تکملهای بر بحثهای اخیر درگرفته پیرامون مجموعهای از حسین فاطمی
من هم میگویم نه اصلا این طور نیست، اتفاقا عکاسی معاصر دنیا دارد به سمت نوعی صحنهسازی میرود. نوعی بیان مستند استیج شده. البته این نوع عکاسی با بیان استنادی، قدمتی همپای تاریخ عکاسی دارد. بحث اصلا این نیست که ما صحنه را استیج کنیم بعد به دروغ بگویم عکس را از صحنه قاپیدهایم. (این عمل از لحاظ اخلاقی مذموم است). بلکه در این نوع عکاسی مستند استیج شده، خود عکاس بر استیج بودن عکسش تاکید دارد. شروعش از آلمان است و عینیت نوین، در عکاسی سردِ فاین آرت ادامه مییابد و اخیرا در عکاسی مستند زمزمههای باب شدنش به گوش میرسد. (علت هم دارد!)
در لینک زیر چند نمونه ببینید از عکاسان مستند معاصر (اخیر) جهان که کم و بیش به شیوهی استیج شده آثارشان را خلق کردهاند و در معتبرترین جایزهی خبری و مستند سال (ورد پرس فوتو) جایزه گرفتهاند:
برگردیم به مجموعهی فاطمی، اشکال مجموعهی فاطمی این است که بین این دو بیان عکاسی سرگردان است، نه استیج است و نه نیست، من این اشکال را به فال نیک میگیرم، عکاس دارد تلاشش را میکند تا به نوعی عکاسی مستند معاصر نزدیک شود، هر چند تلاشش عقیم است. (در مجموعهی مین و کردستان بهتر توانسته تلاشش را به نتیجه برساند)
مجموعهی حسین فاطمی یک شاهکار نیست. یک مجموعهی معمولی مستند است. به قول دوستی یک مجموعهی کلیشهای مستند، و اتفاقا نه از نوع بدش بلکه از نوع خوبش، کارکرد عکاسی مستند هم معلوم است، قرار نیست از یک عکاس مستند توقع داشت که همچون یک عکاس هنری (فاین آرت) واقعیتها را به بازی بگیرد، بیان آیرونیک داشته باشد و ...
برای بازتر شدن بحث، مطلبی را که برای یکی از دوستان (بهنام صدیقی) نوشته بودم، با اندکی جرح و تعدیل و پیرامون صحبتهای این چند روز، اینجا میآورم، این کامنت تا اندازهای واکنش به نوشتهی سیامک حاجی محمد بود با عنوان «عکاسی مستند همیشه دروغ میگوید» که در سایت عکسخانه هم منتشر شد: بله عکاسی مستند همواره دروغ میگوید چه به واقعیت وفادار باشد، چه واقعیت را بازسازی کند اما
اگر از لحاظ نشانهشناختی، عکاسی را واکاوی کنیم عکاسی توامان هم یک نشانهی نمایهای است (یعنی ردی از سوژه را همواره با خود دارد) و یک نشانهی شمایلی است (که کاملا میتواند به بازنمایی ذهنی عکاس نزدیک شود). پس عکاسی بین این دو سویه همواره در نوسان است، اما هیچ وقت نمیتواند یک شمایل صرف یا یک نمایهی صرف شود، پس صحبت کردن از اینکه عکاسی واقعیت است یا دروغ (من دروغ را به کژنمایی واقعیت تعبیر میکنم) یک جواب ندارد؛ عکاسی هر دو است.
