آیا فتوژورنالیسم میتواند در عصر اینستاگرام زنده بماند؟
ترجمه: پیمان یزدانی*
در اواخر ماه می، شیکاگو سان تایمز در یک اقدام بیسابقه، بخش عکاسیاش را به همراه ۲۸ کارمند تماموقت شامل جان.اچ.وایت عکاس خبری کهنهکار با ۳۵ سال تجربه و یک جایزه ی پولیتزر، منحل کرد.
هشتمین روزنامهی بزرگ آمریکا متوجه شد میتواند با استخدام خبرنگاران آزاد و آموزش آنها برای عکاسی با دوربین آیفون، هزینههایش را کاهش دهد. تصمیمی که پاسخ عکاس شیکاگو تریبون، الکس گارسیا را در پی داشت: «من هیچوقت در اتاق خبر روزنامهای نبودهام که هم بتوانی کار خودت و هم کار دیگری را خوب انجام بدهی. حتی وقتی با دوربین خودم و برای یک پروژهی کاری فیلمبرداری می کنم، از این قضیه رنج میبرم.این کارها به تفکر متفاوتی نیاز دارند.»
تجربهی عکاسی با آیفون اتفاق جدیدی برای کارهای خبری نیست.وقتی طوفان سندی رخ داد، تایم صفحهی اینستاگراماش را در اختیار پنج عکاس قرار داد و آنها هم گزارشی جامع و البته ترسناک از این طوفان و عواقب بعدی آن ارائه دادند. (یکی از عکسهای آیفونی بنجامین لووی افتخار این را داشت تا روی جلد نسخه ی چاپی تایم در تاریخ ۱۲ نوامبر ۲۰۱۲ قرار بگیرد)
تایم این تجربه را یک موفقیت قلمداد کرد: فتوبلاگ لایتباکس تایم ۱۳ درصد ترافیک اینترنتیاش را در هفته طوفان سندی به دست آورد و صفحهی اینستاگرام تایم در طول ۴۸ ساعت، ۱۲۰۰۰ دنبال کنندهی جدید کسب کرد.
فِرِد ریچینِ (Fred Ritchin)عکاس، در کتاب جدیدش «خم کردن قاب: عکاسی خبری،مستند و شهروند» این پیشرفت ها را به چالش میکشد و فراتر از آن به اکتشاف آنچه او «انقلاب دیجیتال» برای حرفهاش قلمداد میکند، میپردازد.
ریچین سابقهی ویرایشگری عکس برای مجلهی نیویورکتایمز ، ویرایشگر اجرایی Camera Arts و نامزدی جایزهی پولیتزر در سال ۱۹۹۶ برای مجموعهاش «بوسنی: راههای نامشخص به سوی صلح» را در پرونده ی عکاسیاش دارد. او همچنین پایهگذار وبسایت «PixelPress» است، سایتی که با هدف کمک به گروههای انساندوستانه برای گسترش پروژههای رسانهای خلاقانه راه افتاده است. او اکنون پروژهی عکاسی و حقوق بشر را در دانشگاه نیویورک مدیریت میکند.
«خم کردن قاب» یک بیدارباش شدید به عکاسان خبری است تا بدانند دو راه دارند: خلاقیت یا مرگ.
ریچین مینویسد عکاسان به جای پیروی از قواعد و تجربههای تثبیتشده، همواره باید از خودشان بپرسند چگونه میتوانند تصاویر با مفهوم بیشتری تولید کنند. من در این مصاحبه از ریچین توضیحات بیشتری در این مورد خواستم.عکس های داخل مصاحبه نمونههایی از پروژههای عکاسیای هستند که ریچین آنها را خلاق و بیپروا می داند.
