ما چه کرده‌ایم؟ دوربین عکاسی را تنها ابزار چاپ اسکناس فرض کرده‌ایم و یا روشی برای درآمد نان بخور و نمیر روزانه؟ وقتی عکاسی شکایت از نرخ یک فریم عکس می‌کند که مثلا چه خبر است پنجاه هزارتومان برای عکسی که باید در یک رسانه‌ی اجتماعی استفاده شود، وقتی عکاسی روز خود و تجربیات کم یا زیاد عکاسانه اش را به قیمتی تا حدی شرم آور کم، به صاحب حرفه‌ای می فروشد که باید هزینه درست علم و تفکر و بینش عکاس را به حق پرداخت کند، وقتی به خود اجازه می‌دهیم وارد حوزه تدریس و آموزش شویم آن‌گاه که هنوز به اندازه کافی ندیده‌ایم و نیاموخته‌ایم، وقتی گمان می‌کنیم عکاسی تجربی، همان تجربه‌کردن خطاها در ابتدای راه عکاس شدن است، وقتی برای داشتن رزومه، به کار و عکاسی رایگان برای کسانی مبادرت می‌کنیم که به ما به چشم ماشین تولید تصاویر کار راه انداز روزمره نگاه می‌کنند، وقتی حتی شرافت حرفه‌ای خود را بر سر به دست آوردن فلان کار زیر سؤال می‌بریم، باید چه انتظاری از خود و دیگران داشته باشیم؟

طبق مطالعات انجام شده، حدود چهار و نیم میلیارد سال پیش زمین به‌وجود آمد، تقریبا یک میلیارد سال بعد با ذکر یک فرضیه، اولین موجودات تک سلولی به‌وجود آمدند که به شبه‌میکرب‌ها معروفند، پس از آنها موجودات دیگر، انقراض پس از انقراض و در نهایت انسان چند میلیون ساله. موجوداتی که منقرض شدند چه شدند؟ در میلیارد میلیارد کهکشان، منظومه و سیاره دیگر که در گوشه‌گوشه عالم هستی وجود دارند، آیا تنها انسان زمینی است که کنترل زندگی را در دست گرفته و به پیش می راند؟ اگر این‌گونه باشد وظیفه بسیار بزرگی پیش روی ماست، تکامل جهان.

تا چندی پیش، فرض بر این بود که تاریخ نوعی حرکت زمان در طول محوری خطی شکل است، ولی اکنون ثابت شده که تاریخ بر دو نوع است. تاریخ خرد و تاریخ کلان. در تاریخ خرد زمان از نقطه الف شروع شده و در طول یک خط حرکت می کند. هرنقطه که تشکیل می‌شود نامش زمان حال است و پس از آن به گذشته می‌پیوندد و نقاطی که هنوز به آنها نرسیده‌ایم آینده نام دارند. در تاریخ خرد زمان برای هر موجود دارای ظرفیتی محدود است، یک روز یا چند سال و چند دهه، توقف زمان یا همان مرگ برای تمام موجودات اتفاق می‌افتد. ولی در تاریخ کلان زمان به گونه‌ای دیگر در حرکت و تکامل است، تمام موجودات در ساختن تاریخ کلان نقش دارند و به طور خلاصه می‌شود این‌گونه بیان کرد که تاریخ کلان شبکه گسترده‌ای است از مجموعه تاریخ‌های کوچک‌تر که به تاریخ خورد معروف هستند.(برای مثال یک شبکه کروی‌شکل تشکیل‌شده از خطوط به‌هم پیوسته را تجسم کنید. هر حرکت، کنش و واکنشی و هر خلقتی چه طبیعی و یا مصنوع دست بشر، تاثیر خود را بر تاریخ جهان خواهد گذاشت، جهان مانند صفحه گرامافونی است که با هر حرکت شیاری بر آن ایجاد می‌شود که حاوی حافظه تاریخی هستی است. اگر تاریخ خرد را ناخودآگاه عالم هستی بدانیم، می‌توان گفت تمام تجربیات، احساسات، دیده ها، آفرینش‌ها و ... در یک چرخه با نقاط متصل به یکدیگر در حرکت هستند و هیچ‌گاه از حرکت بازنخواهند ایستاد بلکه با حرکت رو به رشد شبکه تاریخ کلان به تکامل می‌رسند، مانند مغز انسان که هرچه فعال‌تر باشد دارای قابلیت‌های بیشتری خواهد بود. پس می‌توان گفت موجودات جهان از مخلوقات میکروسکوپی و تک سلولی گرفته تا تمام ذرات موجود در کائنات، با یک وظیفه پا بر هستی می‌گذارند. می‌آیند که زندگی کنند، تجربه کرده و با تکامل خود به تکمیل چرخه حیات کمک کنند.