اگر از لحاظ تاریخ عکاسی نگاه کنیم، مستندنگارانی چون ساندر و نحلهی عکاسی آلمان بیشتر تلاش داشتند تا با زاویه دید خنثی، اطلاع سوژه از دوربین و ... به نمایهای بودن عکس نزدیک شوند، و عکاسانی چون نحله ی اف اس ای با انتخاب نوع کادربندی، بازیهای بصری و پیش انگاشتهای خاص، به وجه شمایلی. عکس مستند همواره دروغ میگوید، اما این به این معنی نیست که نمیتواند بخشی از واقعیت را با خود داشته باشد (ما هنوز هم از عکسها اطلاعات استخراج میکنیم)، و عکس با واقعیت ارتباط مستقیم دارد، اما این به این معنا نیست که نمیتواند واقعیت را تحریف کند. ویلم فلوسر اعتقاد دارد، به عنوان ببیننده ما همیشه باید بر این وجه دو گانهی عکاسی آگاه باشیم تا ایدئولوژی دوربین عکاسی، ما را مغلوب خود نکند. من شخصا فکر میکنم تا اینجا پیش رفتن برای بیینندهی عکس کفایت میکند.
حالا اگه پیشتر برویم و مثلا بخواهیم با وانمودهی بودریاری بحث را توسعه دهیم، مسئله به مراتب پیچیدهتر هم میشود، تا آنجا که بودریار ادعا کرده، جنگ خلیج نه در واقعیت، بلکه در رسانهها اتفاق افتاده است. آیا میشود استدلال کرد که دوپاره شدن جامعهی ایران، نیز برساختهی رسانههاست. نه یک واقعیت بلکه یک وانموده است، یک حادواقعی! (به علت تکرار زیاد، به علت اغراق و مهمتر به علیت ماهیت رسانههای جمعی که به چنین بازنمایی علاقه دارند و آن را رواج میدهند.)
فراتر از تمام این بحثها آیا درست است بگویم یک عکاس مستند (در اینجا حسین فاطمی) از آغاز قصد داشته دروغ بگوید، یا نه عکاس تلاش کرده واقعیت را نشان دهد، اما خود به نحوی هم اسیر پارادوکس عکاسی شده است و هم ایدئولوژی بازنمایانهی رسانه، او را مغلوب کرده است. تا اینجا فلوسر تکلیف ما بینندهها را مشخص کرده است، اما میخواهم یادآوری و تاکید کنم که بسیار مهم و حیاتی است که عکاس نیز تکلیف خود را با این مسئله روشن کند، در خدمت ایدئولوژی بازنمایی عکاسی قرار گیرد یا آن را به چالش بکشد. انتظار دوم، توقع بسیار زیادی از یک عکاس مستند است و کمتر عکاس مستندی را در تاریخ عکاسی سراغ داریم که توانسته باشد دست به چنین کاری بزند. فاطمی هم مثل اکثر عکاسان مستند جهان (و مثل همهی عکاسان مستند ایران) عمل کرده است و مغلوب ایدئولوژی رسانهی عکاسی است و فکر نمیکنم به این خاطر هم درست باشد او را تخطئه کنیم، یا کارش را زیر سوال برده و گناه کارش بدانیم. چون در این صورت بخش اعظمی از تاریخ عکاسی را باید شماتت کرد. هر چند چیز عجیبی نیست، نظریهپردازانی چون سانتاگ، راسلر، تگ و سکولا این کار را انجام دادهاند؛ بعضی وقتها نه بخش اعظم، که کل عکاسی مستند را شماتت کرده و زیر سوال بردهاند. پس این تصور رایج که عکاسی مستند خوب، عکاسی است که استیج نشده باشد، سوژه به دوربین نگاه نکند، سوژه به وجود دوربین پی نبرده باشد، عکاس در صورت لزوم صحنه را بازسازی نکرده باشد، عکاس دید شخصی خود را اعمال نکرده باشد (مگر میشود) و تزهایی از این دست، با تمام احترام، مشتی قواعد پوسیده است. سوال درست این نیست که فاطمی دروغ گفته، راست گفته، مستند کار کرده، صحنه سازی کرده و ... سوال اصلی این است که آیا با هدفی که فاطمی داشته توانسته مجموعهی خوبی تدارک ببینید (عکاس حتی میتواند هدف بد داشته باشد)، جواب من این است بله دو پارگی ایرانیها را نه تنها خوب توانسته بیان کند که مقداری هم غلو کرده است. آیا مجموعهی بی نظیر و خالی از اشکالی است؟ خیر یک مجموعهی معمولی خوب است.