- اخراج های اخیر Chicago Sun-Times چه پیغامی برای عکاسان خبری داشت؟
پیام اخراجها مشخص است: عکاس خبری حرفهای چه کاری میکند که بقیه نمی توانند انجام دهند؟ به تصویر کشیدن اتفاقات معتبر، پوشش کنفرانسهای خبری یا ساختن تصویرهای از قبل تعیینشده از پدیدهها (مثل قربانی های فقیر و ضعیف، ستاره ها و سوپراستارهای فریبنده)؟
ولی اینها پاسخ های مناسبی نیستند. در حقیقت، این پاسخها میتوانند دلایلی باشند برای درخواست کمک از آماتورهایی که نمیدانند چگونه عکسهایشان را به سبک خاصی در بیاورند و علاقهمند به تبدیل نشریه به چیزی مدنظر سلیقهی مصرفکننده نیستند.
این روزها نیاز عظیمی به حرفهایهایی حس میشود که میدانند چطور با لحن توامان ظریف و محکم قصهگویی کنند، کسانیکه علاوه بر واکنشگر بودن میتوانند کنشگرانه نیز عمل کنند، افرادی که قابلیت چندوجهی بودن دارند. ما به عکاسان مفید بیشتری نیاز داریم. با نگاهی به بودجهی این روزهای رسانههای خبری، حدس میزنم در آیندهی نزدیک عکاسان کمی از کار اخراج شوند. امیدوارم خبرنگاران جدید زیادی در حوزه ی تصویر استخدام شوند یا تحت حمایت قرار بگیرند، زیرا ما به شدت به نوع نگاه آنها نیاز داریم.
-شیکاگو سان تایمز در حال آموزش خبرنگارانش برای عکاسی با آیفون است. آیا این اتفاق، نحوهی نزدیکشدن خبرنگاران به سوژههایشان را تغییر می دهد؟
نمونههای خیلی کمی وجود دارند که در عین خوب نوشتن، عکاس خوبی هم بودند. برای این کار تواناییهای متفاوتی لازم است. من موفقیت زیادی در این تجربه ی جدید نمیبینم مگر اینکه این خبرنگاران به گونه ای آموزش ببینند تا به خبرنگاران حوزهی چندرسانهای تبدیل شوند. کلمه،تصویر و صدا باید به گونهای ترکیب شوند تا در گسترش روایت به کار گرفته شوند.
- آیا عرف و آیین عکاسی خبری در دورهی گوشیهای هوشمند تغییر کرده است؟
عکاسی خبری به تشکیلاتی مرکب از حرفهایها و آماتورها همراه با دوربینهای مداربسته، نماهای خیابانی گوگل و منابع دیگر تبدیل شده است. چیزی که کمتر ارائه شده، فرا-عکاس هایی هستند که می توانند از میلیاردها عکس گرفته شده، تولید محتوا کنند و به آنها اعتبار ببخشند. ما بیشتر از این که به این خیل عظیم عکاسان جدید نیاز داشته باشیم به کیوریتورهایی نیاز داریم تا این فراوانی بیش از حد عکاسان را تصفیه کنند.
اما در پاسخ به سوال شما، آیین عکاسی خبری قطعا تغییر کرده است: خیلی از کسانی که با موبایل عکاسی می کنند، حامیانی هستند که در اتفاقی که در حال به تصویرکشیدناشهستند، سهمی دارند. بعضی اوقات، این قضیه اثر آنها را صادقانه و برای مخاطب ملموستر میکند، اما در عین حال خطر دستکاریکردن آثار برای این گروه بیشتر می شود؛ اگرچه عکسهای حرفهایها هم میتواند دستکاری شده باشد.
- سال گذشته تایم برای پوشش اینستاگرامی طوفان سندی تحسین زیادی را متوجه خود کرد. آیا این اشتیاق برای داشتن تصاویر در لحظهی رخ دادن و پخش سریع آن، بر روی کیفیت عکاسی خبری تاثیر می گذارد؟
در عکاسی خبری برای تمامی دیدگاه ها فضا وجود دارد. قطعا هرکسی باید برای سنجیدن تجربهاش در طوفانی سهمگین با دیگر رخدادهای مهم، ترغیب شود، اما نکته اینجاست که هر کسی صلاحیت ندارد در مورد رابطه ی تغییرات آب و هوایی و چنین طوفانهایی یا کارهای لازم جهت جلوگیری یا کاهشدادن چنین فجایعی در این مقیاس بزرگ، توضیح دهد.