انسان اما در میان موجودات کره خاکی از برتری نسبی برخوردار است که این برتری به دلیل استفاده بیشتر از مغز است یعنی چیزی بین ۱۰ تا ۲۰ درصد قابلیت و ظرفیت مغز که کم یا زیاد آن به هوش افراد و نحوه استفاده آنها از مغزشان بستگی دارد و گفته می‌شود بیشتر از ۲۰ درصد از ظرفیت مغز به مسائل ماوراءالطبیعه مرتبط است که بدون استفاده مانده. پس شاید بتوان گفت افرادی که دانشمند، فیلسوف، متفکر و مخترع نامیده می‌شوند کسانی هستند که از قابلیت استفاده و در خدمت گرفتن بیشترین توان مغز خود (بین ۱۰ تا ۲۰ درصد) برخوردارند.

پیش تر به این نکته اشاره کردم که موجودات تاثیر خود را بر جهان هستی می‌گذارند و درواقع هیچ چیز از میان نمی‌رود بلکه از طریق شبکه گسترده تاریخ کلان به دیگران انتقال می‌یابد، حال فرد می‌تواند منفعل باشد و از دریافت‌های خود هیچ استفاده ای نبرد و نقشی در پرورش آنها نداشته باشد یا می تواند آنها را گرفته و رشد و پرورش دهد و به دیگران انتقال دهد که همان آموزش نام دارد.

شاهد مثال بر تاثیرگذاری تجارب موجودات و انسان‌هایی که پیش از ما زندگی کرده‌اند در خلقت، رشد علم و تولید تکنولوژی در دهه‌های گذشته است. زمانی که جهان به انسان واگذار شد، چه بود؟ چه چیز وجود داشت؟ جواب ساده است، طبیعت و داشته ها و ذخایر آن. ولی این ذخایر خام بودند و نیازمند شعور انسان تا بتوان از آنها استفاده کرد و دست به خلق و آفرینش زد.

شعله کبریت هنگام خاموش‌شدن ازبین نمی‌رود بلکه از شکلی به شکلی دیگر تغییر می‌کند مانند نور ستاره‌ای که شاید مییلیون‌ها سال پیش خاموش شده و اکنون به چشم ناظر زمینی می‌رسد یا امواج صوتی که توسط یک ساز تولید می‌شوند هیچ‌گاه از بین نمی‌روند و با دستگاه‌های پیشرفته قابلیت بازیابی دارند ولی در قالب امواجی متفاوت با شکل اولیه خود، چراکه با برخورد با اجسام و لایه های مختلف هوا و حرکت در طول زمان تغییر یافته‌اند، مانند امواج صوتی که از قلب کهکشان توسط رادیوتلسکوپ‌های غول پیکر ردیابی و ضبط می‌شوند.

بیایید با زبانی کمی آشنا‌تر با فرهنگ خودمان موضوع تاثیر موجودات در تکامل کلی جهان هستی را بررسی کنیم.

در فرهنگ ایرانی با کلمه‌ی «دخیل» آشنا هستیم. کسی که دخیل می‌بندد مشکلی داشته که به صورت انرژی منفی زندگی اورا تحت تاثیر خود قرار داده است، وقتی شخصی دیگر دخیلی را باز می‌کند وظیفه ای را به خود تکلیف کرده و آن وظیفه چیزی نیست جز آنکه با کاری مثبت برای کسی دیگر گره از کار او بگشاید، در نتیجه انرژی مثبتی که از این کارگشایی به وجودآمده به فردی می‌رسد که دخیل را بسته بوده و خود پس از به نتیجه رسیدن و رفع مشکل بر خود فرض می داند دخیلی را باز کند و به شکرانه برآورده شدن خواهش و آرزویش کاری مثبت برای کسی انجام دهد که گرفتار است و این چرخه ادامه دارد. پس همان‌گونه با بسته شدن و گشوده شدن یک دخیل، شبکه ای از امواج مثبت انرژی بوسیله افراد مختلف بی آنکه یکدیگر را بشناسند، تشکیل شده است موجودات جهان هستی نیز با تجربیات و عملکرد خود تاثیری مثبت یا منفی بر جهانی که در آن زندگی می‌کنند، خواهند گذاشت که نتایج آن در ناخودآگاه جهان هستی به معنی کلان خود حفظ و ذخیره خواهد شد و به تکامل آن کمک خواهد کرد.