در جواب به کسانی چون آقای وهمی نیز در نوشتهی قبلی گفته بودم که ابدا ادعای آنها را درک نمیکنم (نوشته را در پایان مجددا میآورم). ما باید به دموکراسی نگاه احترام بگذاریم، حتی یک مجموعه بد باید تولید شود، قاضی نهایی تنها بیننده است و با هر بهانهای، کسی مجاز نیست، یک عکاس را از انتشار دیدش منع کند:
آقای وهمی در سایت عکسخانه، مطلبی گذاشتهاند که اشارهی مستقیمی دارد به یکی از مجموعههای حسین فاطمی به نام An Iranian Journey.
"جانِ کلامِ" آقای وهمی این است که اگر حرکت عامه ی مردم در فحش نوشتن بر دیوار مسی و لیما را تقبیح میکنیم، چرا حرکت هنرمندان و نخبگان و روشنفکران که بسیار ناملموستر دست به چنین کاری میزنند را تقبیح نمیکنیم؟ یعنی اینکه همانطور که آن فحش نوشتنها ایران و ایرانی بودن را زیر سوال برد، عکسهای حسین فاطمی و حرکتهای مشابهی از این دست نیز دارند چنین کاری میکنند! (توجه کنید گفتم جانِ کلام، وگرنه بحث تلاش عامدانه برای تقسیم جامعه به دو نیمه ی کاملا متفاوت، و سوق دادن مخاطبان و جشنوارههای غربی به یک نوع زاویه دید خاص و ... مسئله ی دیگری است که میشود جداگانه دربارهی آن بحث کرد.)
پیشنهادم این است که حتما مجموعهی حسین فاطمی را خودتان ببینید و قضاوت کنید، من ادعای کسانی چون آقای وهمی را درک نمیکنم و چون درک نمیکنم نمیتوانم نظر مخالف خودم را در این باره بسط دهم.
باید دقیق تر بگوییم منظورمان از مخدوش کردن چهره ی ایران و ایرانی چیست و چرا فکر میکنید که عکسهای حسین فاطمیدارند چنین کاری میکنند، این عکسها هرچند هم در برخی موارد صحنهسازی شده، چیزی غیر واقعی و فراتر از آنچه که ما در جغرافیایی به اسم ایران زندگی میکنیم را نشان نمیدهند.
برای من این ادعا شبیه این است، که بگوییم فیسبوک را فیلتر کنیم تا ایرانیها کمتر بر دیوار خارجیان فحش بنویسند و اگر فحشهایشان را بر دیوار دستشوییهای داخل کشور نوشتند اشکال ندارد، خارجیها که نمیبینند و وجههی ملیمان حفظ میشود. به همین ترتیب این چیزهایی هم که فاطمی نشان داده در چهاردیواریهای خصوصی اتفاق بیفتند ولی آنها را عمومی نکنیم.
چرا میخواهیم نگاه یک عکاس (آن هم از نوع مستنداجتماعی که رسم بر این است معضلات اجتماعی جامعهاش را نشان دهد) برای حفظ آبروی ملی فیلتر کنیم؟
کبک در دام افتاده، دیر یا زود شکار میشود، سر در برف بردن چاره ی کار نیست. واقعیتها را باید دید؛ خاکستری مطلق، سفید مطلق و یا حتی سیاه مطلق.
عکس کاور: حسین فاطمی
مطالب مرتبط:
آقای زانیار بلوری؛ ممنون از نقد و مشارکت در این بحث، اما اجازه بدهید یک انتقاد دوستانه از بخشی از نوشته شما داشته باشم. ای کاش بجای جدا کردن یک سطر از کل متن و اطلاق جانِ کلام به آن، مخاطبان محترم صفحه را به خواندن کامل متن در صفحه شخصی بنده و یا سایت عکسخانه ارجاع می دادید و قضاوت در مورد جان کلام را به عهده خود مخاطب می گذاشتید. حرف من این است که سکوت و عملکرد ضعیف ما در فضای نقد، گفتگو، تعامل و هم اندیشی از نشانه های بی تفاوتی ماست و متاسفانه خودِ این بی تفاوتی قوی ترین فیلتر و اولین عامل بایکوت ماندن ما در جوامع هنری است. قصد من از یک مقایسه ساده، هرگز تقبیح یک نگرش و عملکرد یا زیر سوال بردن فردی نبوده و نیست. بلکه بیان " نیازِ واکنش نشان دادن به آن " است.