- شما گفتهاید دموکراتیزهشدن شبکههای اجتماعی بدون در نظر گرفتن لزوم موفقیت برای هر عکس قابل تحسین است. چه چیزی یک عکس را مثلا در اینستاگرام موفق میکند؟
سابقه طولانیمدتی از عکسهای اسنپشات وجود دارد که در نظر خیلیها نسبت به کارهای حرفهایها محبوبتر و منحصر به فرد تر جلوه کردهاند. مردم به این عکسها اهمیت زیادی میدهند، چون جزییات زندگی روزانهی آنها را به تصویر میکشد. همین اتفاق هیجانانگیز در مورد رسانههای اجتماعی هم می افتد.حالتِ هیجانانگیزتر زمانی رخ میدهد که فرد در حال تهیه تصویر، با اتفاقات پیرامونی که ازشان عکس میگیرد، مرتبط است. این را با زمانی مقایسه کنید که فرد فقط تلاش میکند عکسش را بگیرد تا در یک مسابقه تاثیرگذارتر نشان دهد یا موقعی که عکاس برای نمایش زندگی دیگر انسان ها با دیگران رقابت میکند.
-پروژهی Google Glass از به اشتراک گذاشتن ویدئو همزمان با ثبت ویدئو خبر داده و اینستاگرام اخیرا قابلیت جدید اشتراک ویدئوییاش را معرفی کرده است. آیا ویدئو، انتخاب جدید خبرنگاران و جایگزینی برای عکس بهعنوان یک مدیوم تصویری است؟
مسابقهای وجود ندارد. مساله،تاثیرگذاری بیشتر ترکیبِ رسانههای مختلف به خصوص در شکلگیری یک بستر دیجیتال است. چندرسانهای (Multimedia) را دیگرنمیتوان رسانه نامید بلکه تعریف جدید مولتیمدیا، به کارگیری انواع رسانههای مختلف و ترکیبی برای کمک به پیشرفت نحوهی روایت است. طبیعت غیرخطی دیجیتال اجازهی ورودیهای بیشتری را حتی به موضوع و مخاطب میدهد. روایتهای از بالا به پایین و ساده، استفاده ی محدودی دارند. این روایت غیرخطی است که اجازهی افزودن پیچیدگی و عمق بیشتر را میدهد و موضوع و مخاطب را به داشتن نقش بیشتر در روایت ترغیب میکند. این جریان در نهایت حتی فراتر از محیط دیجیتال را تحت تاثیر قرار خواهد داد. این قضیه به نوعی در دموکراتیزه شدن رسانه هم تاثیرگذار است.
-به عنوان ویرایشگر بخش عکس یک مجله،چه چیزی از دید تو یک عکس را باارزش میکند؟ چطور میان زیباییشناسی یک اثر و لزوم خبری و نمایشیبودن آن تعادل برقرار میکنی؟
عکسها باید توجه مخاطبین را به خود جلب کنند و به طور ضمنی به طرح سوال در مورد ماهیت آنچه که به تصویر کشیده شده است، بپردازند.عکسها قرار نیست جهان را به ما نشان دهند بلکه تفسیری از آن چه ممکن است در حال رخدادن باشد را به تصویر میکشند. حالت ایدهآل هنگامی است که مخاطب عکس به اندازهای مشتاق است که خود به صورت فعال در ایجاد معنای عکس مشارکت میکند.
- آیا عکاسی خبری معاصر بیشتر در مورد نمایشگری و کلهخر بودن است تا داستانگویی متفاوت؟
در سالهای اخیر تمایل بیشتری برای بالا بردن جایگاه پیامرسان نسبت به خود پیام، دیده شده است، استراتژیای که باعث شده این عکسهای عذابآور با فاصلهی زیادی از بقیه ی عکسها قرار بگیرند. شجاعت عکاس مورد تجلیل قرار میگیرد در حالیکه شرایط سوژههای مقابل دوربین کم اهمیت جلوه داده میشوند.در نتیجه، عکس ها بیشتر از آن که پنجرهای رو به جهان باشند به آینهی بازتابدهندهی اولویتهای تحریف شدهی فرهنگ مصرفیِ عکس تبدیل میشوند.