با این مقدمه وارد بحث اصلی می شوم.

من کیستم؟ چه چیز در دست دارم؟ مشغول چه کاری هستم یا در حال خلق و آفرینش چه چیز؟

عکاس، نامی آشنا و متاسفانه امروزه بسیار ابتدایی. هر فرد با در دست داشتن وسیله ای که قادر به ثبت و تولید تصویر باشد، می تواند نام عکاس را برای خود انتخاب کند کما اینکه با افراد بسیاری از این دست آشنا هستیم.

تکنولوژی اما روز به روز پیشرفته‌تر شد، زمان و مکان به تسخیر چشم‌های تشنه دیدن و در نتیجه داشتن درآمد، شیوه به وجود آمدن و ثبت تصویر اختراع شد و با گذشت زمانی نه چندان زیاد، دوربین عکاسی دیجیتال پا به عرصه گذاشت. راهی برای لذت بردن از به تملک درآوردن دیده شده‌ها و دیدن مجدد آن در کسری از ثانیه. هر روزه میلیاردها تصویر در تمام گستره کره خاکی تولید می‌شوند که ناخواسته تاریخ تصویری تکامل نوع بشر را با کیفیت های گوناگون برای جهان ثبت و ضبط می‌کنند. فرقی ندارد از چه سطح از آگاهی و درک دریافت‌های جهان برخوردار هستید، با فشردن هربار دکلانشور دوربین عکاسی تاثیری سطحی یا عمیق بر تاریخ کلان جهان گذاشته‌اید.

به عنوان مثال اگر روی یکی از سواحل استرالیا قدم بزنید و با یک بومی استرالیایی مواجه شوید، ممکن است او را در حال خلسه بیابید و پس از چند ساعت یا کمتر ممکن است شاهد باشید با استفاده از شن‌های رنگی، تصویری را در نهایت دانش طراحی و گرافیک خلق خواهد کرد و اگر از او درباره آن سؤال کنید جوابی برایش نخواهد داشت. در لحظه خلسه او به رویا وصل است و بعد از بیرون آمدن از آن حالت، خود را موظف می داند دیگران و در بیان کلی تر جهان را با رویایی که بر او مهربانی و به او به امانت سپرده شده است، سهیم کند. نقاشی کشیده شده است و بومی محل را ترک می کند، آب دریا زمان بالا آمدن نقاشی را می‌شوید و دیگر اثری از آن نیست ولی وی تاثیر مثبت خود را بر جهان پیرامون خود گذاشته است.

تکنولوژی اما روز به روز پیشرفته تر شد، زمان و مکان به تسخیر چشم‌های تشنه دیدن و در نتیجه داشتن درآمد، شیوه به وجود آمدن و ثبت تصویر اختراع شد و با گذشت زمانی نه چندان زیاد، دوربین عکاسی دیجیتال پا به عرصه گذاشت. راهی برای لذت‌بردن از به تملک درآوردن دیده شده‌ها و دیدن مجدد آن در کسری از ثانیه. هر روزه میلیاردها تصویر در تمام گستره کره خاکی تولید می‌شوند که ناخواسته تاریخ تصویری تکامل نوع بشر را با کیفیت های گوناگون برای جهان ثبت و ضبط می‌کنند. فرقی ندارد از چه سطح از آگاهی و درک دریافت های جهان برخوردار هستید، با فشردن هربار دکلانشور دوربین عکاسی تاثیری سطحی یا عمیق بر تاریخ کلان جهان گذاشته‌اید.

فرقی نمی کند چه نوع عکاسی انجام می‌دهیم.