رضا وهمیبله؛ واقعیت را باید دید اما دیدن همه جانبه واقعیت مبتنی بر یک جامعه شناسی قوی است. زشت و زیبا را هم باید کنار هم نشاند تا به حقیقت رسید. اما باید به درک و دریافت مخاطب از حقیقتی توجه کرد که از لابلای همین وقایع به گفته خود شما صحنه سازی شده، شکل می گیرد.
دوست عزیز، در پاسخ به ابهام شما راجع به مخدوش شدن هویت و فرعنگ جامعه ی ایرانی نیز توضیحی کوتاه دارم :
در عکاسی مستند، برجسته سازی با غلو کردن بسیار متفاوت است. بارها تاکید شده که عکس مستند رویدادی خالص و قطعی است و بسیار با هنرهایی چون سینما و نقاشی که متکی بر خیال هستند متفاوت است. و یادمان باشد که در عکاسی مستند، نگاهی که عکس را می بیند به اندازه نگاهی که عکس را ثبت می کند اهمیت دارد. نکته ی مهم اینجاست که به جای اینکه از ذهنیت فردی خود به زیبایی شناسی برسیم ، باید با واقع بینی تلاش کنیم تا از تصویر به ذهنیت برسیم. تکنیک صحیح در آنالیز تصویر همین حالت دوم است. یعنی رسیدن به معنا از تصویر. اکنون به این سوال مهم می رسیم که مجموعه های از این دست برای مخاطب خارجی چه نوع جاذبه های دارد؟ بنده از محبوس کردن عکس و اندشه سخن نگفته ام. بلکه صرفا ذهن دوستان را به یک چالش کشانده ام تا بیاندیشند و موضعگیری کنند. چه سفید و چه سیاه و چه خاکستری.
جان کلام ، همان گفته ی خانم توکلیان در پاسخ به پیام شماست و دقیقا بحث بنده هم این است که در عکاسی خبری/مستند ایران و به نفع همه است اگر راجب این موضوع بحث بشود و یقینا این مباحث به گامها و عمل ما نیز قدرت بیشتر و کیفیت بهتری خواهد بخشید.
رجوع شود به :
https://www.facebook.com/reza.vahmi/posts/10200826568856771?comment
و
http://akskhaneh.com/story/reza-vahmi-note-on-hossein-fatemi-photos
.
با احترام.
مرتضی نیکوبذلمن با این صحبت که می گویند عکاسی دنیا به گونه ای از عکاسی استیج شده نزدیک شده موافق نیستم, در وردپرس فوتو تنها یک بخش وجود دارد که پرتره صحنه آرایی شده نامیده می شود, وقتی میگویم عکاسی مستند یعنی سندیت بخشیدن به اتفاقی که روی داده و وجود دارد, نه اینکه اتفاقی را به وجود بیاوریم و از آن تصویری مستند بیافرینیم, این یعنی تخیل, یعنی نقاشی و به تصویر کشیدن رویایی که احساس می کنیم باید به تصویر کشیده شود, مثالی می آورم,, پرتره های ابراهیم نوروزی که برنده جایزه وردپرس فوتو شد ثبت چیزی بود که در خارج از مکانی که عکاس در حال عکاسی کردن بود شکل گرفته بود و کسی برای آنها پوششی خاص به وجود نیاورده بود, تنها تیپ شخصیتی آنها را در جایی تفکیک شده از محیطی که لحظاتی پیش در آن حضور داشتند به تصویر کشیده بود, تفکری خلاق و زیرک که زاییده دیده ها, تصمیم ها و منطق عکاس بود, از چیزی که وجود داشته و نه چیزی که وجود ندارد ولی منطق و دانسته های ما می گوید که باید وجود داشته باشد.