-در میان رسانههای خبری عکاسی یا بنگاههای خبری، کدامیک به ریسکهای زیباییشناسانهی قابل توجهی دست میزنند؟
در اوایل آغاز به کار مجلههای چاپی در اواخر دهه بیست میلادی و دهه ی ۳۰، نشریاتی مانند Vu و Regards پدیدار شدند. در این نشریات تمامی عناصر اصلی بسیج شده بودند تا پیام عکسها را بهصورتی نامتعارف و شگفتانگیز بزرگنمایی کنند. خواننده برای متوجهشدن مفهوم عکسها نمی توانست تنها به توضیح عکسها اعتماد کند و باید تمامی عناصر بصری دو صفحه را میدید. سپس، مجلههایی با قالبهای حرفهایتر مانند تایم و نیوزویک وارد کارزار شدند که بر محتوای عکس به خودی خود و نه به عنوان یک زینتدهندهی صفحات مجله تاکید میکردند. اکنون ما زیر سایهی محتوای سیستمهای مدیریت آنلاین هستیم که کارایی زیادی دارند و می توانند متن و عکس موجود در یک صفحه را به اطلاعات موجود در صفحات دیگر متصل کنند، اما عدم امکان انتشار بیانیههای تصویری موکد که به یک نقطه نظر خاص و علمی تعلق داشته باشند، باعث شده تا در این هرج و مرج، طراحی این مجلات بیشتر یادآور بروشورها باشد تا نشریات تصویری سطح بالا. قطعا خیلی از عکاسان تلاش میکنند این محدودیتها را در حد وسع کاهش دهند اما بسیاری از مخاطبان ترجیح میدهند کار این عکاسان را در کتابها و گالریها ببینند تا در نشریات جدید.
- در کتاب جدیدتان "خم کردن قاب" شما از نمایشگاه Here is New York به عنوان نمایشگاه پر سر و صدایی که با حرفزدن زیاد از حادثهی یازده سپتامبر، ارزش شاهدبودن عکاسی را تقلیل داده، یاد کردهاید. ما چطور میتوانیم نظر مردم را پیرامون عکسهای کماهمیتتر و غیرهیجانانگیز جلب کنیم؟ آیا تا زمانی که نظر مردم به این اتفاقات بیشتر معطوف می شود، عکاسی خبری تنها نقش بزرگنمایی فجایع را دارد؟
مدت زمان اندکی قبل از این که این پروژه آغاز شود، نشریه ی اینترنتی ما (PixelPress) از مردم سرتاسر دنیا دعوت کرد تا عکسها و نوشتههایی در پاسخ به اتفاقات یازده سپتامبر برای ما بفرستند. به دلیل آنکه خیلی از کسانی که دعوت ما را اجابت کردند از نقاطی دور از نیویورک بودند، بسیاری از عکسها از مفاهیم استعاری مسحورکنندهای استفاده کرده بودند - مجموعه عکسی در قطع بزرگ از یک عکاس سوئدی که تنها گرد و خاک و یک نیمکت خالی را نشان میداد یا یک چندرسانهای که شعلهای دائمی با ستونی بیپایان از تصاویر گم شدهها را به نمایش میگذاشت و غیره - این تصاویر خیلی با بزرگنمایی فاجعه تفاوت داشتند. تصاویر مخاطبانمان اغلب به گونهای تنش موجود و غم بی پایان این حادثه را به نمایش میگذاشتند. البته قطعا مردم حق دارند نظرشان به هر حادثهای از تغییرات آب و هوایی تا خشونت اسلحه جلب شود. پروژهی Inside out نمونه ی جدیدتری از این قضیه است.