بر خلاف تصور بسیاری، روند شکل‌گیری تصویر از سمت سوژه به سمت دوربین عکاسی نیست، بلکه از مغر و در بخش رویا‌پرداز و خلاقانه آن شکل می‌گیرد و سپس با دستوراتی که به دوربین عکاسی می‌دهیم، آن را ثبت می‌کنیم. جواب بسیاری از همکارانم که می‌پرسند چگونه زمان عکاسی از یک برنامه خبری و حتی جنگ، از لنزهایی با فواصل کانونی ثابت استفاده می‌کنی، در همین نکته مستتر است. زمانی که به عنوان عکاس با معنی خاص آن یعنی چشم ناظر بر دنیا و داستان‌گو به سوژه نگاه می کنم، بخش خلاقه و رویاپرداز مغز من وارد تصویرسازی می‌شود، لنز مورد نظرش را انتخاب می‌کند، سرعت دوربین و دیافراگم را بر حسب تجسمی که از عمق میدان وضوح تصویر دارد و با محاسبه زمان که برای ثبت یک لحظه نیاز دارد، انتخاب می کند، دستورات لازم را به دوربین عکاسی می دهد و سپس انگشت اشاره من روی دکلانشور دوربین عکاسی فشار وارد کرده و بخشی از زمان برای همیشه منجمد می شود؛ این یعنی همان لحظه قطعی هانری کارتیه برسون که می گوید: «... هرگاه نگاه، منطق (درک جهان) و احساس عکاس به یک نقطه مشترک برسند، عکاس دکمه دکلانشور دوربین را فشار می دهد و عکس می گیرد.»

در اینجا لازم است به دو نکته اشاره کنم. اول این‌که در جمله آخر قصدم بر شاعرانه سخن گفتن نبوده بلکه می‌خواستم عظمت خلق یک تصویر را تا جایی که امکانش فراهم است برای شما مجسم کنم. دوم آنکه در تمام مدتی که در حال توصیف نحوه عمل عکس‌برداری بودم، از افعال سوم‌شخص استفاده کردم به این دلیل که مغز من، وجود من، منطق و جهان بینی من و احساسات من چیزهایی نیستند که از لحظه تولد با من همراه شده باشند، بلکه میراثی هستند که در قالب تاریخ کلان و ناخودآگاه زمان به من رسیده اند تا من بسته به میزان توانایی در درک و در حد توان خود آنها را پرورش دهم و تاثیر شخصی خودم را بر جهانی که در آن زندگی می کنم، بگذارم.

(من یک جهان بینی و فلسفه شخصی دارم. فلسفه من می گوید، طبق نظریه تاریخ کلان، زمانی که یک نوزاد پا به عرصه هستی می گذارد، اگر از زمان تولد او یک ساعت گذشته باشد، نوزاد از نظر درک و شعور یک ساعت عمر ندارد، بلکه عمر او از زمان خلقت کائنات تا اکنون است. اگر به کودکان خردسالی که در خانه یا نزد اقوام خود دارید، نگاه و آنها را با خودتان در همان مقطع سنی مقایسه کنید، بیشتر متوجه منظور من خواهید شد)

اگر به این جملات با دقت بیشتری فکر کنیم و تنها کمی بیندیشیم، متوجه می شویم در مقام عکاس چه وظیفه سنگین، زیبا و هیجان انگیزی بر دوش ما قرار دارد.

چند سال پیش پروژه ای عکاسانه در دنیا شکل گرفت؛ قرار بر این بود هر فرد از خانواده بشر که قدرت استفاده از ابزار ثبت تصویر را دارد (نمی گویم دوربین عکاسی چون گوشی های هوشمند همراه نیز از این قابلیت برخوردارند) زندگی روزمره اطراف خود را به تصویر بکشد. آن زمان برخی دوستان همکارم به من گفتند خیلی این مسئله را جدی گرفته‌ای. ولی جدی گرفتن این داستان توسط من و دیگران باعث شد کتابی منتشر شود که اکنون در جبه کره زمین قرار دارد تا اگر تمدن کنونی به هر دلیلی از میان رفت و انسان‌های آینده پا بر زمین گذاشتند و کتاب را پیدا کردند، تصویری از هرآنچه در گذشته این سیاره وجود داشته، در اختیار داشته باشند.