مثال دیگری میزنم, فرض میکنیم در مراسم یادبودی برای یک شخصیت مهم حضور پیدا کرده ایم و در لحظه ای احساس می کنیم که اگر تعدادی شمع به افرادی که برای امضاء دفتر یادبود آن فرد خاص آماده اند بدهیم و از آنها بخواهیم که کنار تصویر آن فرد روشن کنند, در نتیجه تعدادی عکس بهتر برای ارایه به خبرگزاری خواهیم داشت که از ما خواسته که آن رویداد را برایش به تصویر بکشیم, در اینصورت کاری که کرده ایم تغیری بوده که در واقعیت ایجاد کرده ایم یعنی به نوعی دروغ گفته ایم چرا که تصویری واقعی از میزان احساسات افراد حضور یافته در آن محل نشان نداده ایم, چرا که شاید آن افراد تا آن حد (شمع روشن کردن) برای آن فرد ناراحت نبوده اند.
حال کمی فکر کنیم که چرا یک مجموعه عکس نمیتواند بعنوان عکاسی مستند خبری و یا مستند ارائه شود, آیا حسادت است؟ آیا کوچک شمردن کاری به وجود آماده از ذهن عکاسی است که خالق آنها بوده؟,,, جواب این دو سوال خیر است, این تنها به این دلیل است که آن عکسها میتوانند به عنوان یک مجموعه شخصی (که البته از کیفیت خوب عکاسانه برخوردارند ) برای عکاس باقی بمانند و در جایی که باید باشند ارایه شوند و نه به عنوان عکسهایی خبری, چرا که وجود نداشته اند مگر آنزمان که عکاس دستور به بوجود آمدنشان را داده است.
فکر کنیم, توهین نکنیم, منصف باشیم و از نظرات مخالف یاد بگیریم. تنها آنزمان است که میتوانیم بگوییم عکاسانی هستیم که در این کره خاکی حرفی برای گفتن داریم, وگرنه ذرات پراکنده ای هستیم که بر حسب اتفاق روزی دوربینی به غلط بدستمان افتاده.
پيدايش عكاسى سرآغاز وارد شدن انسان به دروغى دل نشين است ، ما نه سياه وسفيد مى بينيم ونه دريافتى تصويرى به تغيير فاصله كانونى داريم ، اما پذيرفته ايم چون اين ديدن را از فيلتر ذهن عبور مى دهيم ، گاهى پذيرفتن واقعيت هاى پيرامونمان در شناخت دانش وآگاهى ما وباور فرهنگى يمان برابرى نداردبراين اساس نبايداصل ماجرارا ناديده بگيريم . عكس دروغ نمى گويد اما عكاس مى تواند شياد ودروغگو باشد ، صداقت، راستگويى ووفادارى مطابق با زاويه ديد انسان اساس واصل وارد شدن به مستند نگارى است .