- خیلی از مهمترین مسائل زمان ما مانند تغییرات آب و هوایی، تغییرات ژنتیکی، اختلاف طبقاتی و نرخ تغییر جمعیت جهان هنوز آنطور که باید، مورد توجه عکاسان قرار نگرفته اند. چرا؟ چه اتفاقی باعث این تغییر نگاه و توجه عکاسان خبری می شود؟
وقتی ما با چنین مسائل عظیمی که دغدغههای جهانی هستند سر و کار داریم، حوزهی عمل متفاوتی خواهیم داشت. در چنین پروژههایی باید از ترسیم دادهها، نقشهبرداری GPS و متغیرهای متفاوتی استفاده کرد تا مخاطب بتواند زندگیهای مختلف مردم را در نقاط مختلف و مرزهای متفاوت مقایسه کند. نمیتوان چنین موضوعات مهم و عظیمی را با نگاه و کار بر روی زندگی یک نفر یا یک خانواده و یا حتی یک جامعه خلاصه کرد.
دو پروژهی اخیر جاناتان هریس Cowbird و وب سایت 7 Billion others دو تلاش قابل توجه برای به اشتراک گذاشتن داستان شخصی ما با دیگران است. علاوه بر این، در عکاسی دیجیتال باید بیشتر خلاقیت داشته باشیم. عکاسی دیجیتال مملو از دستورالعملهای مختلف است. ما باید در میان این دستورالعملها به جستجو و کشف کد و دستورالعمل خودمان بگردیم و بهوسیلهی این کد مخصوص خودمان پروژههای مدنظرمان را جلو ببریم. ویژگی ای که عکاسی آنالوگ به دلیل تمرکزش بر روی ویژگیهای ظاهری موضوع از بررسیاش عاجل و ناتوان است. امروزه به جای اینکه تنها به نشان دادن مشکلات بپردازیم، امکانات زیادی برای نقشهبرداری دادههای تصویری، بررسی فرضیات و کار بر روی راهکارها وجود دارد.
- چه تفاوتی بین عکاسی خبری در اتفاقات اخیر در افغانستان و عراق با عکاسی خبری در جنگِ خلیج فارس وجود دارد؟ آیا نحوه ی درگیر بودن و مسئولیت داشتن دولت در ارتباط با عکاس ها تغییر کرده است؟
در طول جنگهای اخیر، عکاسان خبری مطابق با نوع عکسی که می گرفتند، با محدودیتهای متفاوتی روبرو میشدند. در حالیکه در طول جنگ خلیج فارس،ع کاسانِ خبری به صورت کلی از درگیریها دور نگه داشته می شدند. هر دو رویکرد ناقص هستند. اصلا تصادفی نیست که اکثر عکسهایِ خوب جنگی، کار کهنه سربازهایی بوده که در جنگ حضور مستقیم داشتند. هر چقدر آزادتر باشی، عکس های بهتری می گیری.
- یکی از جذابترین بخشهای کتاب، در مورد عکاسی از NGOها و فعالیتهای بشردوستانه است.در حالیکه عکسهای این دو حوزه باید دارای اعتبار و قدرت بیانی باشند، هنوز میبینیم که بسیاری از عکسهای تولید شده در این حوزه تبلیغاتی هستند، یک عکاس آمریکایی مشغول به کار در یک کشور خارجی، چه مسئولیتی در قبال بالا بردن آگاهی در این زمینه دارد؟
در این موارد، حالت ایدهآل برای یک عکاس، کارکردن بر روی پروژههای عظیم مستند (البته اگر بتواند حمایت مالی داشته باشد) است. پس از آن، کار عکاس پیداکردن یک NGO با علاقهی مشترک در موضوعِ مورد نظر است. عکاسیکردن با پیروی از دستورات و قوانین یک NGO حرکت در شیب لغزنده هست، بهطوریکه همچنان که میتواند باعث جلب توجه مخاطبان یک بحران باشد، در عین حال می تواند مانند یک تبلیغ قلمداد شود و غیرمعتبر جلوه کند. این کار در کوتاهمدت به موفقیت میانجامد اما در درازمدت باعث کاهش اعتبار عکاس میشود.