ما به عنوان عکاس، دوربین عکاسی‌ در دست داریم که تا چند دهه قبل حمل آن نیازمند کالسکه‌ی خاص بود و اندازه بدنه آن در حد یک اتاق کوچک خانه مسکونی ما بوده و تصویری که ثبت می‌شد همراه با رنج‌ها و سختی‌هایی بود که امروز بسیاری از ما از درک آن ناتوانیم. ولی حالا چه در اختیار داریم؟ دوربین عکاسی دیجیتال با مگاپیکسلی که هرچه زمان می گذرد، از آن ناراضی‌تریم. دوربین‌هایی که هر روز کوچک‌تر، کامل‌تر، با کیفیت‌تر و آسان‌تر می‌شوند ولی آیا هیچ‌گاه فکر کرده‌ایم چرا آسان‌تر؟ بازهم اشاره می‌کنم سرعت تولید علم و تکنولوژی به ثانیه رسیده است یا حتی کمتر از کسری از ثانیه و این چیزی نیست جز وجود یک شعور جمعی در دنیا که نسل به نسل متعالی‌تر و کامل تر می‌شود. دوربینی که در دست داریم حاصل یک تاریخ مشخص که به عنوال سال ساخت روی آن درج شده، نیست. ما چیزی در دست داریم که به اندازه تمام عمر خلقت جهان سن دارد و از شعوری برخوردار است که جهان با تمام عظمتش در قالبی کوچک در اختیار ما قرار داده تا فارغ از پیچیده گی های تکنولوژی به کاررفته در آن، چشم داستان‌گوی خلقت و تکامل آن باشیم. دوربین عکاسی به ما این امکان را می‌دهد تا زشتی ها و زیبایی های به وجود آمده به دست انسان و مقاومت طبیعت در برابر زیاده خواهی‌های بشر امروزی را به جهان نشان دهیم و برای آینده ثبت کنیم. دوربین عکاسی در دست من و شما به عنوان عکاس، چشمی است که در قالب چشم سوم حقیقت بین انسان عمل می کند. حال بیایید و کمی با دقت به کاری که انجام می دهیم، بنگریم.

ابزار باشعوری که در میلیاردها سال به تکامل رسیده و در دستان من و شما جای گرفته است، به وسیله ای بدل شده که عمل بزرگ عکاسانه را به پایین ترین حد منزلت خود رسانده، خوار و خفیف شمرده می شود و به عنوان ابزار تولید انبوه معرفی شده، چرا؟ جواب ساده است. «تخیل ازمیان رفت»، تصویر به صورت باری به هر جهت از سمت سوژه به سنسور حساس به نور دوربین عکاسی روانه شد، و عکاس تنها به سه‌پایه‌ای جاندار و متحرک بدل شد که دوربین عکاسی را فقط حمل می‌کند و با چشمانی بسته لنز دوربین خود را به هر سمتی می‌چرخاند و با فشردن دکلانشور بدون رسیدن به یک اجماع عقلی، فکری و احساسی به تصاویری می‌رسد که مانند لباس‌های دست دوم و خراب یک تولیدی، جایی جز انباری برای آن وجود نخواهد داشت.

وقتی عکسی تولید می‌شود و ادیت روی عکس انجام می‌شود، هنگامی که تصویری فوتومونتاژ شده، یعنی جهان در مغر عکاس به عالی‌ترین حد از تکامل خود نزدیک شده است. آنچه خلق می‌شود ساخته فکری اندیشمند است، این یعنی من و شما به عنوان «عکاس» از لحظه‌ای که چشم باز می‌کنیم تا زمانی که وارد رویا می‌شویم و به خواب می‌رویم، در رویا به سر می‌بریم، در واقع ظرفیتی از مغزمان را استفاده می‌کنیم که بیش از توان دیگران است و می تواند مارا به جهانی ماورای «جهان موجود» برساند.