حسن غفارىچیدمان در عکاسی مستند در همه جای دنیا محکوم است اقای نویسنده این را میداند ؟
مهگامهمیداند که بسیاری از عکاسانی که این کار را در گذشت انجام دادن از کارشان اخراج و بایکوت شدن
دنیا هنوز از این مجموعه وچگونگی ساختش مطلع نیست بدانید که اگر این را حتی اگر خود سایت منتشر کننده بداند عکاس را اخراج خواهد کرد
در ایران جوانانی همچون عکاس فقط بدنبال شهرت و کسب پول هستن و برای این کار حاضر به هرکاری هستند و شرافت خود بعنوان عزیر پا قرار میدهند
انسانیت همیشه در معرض خطر بوده و هست
همانطور که استاد غفاری ذکر کردن عکاس می تواند شیاد و دروغگو باشد که در این مجموعه کاملا مشهود است
بسیاری از این عکس ها خیلی معمولی هستند انچه که این عکس ها را کمی برجسته می کند جغرافیایی به نام ایران می باشد.ایران به دلایل شرایط خاصی که در دنیا دارد.هرتصویر از ان برای مطبوعات دنیا مهم است.عکس های زنان برهنه فاطمی که نمی دانم چرا اینقدر بران تاکید داشته در مقابل عکسهای بسیار سکسی نصب شده در بیلبوردها و دانس های فرنگ خیلی ابتدایی هستند.البته هدف عکاس نیز از تهیه یک پروژه خیلی مهم می باشد.اگر این گونه از نگاه حسین فاطمی را برای اخذ پناهندگی و یا تابعیت قلمداد کنیم حتما باید قبول کنیم کار موفقی برای رسیدن عکاس به مقصود می باشد.من امیدوارم نسل جوان عکاسی کشوربرای رسیدن به اهداف خود عکس هایی تهیه نکند که به تحقیر بخش از مردم کشورش بیانجامد.
مهدی منعمبه نظرم كاري فاطمي براي اخذ پناهندگي در كشور امريكا خوب بود براي خودش
محسن ساكيولي نه براي عكاسي ايران كه بخواهد ادمها رو مثل بازيگران تاتر براي اهدافش چيدمان كند
او كه سالهاست خود را استاد يك سري جوان علاقمند ميداند بايد اصول اوليه عكاسي را بداند
بداند كه چيدمان بزرگترين خيانت در عكاسي محسرب ميشود
بايد خود بلد باشد كه چطور يك مجموعه را شروع كند و چطور تمام كند
هر جوان تازه كاري ميتواند اين عكسها را از رفقاي خود بگير
به هر حال اميد كه عكاس بتواند پناهندگي خود را بگيرد اينگونه افراد بهتر است در خارج از ايران باشند تا در ايران
بخشی از گفت و گو پیام حمزه ای با زانیار بلوری
حمزه ایحمزه ای:
چندی پیش بحثی پیرامون یک مجموعه عکس که به زندگی خصوصی ایرانیان میپرداخت، در گرفت. شما هم در اینباره مطلبی منتشر کردید. البته این تنها مجموعه با این موضوع نبود و قبل و بعد از آن هم مجموعههایی با موضوع مشابه منتشر شد. اگر از این اتهام که از سوی برخی مطرح میشود که اغلب اینگونه مجموعهها نگاهشان به مخاطب غیرایرانی است و با افزودن برخی جذابیتها، سعی در افزایش بازدیدکننده دارند، بگذریم، اولین موضوعی که مورد مناقشه قرار گرفت، مستند بودن مجموعه بود. بعضی از فعالان حوزه عکاسی این قبیل عکسهای صحنهپردازی شده را مستند نمیدانند. شما اما تاکید داشتید که مجموعه مستند است. به نظر میرسد در تعریف عکس مستند نیز اتفاق نظر وجود ندارد. دلایل شما برای مستند بودن مجموعهای که کاملا صحنهپردازی شده، چیست؟ بین مجموعهای که رویداد یا موضوعی را در زمان حادث شدنش ثبت کرده باشد اما به طور مثال در حالات و جاگیری عوامل صحنه، مختصر تغییراتی داده باشد، با مجموعهای که از ابتدا دارای سناریو بوده و شاید سوژههای آن بازیگر باشند و تمام صحنه، بازسازی شده باشد، هر چند که بازتابی از واقعیت باشد، تفاوتی وجود ندارد و هر دو در تعریف عکس مستند میگنجند؟ آیا میتوان مانند سینما عنوان مستند بازسازی شده بر اینگونه مجموعهها نهاد؟