-شما در کتابتان از قابلیت های محدود نمایش عکسها به صورت آنلاین افسوس خوردهاید. آیا قالب اسلایدشو (نمایش عکسها پشت سر یکدیگر) مرده است؟
قالب اسلایدشو نمرده است و قرار هم نیست بمیرد. اما مسئله این است که نباید به حالت پیش فرض نمایش عکسها تبدیل شود.اسلایدشو یک فرم اولیه برای ارائهی عکسهاست که به سرعت به قالبی قابل پیشبینی و تکراری تبدیل شده است. وقتی ما بر روی سایت PixelPress کار کردیم، از هیچ سیستم مدیریت محتوای مشخصی استفاده نکردیم. تلاش کردیم هر پروژه را براساس شرایط خاصش طراحی کنیم تا عکسها بتوانند بیشترین قدرت بیان ممکن را داشته باشند. این روند تا به حال بهترین روش برای نمایشِ عکسها بوده است. اگرچه قطعا ارزانترین راه نیست.
-حالا که از هزینه ها صحبت کردید، با توجه به حضور مقرون به صرفه و پرشمار عکاسان آزاد، چه انگیزهای باعث می شود ناشران قبل از پروژه یا حادثه و اتفاق مهمی با عکاسان قرارداد ببندند؟
انگیزه کاملا ساده است: برای کشف این قضیه که چه مطلبی معتبر و مهم است و برای اشتراک گذاشتن این مطالب با مخاطبان به روشی متقاعدکننده.
- عکس های کار شده در این مصاحبه،نمونه هایی از پروژه های عکاسی ای هستند که تو آن ها را به طور مشخص خلاقانه می نامی.کدام ویژگیِ این پروژه ها را دوست داری؟
این عکس ها باعث می شوند خواننده به جایِ بازیافت فکری نوع مشابه از عکسهای مختلف، به فکر فرو رود. چه احساسی دارد وقتی یک کهنه سرباز بیرون از آمریکا باشی اما هنوز نگران تک تیراندازها باشی؟ یک زندانی، درست قبل از رفتن برای مجازات مرگ چه غذایی را انتخاب میکند؟ این قضیه چه نکتهای را در مورد فرد، قوانین قضایی و بالاتر از آن، جامعه ای که در آن زندگی می کند، بیان می کند؟ چه اشکالی دارد اگر سربازها و طرف دیگر جنگ، به جای عکسهایی با فاصله و دور از هم، در یک آلبوم خانوادگی نشان داده شوند و گفتگوهایشان با اعضای خانواده مورد بحث قرار گیرند مانند پروژه Basetrack ؟
چه اتفاقی میافتد اگر عکسهای یک درگیری قدیمی (مثلا انقلاب ساندنیست ها در نیکاراگوئه) در مکانهای عمومی که میزبان این انقلاب بودند، به نمایش گذاشته شوند تا نسل جوانتر با تاریخی که ممکن است به گونهای مهجور مانده باشد، روبرو شود. آیا این قضیه میتواند سایر افراد ساکن در نقاط دیگر دنیا را تشویق کند تا به تفکری دوباره در مورد تاریخ گذشتهشان که قطعی فرض کرده بودند، بپردازند؟
-
چه ارتباطی میان عکاسی و شهروند خوب وجود دارد؟
شهروند-خبرنگار بودن فقط فرستادن نظرات و گرفتن عکسها با موبایل نیست، بلکه حمایت از خبرنگاری خوب دیگران را هم در بر میگیرد. این قضیه به همهی ما کمک میکند تا بهتر بفهمیم چه اتفاقاتی در دنیای ما در حال رخدادن است.این حمایت میتواند شامل عکس های گرفتهشده توسط مردم سرتاسر دنیا باشد (عکس های مجله ی نیویورکتایمز با موضوع "جنگ سوریه را تماشا کنید" را ببینید)، یا واکنش نشان دادن به پوشش خبری انجام شده توسط دیگران با توجه به دانش و نقطهنظر خاص خود فرد و کمک به پرداخت پول برای کاری که فقط حرفهای ها از انجامش بر می آیند، باشد. در واقع، شهروند خبرنگاری نه تنها حق بیان خود که علاوه بر آن، حق عملکردن مانند یک شهروند و نه یک مصرفکننده است.
* گفتنیست کتاب Bending the Frame توسط پیمان یزدانی در دست ترجمه است.
مطلب مرتبط:
فراروایت: مصاحبه با فرد ریچین در زمینه آینده عکاسی خبری