کمی بنشینیم و به هاردهایی نگاه کنیم که انبار کرده‌ایم و انباشته شده‌اند از تصاویری که شاید هیچ‌وقت نباید خلق می‌شدند. کمی فکر کنیم کدام عکس در میان چند ده فریم عکسی که از یک موضوع به مدد درایو سریع دوربین تهیه کرده‌ایم، «عکس شخصی من» به عنوان «خالق اثر» است؟ کمی به این موضوع فکر کنیم افرادی مانند زکریای رازی، ابوریحان بیرونی، ابن سینا، ماری کوری، آلبرت اینشتین، ادیسون و ... چه تاثیری بر تاریخ کلان جهان هستی گذاشته‌اند و ما به عنوان عکاس چه کرده‌ایم؟ چقدر فیلم خوب دیده‌ایم؟ چقدر کتاب‌هایی با موضوعات غیرعکاسانه می‌خوانیم؟ دنبال درک علوم دیگر تا چه اندازه رفته‌ایم و آیا اصلا جایی در دنیای عکاسانه خود برای علومی مانند فیزیک، علم مواد، زیست شناسی، روانشناسی و دیگر علوم در نظر گرفته‌ایم؟ چقدر شعر سروده‌ایم یا خوانده ایم؟ چقدر عکس خوب دیده‌ایم؟ آیا ادبیات را در دید عکاسانه دخیل می‌دانیم؟ اصلا ارتباطی میان ادبیات و عکاسی قائل هستیم؟ طراحی می‌کنیم؟ نقاشی می‌کشیم؟ تخیل داریم؟ در آسمان شب به دنبال چیزهای هیجان انگیز می‌گردیم؟ آیا دوران کودکی خود را برای همیشه در انباری ذهن خود بایگانی کرده‌ایم؟ آیا اجازه بازی به کودک درونمان می‌دهیم؟ و بسیار سؤال های دیگر که باید از خودمان بپرسیم تا بفهمیم در کجای «دنیای عکاس بودن» قرار گرفته‌ایم.

جایی خواندم وقتی عکس می‌گیریم، آن عکس حاصل فرایند عملکرد فیزیکی دوربین عکاسی نیست، بلکه نتیجه تمام شعرهایی است که خوانده یا سروده ایم، حاصل تمام کتاب‌هایی است که از دوران کودکی خوانده‌ایم، حاصل تمام آن چیزی است که به عنوان موسیقی به آن گوش سپرده‌ایم، حاصل تمام نقاشی‌هایی است که دیده یا کشیده ایم و غیره. ولی ما چه کرده‌ایم؟ دوربین عکاسی را تنها ابزار چاپ اسکناس فرض کرده‌ایم و یا روشی برای درآمد نان بخور و نمیر روزانه؟ وقتی عکاسی شکایت از نرخ یک فریم عکس می‌کند که مثلا چه خبر است پنجاه هزارتومان برای عکسی که باید در یک رسانه‌ی اجتماعی استفاده شود، وقتی عکاسی روز خود و تجربیات کم یا زیاد عکاسانه اش را به قیمتی تا حدی شرم آور کم، به صاحب حرفه‌ای می فروشد که باید هزینه درست علم و تفکر و بینش عکاس را به حق پرداخت کند، وقتی به خود اجازه می‌دهیم وارد حوزه تدریس و آموزش شویم آن‌گاه که هنوز به اندازه کافی ندیده‌ایم و نیاموخته‌ایم، وقتی گمان می‌کنیم عکاسی تجربی، همان تجربه‌کردن خطاها در ابتدای راه عکاس شدن است، وقتی برای داشتن رزومه، به کار و عکاسی رایگان برای کسانی مبادرت می‌کنیم که به ما به چشم ماشین تولید تصاویر کار راه انداز روزمره نگاه می‌کنند، وقتی حتی شرافت حرفه‌ای خود را بر سر به دست آوردن فلان کار زیر سؤال می‌بریم، باید چه انتظاری از خود و دیگران داشته باشیم؟

در خلوت خودمان فقط کمی به این سؤال فکر کنیم تا شاید پاسخی بیابیم برای کارهایی که کرده‌ایم و باید زمانی، تصمیم به توقف آنها بگیریم.

خرد جمعی جهان و شعوری که من و تو به عنوان چشم های ناظر بر تکامل هستی باید بر آن تاثیرگذار باشیم، تا چه حد می‌توانند رشد داشته باشند و به تعالی و تکامل برسند؟ آنگاه که "بدون تخیل و آفرینش" تبدیل به ماشین تولید کالایی شده‌ایم که روز به روز ارزان‌تر می‌شود چرا که هیچ عمقی بر آن متصور نیست.