لینک گفت و گو:
http://payampix.com/blog/proview/گفتگو-با-زانیار-بلوری/
بخشی از گفت و گو پیام حمزه ای با زانیار بلوری
بلوریبلوری:
من در مورد عکسهای فاطمی در نقدم هم گفتم که آن مجموعه به نظرم یک مجموعهی معمولی است. به نظرم اصلا نیاز نبود که آن همه مجادله برسرش صورت گیرد. اینکه فاطمی جامعهی ایران را درست نشان داده یا غلط بحثی است که نقد بر آن وارد است. اما اینکه چون عکسهای حسین فاطمی بازسازی شده هستند، پس مستند نیستند، به نظرم حرف بیربطی است. کسانی که این حرف را میزنند پشت بندش میخواهند نتیجه بگیرند که چون مستند نیست، پس دروغ است. غیر از این است؟ (جالب اینجاست که عکاس این مجموعه قسم میخورد که چیزی را بازسازی نکردهام و عدهای سوگند یاد میکردند که این عکسها بازسازی شده است!) حدود سی، چهل سال است که بحث مخدوش بودن استناد عکسهایی که ادعا دارند بخشی از واقعیت هستند (عکس مستند) در گفتمان انتقادی غرب مطرح شده و مورد بحث است. ما همین حالا در ورلدپرس، که نگاه محافظهکارتری نسبت به عکاسی مستند دارد، عکسهایی را میبینیم که بازسازی شده هستند. متاسفانه گفتمان عکاسی مستند ما نسبت به عکاسی غرب بسیار عقب مانده است. هنوز درگیر این هستیم که سوژه نباید به دوربین نگاه کند چون بار استنادی عکس کم خواهد شد! شما وقتی یک تکه از واقعیت را، از یک زاویه دید خاص، بدون پس و پیش روایت میبرید، نمیتوانید ادعا کنید که دارید همهی واقعیت را ارائه میدهید. شاید یک بازسازی (make) واقعیت بیشتری از یک عکس کش رفته (take)، ارائه دهد. یک بازسازی که واقعیت بیشتری را نشان دهد، مستندتر است یا یک عکس گرفته شد که واقعیت را تحریف کند؟ همه چیز بستگی به نیت عکاس دارد. عکاسی که بخواهد دروغ بگوید برایش فرق نمیکند، چه در ساختن و چه در گرفتن، میتواند این کار را انجام دهد و دروغش را بگوید. (تاریخ عکاسی پر است از مثال) عکسهای فاطمی و موارد مشابه چه دروغ بگویند چه راست، این راست و دروغگوییشان ربطی به بازسازی و یا عدمبازسازی ندارد. پس بهتر است مسائل را با هم قاطی نکنیم. اگر هنوز هولناک است که عکسهای ساختگی را زیرمجموعهی عکاسی مستند قرار دهیم، به پیشنهاد شما میگوییم مستند ساختگی، اگرچه در حوزهی نظری عکاسی جایی ندیدهام که چنین دستهبندی صورت گرفته باشد. نمیدانم چرا عکاسان ما بیش از اندازه خود را درگیر این خطکشیها کردهاند که این عکس خیابانی است این نیست، این مستند است آن نیست. این خطکشیها و دستهبندیها برای تاریخنگاران و نظریهپردازان خوب است تا جریانهای عکاسی را تئوریزه و نقد کنند و اساتید آنها را آموزش دهند. فکر بسته و پافشاری بر آموزههای قدیمی و خطکشی شده، هیچوقت به خلاقیت نمیانجامد. اگر این تحجر در اندیشیدن وجود داشت، هیچوقت پنگوئنی لب به سخن نمیگشود و فیلمی چون رژهی پنگوئنها ساخته نمیشد، آیا در مستند بودن این فیلم شکی وجود دارد؟ مخاطبی که نداند هیچ رسانهای وجود ندارد که به تنهایی تمام حقیقت را به او ارائه دهد، مخاطبی که هنوز به این خیال دل خوش باشد که اگر عکس ساخته نشده باشد راست است، ولی اگر ساخته شده باشد دروغ است؛ در جهانِ امروزِ انباشته از رسانه با انواع رویکردها، کلاهش پس معرکه است.
لینک گفت و گو:
http://payampix.com/blog/proview/گفتگو-با-زانیار-بلوری/